چند روز پيش يکي از دانشجوهاي کارشناسي ارشد دانشگاه تربيت مدرس که سابقا دانشجوی من و بسيار هم فعال و باهوش بود در تماسی بعد از کلي صغري و کبري چيدن بالاخره گفت که به خاطر پيدا نکردن هيچ شغلي، براي شب عيد تخمرنگي طراحي کرده و از من سؤال کرد که من تخممرغ هفت سين خريدهام يا نه!؟ من که کلي شرمندگي، دستپاچگي در صدا و صحبتهايش احساس کردم، خيلي محکم او را تحسين و به خاطر تلاش براي روزي حلال او را تشويق کردم. به او گفتم اين کار شما اصلاً خجالت ندارد و شما بسيار کار خوبي کرديد که از اين فرصت استفاده کرديد، مسئولان بايد شرمنده باشند که براي شما نخبه جوان نتوانستهاند هيچ کاري فراهم کنند، حتي به او پيشنهاد دادم که براي همه اعضاي هيئت علمي دانشگاه ايميل ارسال کند و از اين طريق تمام تخممرغهايي را که به همراه يکي ديگر از فارغالتحصيلان تربيت مدرس طراحي کرده بودند، بفروشد. ابتداي امر بسيار از پيشنهاد من خوشحال و قرار شد که اين ايميل را تنظيم و ارسال کند. از آن روز يک هفته ميگذرد و او همچنان دارد فکر ميکند که آيا بايد به اساتيد ايميل بزند يا نه!؟ نه تنها براي جوانان نخبه و شايسته کار فراهم نکردهايم، بلکه با نگاهها و برخوردهاي عجيب، افرادي شبيه اين دانشجويان را تحت فشار رواني و فرهنگي در جامعه قرار دادهايم که فکر ميکند وجههاش در صورت اطلاع ديگران خراب خواهد شد! اين نگاه و فرهنگ، محصول آقاياني است که فرزندانشان همانها که کوچکترين توانايي خاصي ندارند و البته ژن برتر دارند در بالاترين سطوح اقتصادي تجاري و حتي سياسي قرار دارند. آنها در هيچ جايي نه تنها نقشي براي جوانان نخبه قائل نيستند، بلکه جامعه را چنان مديريت کردهاند که جوان نخبهاي که سرگردان از يافتن شغل که قطعاً حق مسلم اوست، احساس سرخوردگي شديد کند و نگران از قضاوت جامعه براي تلاش انجام گرفتهاش باشد.
* استاد دانشگاه تربیت مدرس