محبوبيت ويژه
دهه شصتیها با این «شصت» زندگی کردهاند. همه جا آن را دیدهاند و میبینند! هر جا میروند یک نفر دارد لایکشان میکند. سمت هر چیزی که میروند آنقدر پسندیده میشود که از فرط محبوبیت از دسترس خارج میشود! این محبوبیت ویژه از شیر خشک شروع شد و نیمکت مدارس را شلوغ کرد و پشت کنکور ماند تا رسید به اشتغال. عبور از این مسیر برای یک دهه شصتی همراه بوده با کوهی از اتفاقات ریز و درشت و عجیب و غریب که ما قصد داریم چند نما از آن را در اینجا به تصویر بکشیم. قاعدتاً چون اینجا صفحه طنز است، سعی میکنیم نوشتههایمان خندهدار شود، ولی حالا اگر نشد لطف کنید در آخر هر بند خودتان یک لبخند بزنید که کار شکل طنز بگیرد. مثل یک دهه شصتی استاندارد!
حق انتخاب
بعضی کارشناسان خیال میکنند دهه شصتیها خودشان این دهه را برای به دنیا آمدن انتخاب کردهاند. بنابراین آنان را مقصر مشکلات خودشان و دیگر دههها میدانند! اما بعضیهای دیگر اینطور فکر نمیکنند. ما هم ماندهایم این وسط معطل تا کارشناسان عزیز تصمیمشان را بگیرند و به ما اطلاع بدهند که بالاخره مقصر چه کسی است. ولی تا آن موقع اجازه بدهید اینطور تصور کنیم که نوزاد متولد دهه شصت، خودش زمان تولد خود را انتخاب کرده است و از دید او دلایل انتخابش را بررسی کنیم. اسم نمونه آماریمان را میگذاریم «شصتک» که خیلی اسم با مسمایی است و بهش میآید. چون به جز قرابت معنایی، این نوزاد کوچولو و بانمک عادت داشت که همیشه شصتش را بمکد، به خاطر همین ابتدا اسمش «شصتمک» بود که به دلیل کثرت استعمال در محاوره تبدیل شد به شصتک.
آینده ساز
شصتک دهه شصت را انتخاب کرد چون آن وقت تازه انقلاب شده بود و او دلش میخواست بهش بگویند فرزند انقلاب. میخواست همه جا عزیز کرده باشد و به چشم آیندهساز به او نگاه کنند. آن دهه را انتخاب کرد تا آرمانها و شعارهای انقلاب را عملی کند. شصتک میخواست نوزاد خانوادهای باشد که صمیمیت و فداکاری در آن موج میزد. کسی دروغ نمیگفت و کلاهبرداری نمیکرد. همه به فکر همنوع بودند و شصتک میخواست در دورهای به دنیا بیاید که بزرگترهایش این چیزها را یاد او بدهند.
سرخی خجالت
شصتک دهه شصت را برای به دنیا آمدن انتخاب کرد چون جنگ بود؛ و همه میدانند که در جنگ بهتر است کودک باشی که کمتر غصه بخوری و بیشتر به فکرت باشند. میخواست موشکها به احترام او و معصومیتش در شهرها و روستاها فرود نیایند، جایی که او هست گلولهها مسیرشان را عوض کنند و بمبها خجالت بکشند منفجر شوند. همین هم شد، همه از خجالت سرخ شدند!
هم سن و سالهای شصتک که بر اثر موشکباران شهید شدند الان از دهه شصتی بودن خودشان خیلی راضی هستند. بسیاری از آنهایی هم که زنده ماندند، پدر یا کسی از اعضای خانواده یا نزدیکانشان را در دفاع مقدس از دست دادند و الان خانواده شهید محسوب میشوند و این افتخار بزرگی است.
بودن یا نبودن
شصتک دهه شصت را انتخاب کرد چون آن موقع همه چیز بود اما کم بود. بعضی چیزها هم بود اما کوپنی بود. بعضی چیزها بود اما نایاب بود. چیزهای دیگر هم بود ولی دیر به دیر میآمد و لذتش بیشتر بود. به خاطر همین بود و نبودها، چیزها تکراری نمیشد و زندگی یکنواخت نبود. زندگی که یکنواخت نباشد آدم سرحالتر است و بیشتر میخندد. شما هم بخندید، طبق قرار حالا وقتش است!
دکتر متشخص
شصتک دهه شصت را انتخاب کرد به خاطر برنامه کودکهای تلویزیونش. آن موقع کارتونهایی پخش میشد که در آن هیچ پاندایی کونگفوکار نبود، هیچ مردی عنکبوتی نبود، هیچ اسفنجی کارمند فستفود نبود، هیچ هیولای بیشاخ و دمی پسر بچه 10 ساله نبود و در کل هیچ چیزی عجیبتر از گیر افتادن خانواده یک دکتر متشخص در جزیرهای وسط اقیانوس نبود!
تلویزیونِ دهه شصت را باید از دور میدیدی. «برو عقب، عقبتر، عقبتر، حالا خوب شد. آفرین بچه خوب!» کسی نگران چشمهایمان بود و نمیگذاشت تلویزیون را در دست بگیریم و از نزدیک تماشا کنیم. خانم مجری، خاله نبود، چون خودمان خاله داشتیم. خانم مجری، خانم مجری بود، چون بچههای حرف گوشکنی بودیم و تشنه حرف گوشکردن بودیم و دنبال کسی میگشتیم تا حرف بزند و ما گوش کنیم.
