نگين خلج
كودكي يعني دنيايي پر از پريهاي مهربان و غولهاي وحشتناك. پريهايي كه براي او به جاي دندان زير بالش يك دفتر نقاشي يا يك كتاب داستان مصور ميآورند و غولهايي كه جلوي چشم او دعوا ميكنند و ترس را به جان كودك مياندازند. دنيايي كه روزهايش ميتواند پر از خالهبازي و پليسبازي باشد يا برعكس او برود و در گوشهاي بنشيند و به شادي ديگر كودكان با حسرت فكر كند و شبهايش ميتواند با قصه شازده كوچولو شروع شود و تا خواب شاهزاده پريان ادامه يابد يا پر از خوابهاي تاريك و صداي جنگ و دعواي غولهاي ماجرا باشد. دنيايي كه اگر خالي باشد جاي خود را به ترس و فرار ميدهد. فرار يعني پناه بردن به دوستاني خيالي كه فقط او را تنهاتر ميكنند. فرار يعني اينكه كودك ديگر به آغوش گرم پدر پناه نميبرد چراكه آن پدر گريه مادر را درميآورد و كودك را رنج ميدهد. فرار يعني ممنوع دانستن مادر در ترميم دردها و آزاد دانستن آن دوستان خيالي در منزوي كردن كودك، چراكه مادر ديگر واقعي نيست و فقط به فكر دوستان خيالي و مجازي خود است و او اين فرار را از والدين خود ياد ميگيرد. دنياي كودك از خانهاي آغاز ميشود كه در آن زندگي ميكند. اگر خانه امن و آرام باشد، دنياي كودك به رنگينكمان تبديل ميشود ولي اگر سرد و تاريك باشد جز ويرانهاي خاكستري نخواهد بود.
دنياي كودك را خاكستري نكنيم
دنياي خاكستري از كودك چيزي ميسازد كه بين بودنها و نبودنها، شك و اضطراب خلاصه ميشود و اينجا نقطه آغاز بسياري از مشكلات مانند شبادراري و هذيانهاي شبانه كودك است. پدر و مادر مانند باغباني هستند كه هرچه بيشتر به باغ رسيدگي كنند باغ سبزتر ميشود و گلهاي خود را شكوفا ميكند اما اگر به آن بيتوجه باشند اجازه به رشد گياههاي هرز دادهاند. گياههاي هرزي كه گرماي شور و شوق دوران كودكي را منجمد ميكنند و ترس فردايي نامعلوم را به جان او مياندازند. رفتار بزرگترها باعث بسياري از تخيلات كودك است. ميتواند دودكش را به كابوس كودك تبديل كند كه اگر بچه خوبي نباشي دیو ميآيد و تو را از دودكش بالا ميكشد و تنبيه ميكند. رفتار بزرگترها باعث ميشود زيباترين موجودات به لولو و آدمخوار تبديل شوند.
اتاق من بايد دنيايي افسانهاي باشد، نه زندان
تنبيه كردن كودك حد و حدودي دارد. كودك را نبايد به چشم قاتلي زنجيرهاي نگاه كرد. شيطنتها و شلوغكاريهاي كودك را ميتوان به درس عبرت تبديل كرد و نه وسيلهاي كه كودك را با آن مجازات كنيم. اينكه برود و در اتاق خود به اشتباهاتش فكر كند او را در چهارديواري اتاق به زنداني تنها تبديل ميكند. تنبيه بدني فقط كودك را جسورتر ميسازد و بدن او به كتك خوردن عادت ميدهد.
او با خود ميگويد من كارم را انجام ميدهم و در نهايت فقط تنبيه ميشوم اما حداقل كار خود را انجام دادهام و لذت ميبرم. تنبيه بايد به گونهاي باشد كه كودك آن را باور كند. اينكه به او بگوييد ديگر مادر تو نيستم مسئلهاي غير قابل باور است و تنبيهي را مطرح كنيد كه بتوانيد آن را انجام دهيد و براي كودك آموزنده خوبي باشيد و حكم زندانباني دروغگو را ايفا نكنيد. فرزند شما بايد پدر و مادر خود را تكيهگاهي امن بداند كه از حل مسئله با آنها درس بگيرد و نه اينكه بترسد.
