سيمين جم
انسان موجودي انتخابگر است و بنا بر انديشه و عقل ميتواند دست به گزينش و انتخاب بزند، از اينرو عبارتهايي همچون «من مجبور بودم اين كار را بكنم»، «من چارهاي جز دروغ گفتن نداشتم» و... جايي در انتخابگري انسان ندارد. جبر رفتاري در اين رويكرد رنگ ميبازد و جاي خود را به انتخاب آزادانه و مبتني بر منطق ميدهد. يكي از شيوههاي نوين تربيتي مبتني بر نظريه انتخاب است و كودكي كه انتخاب ميكند بهتر و بالندهتر رشد خواهد كرد، اما اين انتخاب نيز از قواعد و اصولي تربيتي پيروي ميكند.
من انتخاب ميكنم پس هستم
سالهاي سال اكثريت غالب روانشناسان، ريشه رفتار انسانها را صرفاً در محيط و عوامل بيروني ميدانستند. رانندهاي كه مرا عصباني كرد و باعث تصادف من شد، مديري كه به استعداد و توانمندي من بيتوجه بود باعث سرخوردگي و عدم پيشرفت من شد و توجيهاتي از اين دست كه نقش اراده من را در تعيين رفتار و سرنوشتم به هيچ ميانگاشت. همه اين عبارات در يك ويژگي مشترك هستند: اتفاقي در دنياي بيرون رخ داده و روح و ذهن و جسم ما را تحت تأثير خود قرار داده است. همين ديدگاه بود كه روانشناسان را به سمت مكانيزمهاي «تشويق و تنبيه» هدايت كرد. شرطي كردن رفتارها (تشويق رفتار درست و تنبيه رفتار نادرست) در همين نگرش ريشه دارد. به اين بخش از دانش روانشناسي كه اثر عوامل بيروني بر روي رفتار انسانها را بررسي ميكند روانشناسي بروننگر گفته ميشود اما حوزه ديگري از روانشناسي وجود دارد كه شايد بتوان گفت ويليام گلاسر با كتاب خود درباره «نظريه انتخاب» يا پايهگذار آن است. در اين نگرش جديد، منشأ رفتارها و احساسات و انگيزههاي انسانها نه صرفاً در عوامل بيروني كه در رويدادهاي دروني در نظر گرفته ميشود. گلاسر همچنين بر خلاف مازلو كه معتقد بود نيازها «سلسله مراتب» دارند و تا يكي از آنها اشباع نشود، نياز ديگر در وجود ما سر برنميدارد، گلاسر معتقد است اولويت نيازها براي هر كسي متفاوت است. هستند كساني كه براي عشق خود، از جان ميگذرند (اولويت نياز ارتباطي به نياز زنده ماندن) و هستند كساني كه براي به دست آوردن قدرت، نزديكان خود را زير پا ميگذارند. در واقع نيازها و اولويتها، ريشه انتخابهاي مهم زندگي ما را تشكيل ميدهند.
تربيت مبتني بر روانشناسي انتخاب با نگاهي به يك كتاب
آيا هرگز در يك پازل انگشتچيني گير كردهايد؟ شما ميدانيد انگشت خود را به اشتباه در لوله كاغذي گذاشتهايد و سعي ميكنيد آن را بيرون بياوريد. اين يك تناقض است. هرچه بيشتر انگشت خود را بكشيد، آزاد كردنش سختتر خواهد شد. اگر ميخواهيد به هدف برسيد شما بايد كاري متفاوت از كار فعلي انجام دهيد.
ريچارد پريماسون در كتاب «پرورش كودكي دلسوز و مسئول به روش فرزندپروري با نگاه انتخاب» كه توسط علي زارعي كلات، الهام گنابادي و طيبه عباسزاده ترجمه و توسط انتشارات فراانگيزش منتشر شده است، بر يك تناقض شبيه به اين تمركز ميكند. او نيز از نظريه «روانشناسي انتخاب» انتخاب ميكند و معتقد است زماني كه كنترل كمتري اعمال كنيد حق انتخاب بيشتري خواهيد داشت. كنترل كردن كودك، وسوسهاي است كه اغلب تمايل به انجام آن داريم و مقاومت در برابر آن كار آساني نيست، اما وقتي ايدههاي مطرح شده در اين كتاب را به كار ميبريم بيشتر چيزهايي را كه به عنوان يك والد تمايل به آن نداريد به طور واقعي ميتوانيد كنار بگذاريد. روانشناسي انتخاب بهترين راهكار براي حل مشكلات رفتاري كودك است چراكه منجر به آن نتيجهاي ميشود كه شما ميخواهيد. يعني داشتن كودكي شادتر، با احساس مسئوليت بيشتر.