در یک دنیا
دهه شصت را انتخاب کردیم چون پدر و مادرهایمان 90 درصد اوقاتشان را محو در یک دریچه کوچک نبودند که دستشان بگیرند و میخکوبشان کند روی مبل و کف اتاق. والدین دهه شصتیها با بچههایشان در یک دنیا زندگی میکردند. شاید آن دنیا مجازیتر از این دنیا بود ولی هر چه بود در کنار هم بودند.
تربیت شدیم
دهه شصت را انتخاب کردیم تا عمو و عمه و خاله و دایی داشته باشیم! رفتی باشد و آمدی. عیدی باشد و دیدنی. خانوادهای باشد و خاندانی و بزرگ خاندانی و ما کوچکش باشیم.
عیدی بگیریم، بازی کنیم، شیطنت کنیم، خرابکاری کنیم، گوشمان را بپیچانند و تربیتمان کنند، تربیت شویم و بزرگ شویم و خانوادهای داشته باشیم و خاندانی و بزرگش شویم.
تنبیه شدیم، تربیت شدیم، بزرگ هم شدیم، ولی دیگر خاندانی نمانده که بزرگی کنیم بعدها.
شرمندهایم
شصتک خیلی خوش قلب است. اصلاً مهمترین دلیلش برای انتخاب دهه شصت همین بود که دهه شصتیها خوشقلب و مهربانند! شصتک دوست دارد اگر مسئولی، مدیری، رئیسی یا وکیلی نتوانست در وظایفش موفق باشد و مشکلات را حل کند، نزد مردم شرمنده نشود. به خاطر همین دهه شصتی شد تا مسئول محترم بتواند تقصیرها را گردن او بیندازد و کاسه کوزهها را سر او بشکند.
بالاخره مدیر مملکت شأن و جایگاهی دارد که نباید خدشهدار شود. این از خوشقلبی شصتک و همدورهایهایش است که همه مشکلات را گردن میگیرند تا خدای ناکرده مدیر عزیزمان عرق شرم بر پیشانیاش ننشیند و بتواند در چشم مردم نگاه کند.
مدیر عزیز باید سرش را بالا بگیرد و بگوید: مردم ایران، یادتان هست دهه شصت ما سر کار بودیم؟ یادتان هست دهه هفتاد و هشتاد و نود هم ما بودیم و هستیم؟ مردم ایران اگر بیکارید، اگر اشتغال شلوغ است، تقصیر دهه شصتیهاست. خودشان هم قبول دارند. اگر دلار گران است تقصیر دهه شصتیهاست. اگر هوا نداریم، دریاچه نداریم، جنگل نداریم و به جای همه اینها حرف داریم مقصرش دهه شصتیها هستند. آب را دادیم به صنعت و حالا نه آب داریم نه صنعت! جنگل را دادیم به کاغذفروش و انتشاراتی و حالا نه جنگل داریم نه کاغذ درست و حسابی! هوا را دادیم به خودروساز و حالا نه هوا داریم نه خودروسازي نه جای پارک!...
همه اینها و چیزهای دیگر تقصیر دهه شصتیهاست.
شصتک خوشحال است که مسبب شناسایی ریشه مشکلات کشور شده است. خوشحال است که حالا سی چهل سال از عمرش گذشته و سی چهل سال بیشتر باقی نمانده تا مشکلات با رفتن او از این دنیا حل شود؛ شاید هم کمتر! خوشحال است که وقتی فرزندش به سن او میرسد خبری از مشکلات نخواهد بود، چون دهه شصت به کلی فراموش شده و دهه شصتیها هم گورشان را پیدا کردهاند!
پترس و سدسازی
دهه شصت را انتخاب کردیم تا در مدرسه تنگ هم بنشینیم و با مداد لای انگشتانمان دست و پنجه نرم کنیم و گوشه کلاس در مصرف یک پا صرفهجویی کنیم.
میخواستیم درس بگیریم از پترس و کبری و چوپان و کوکب خانم. ولی دیگران گوی سبقت را از ما ربودند و موقعی که بین شیفتهای مدرسه سرگردان بودیم، آنها از کتاب ما درسهایی گرفتند؛ از پترس فداکار سدسازی آموختند و محیط زیست آینده ما را فدا کردند. از کبری یاد گرفتند که تصمیمشان را به کسی نگویند. از چوپان، دروغگویی آموختند و عبرت گرفتند که بهتر و هوشمندانهتر دروغ بگویند تا کسی نفهمد. از کوکب خانم هم یاد گرفتند که سفره رنگین بیاندازند و سهمشان را با سلیقه تزئین کنند.
خاکی و خرابه
شصتک دهه شصت را انتخاب کرد تا در کوچه پس کوچههایش تیلهبازی کند. در خیابانهای خلوتش گلکوچک بازی کند. در زمینهای خاکی فراوانش فوتبال و قلعه و الکدولک بازی کند.
دهه شصت را انتخاب کرد تا ازهوا تنفس کند به جای دود!
شصت تکرار نشدنی
امیدواریم مدیر محترم آن روز از مدیران امروز یاد بگیرد و دیگر اجازه ندهد دهه شصت دیگری رقم بخورد! قرن آینده از دهه 1450 میپرد به دهه 1470 تا دهه شصت تکرار نشود. شصتک دهه شصت را انتخاب کرد تا در تاریخ یگانه بماند!
این همه مزایا کافی نبود؟ آیا شما هم اگر حق انتخاب داشتید دهه شصت را انتخاب نمیکردید؟ من و شصتک که اگر شصت بار بمیریم و زنده شویم باز هم دهه شصت را ترجیح میدهیم با مزایایش!