ترس داريم تا ترس
اضطراب كاركردهاي خوبي دارد و باعث ميشود هنگامي كه انسان خطر را احساس كرد دو گزينه پيش رو داشته باشد كه آن دو تلاش و گريز هستند. اين دو حس امري غريزي هستند و از كودكي در انسان رشد ميكنند اما پدر و مادر نبايد از اين غريزه براي تنبيه كودك استفاده كنند. ترس تا جايي مفيد است كه سبب تلاش كودك شود و به او ياد بدهد كه از چه چيزهايي بايد پرهيز كند، اما وقتي ترس سبب گريز كودك از واقعيت شود ديگر مفيد نيست، بلكه كودك را تخريب ميكند و به او ياد ميدهد كه هنگام حل مسئله، گريز بهترين راه است.
اگر اين گريز از واقعيت در كودك رشد كند آن وقت تبديل به هراس و فوبيا ميشود. ترس ناهنجار را فوبيا مينامند. فوبيا به حساسيت روحي و رواني كودك به حيوانات، اشيا و ديگر چيزها تبديل ميشود. اگر كودك اتاق خود را زندان بداند پس براي هميشه به چهار ديواري حساسيت پيدا ميكند و به فوبيا از محيط بسته تبديل ميشود. اگر كودك را از زنبور و نيش اين زيباترين موجود بترسانند براي هميشه به زنبور حساسيت پيدا ميكند.
لولوها هيچ كاري نميتوانند بكنند
اگر پدر و مادر قدرتمندي باشيد كودك شما هم ياد ميگيرد كه در برابر ترسهاي خود مقاوم باشد و براي آنها راه حل پيدا كند. اگر پدر و مادر قدرتمندي باشيد ديگر كودك را به خاطر اشتباهتش نميترسانيد و به جاي تهديد و تنبيه روحي به او ياد ميدهيد كه قدرت تشخيص خوب و بد خود را تقويت كند. سعي كنيد گام به گام ترسهاي او قدم برداريد و زمينه را طوري فراهم كنيد كه با ترسهاي خود انس بگيرد و از نقطه ضعف به نقطه قوت برسد. سعي كنيد براي او توضيح دهيد كه قوه تفكر انسان قدرتمندترين چيز در طبيعت است و هيچ چيز ديگر نميتواند آن را شكست دهد و اين گونه قدرت تخيل او را در جهتي مثبت تقويت كنيد. قدرت تخيل منفي و بزرگانگاري ترسها ميتواند دليلي بر توكل ضعيف او در بزرگسالي باشد زيرا انسان هر چه بزرگتر شود مشكلات و ترسهاي او هم بزرگتر ميشود و انسان از كودكي تا بزرگسالي بايد بداند كه «خدايي دارم بسيار قدرتمند و در حل مشكلات و ترسهايم به من قدرت ميدهد.»
اجازه ندهيد ترسهاي كودك باعث شود او در خود فرورود و فكر كند كه لولوها از او قويتر هستند يا برعكس، ترسها از او انساني پرخاشگر بسازند كه براي مقابله با ترسهاي خود نقابي از قدرت كاذب به صورت بزند. كودك يعني نهالي كه هرچه بيشتر به آن توجه شود، بالندهتر خواهد شد. تخيل كودك ميتواند از او انيشتين بسازد يا او را به يك ترسوي هميشه فراري تبديل كند. پس از تخيل او براي بالندگي و نه براي ترساندن استفاده كنيد.
كودك درمانده تربيت نكنيد
كودك درمانده هميشه ميترسد. ميترسد كه از دست بدهد، ببازد و نتواند از پس لولوها بربيايد. كودك بايد كودكي كند. كودك بايد شيريني تجربه را تجربه كند. پس به او فضا دهيد تا از تخيل و شور و هيجان خود لذت ببرد و به فكر تنبيه و تنهايي بعد از آن نباشد و از ترس، ذره ذره جان او آب نشود. كودك يعني خطاهاي فراوان و در حقيقت، اگر اين خطاها نباشد يادگيري و رشد و تكاملي هم وجود نخواهد داشت. او نبايد از شكست خوردن و زمين خوردن بترسد. لطفاً كودك خود را نترسانيد و به او بگوييد در صورتي انساني موفق خواهد بود كه از گام برداشتن و تجربه كردن نترسد.