نظريه انتخاب، اعتقاد به بر عهده گرفتن دقيق مسئوليت رفتار دارد و هيچ علت بيروني براي تجربيات هيجاني را قبول ندارد. ناراحتي، چيزي نيست كه براي ما اتفاق بيفتد، بلكه حاصل انتخابهاي خود ماست. اين انتخابهايي كه ما انجام ميدهيم گاهي بهترين انتخابهايي هستند كه به آن دسترسي داريم و گاهي تنها انتخابي هستند كه در برابر عصبانيت، اضطراب و افسردگي به فكرمان ميرسد. اكثر واكنشهاي هيجاني را خودمان انتخاب ميكنيم. روانشناسي جديد انتخاب در مقابل روانشناسي كنترل قديم ارائه شده است. از نظرگاه روانشناسي كنترل بيروني، افراد فشارهاي خارج از كنترل خويش را در ايجاد استرس مقصر دانسته و براي شادماني خود احساس مسئوليت نميكنند. يك نمونه از آن گرايش نگرانكننده افراد به اين است كه بسياري از مشكلات كودك را به عنوان نشانگان روانپزشكي در نظر گرفته و به دارودرماني و ساير روشهاي كنترلي متكي باشند. مدارس نيز اغلب پايگاهي براي پرورش تفكر كنترل بيروني هستند كه به جاي لذت بردن و ياد گرفتن، تأكيد بر تسليم شدن و همنوا شدن دارند. نتيجه غمانگيز اين روند اين است كه بسياري از كودكان به طور ضعيفي در مدرسه و در بازي از عهده وظايف برميآيند و احساس ميكنند تجهيزات لازم را براي يافتن راه حلي براي مشكلات زندگي ندارند.
فرزندپروري، از كنترل تا انتخاب
والدين بايد باور كنند و ياد بگيرند كه در شيوه فرزندپروري از كنترل به سمت انتخاب، تغيير جهت دهند. كتاب مذكور همچنين دربردارنده محدوديتهاي شيوههاي قديمي همچون تقويت، تنبيه و محروم كردن است. در عين حال روشهايي براي مداخله پيشنهاد شده و مثالهايي از شيوه صحبت كردن با كودك در مورد مسائل و مشكلات آورده شده است. در عين حال، سعي شده به وضوح نشان داده شود كه هيچ معجزهاي در اين پيشنهادها وجود ندارد. فرزندپروري به شيوه «حق انتخاب دادن» در واقع گفتن عبارات درست نيست، بلكه شيوهاي است كه به انگيزه پشت اين عبارات ميپردازد. تكنيكهايي را انتخاب كنيد كه در شما احساس بهتري ايجاد كند و حتي منجر به رشد شما شود. همزمان كه شما شروع به استفاده از اين روش ميكنيد، پاسخهايتان واضحتر و طبيعيتر خواهد شد.
نويسنده همچنين سعي كرده مثالهايي در مورد فرزندپروري مبتني بر انتخاب از كودكان سنين مختلف بياورد. اين ميتواند به شما كمك كند كه ببينيد چگونه اصول روانشناسي انتخاب ميتواند در تمام مراحل زندگي فرزندتان مورد استفاده قرار گيرد. با استفاده از روانشناسي انتخاب، شما ميتوانيد والديني مؤثرتر و خشنودتر باشيد و ارتباط نزديكتري با فرزندتان برقرار كنيد. با عمل به اين شيوه فرزنداني پرورش ميدهيد كه شايسته و خشنود خواهند بود. زماني كه آنها شما را با رفتار مشكلساز درگير ميكنند، شما با درك بهتر نيازهايشان و با در اختيار داشتن ميزان وسيعي از انتخابها به او پاسخ ميدهيد. انتخابهايي كه مبتني بر شرايط متنوعي است و فراتر از عوامل ثابت بيروني براي درون كودك نيز قدرت انتخاب قائل است.