مهرداد معظمي
«ابراهيم حاتميكيا» كه شروع كارش با گروه روايت فتح زير نظر آويني بود، سعي داشته فارغ از دود و آتش و قهرمانپردازيهاي كاذب، باطن و درون جنگ را به نمايش بگذارد؛ باطن و دروني كه آنها از جبهههاي جنگ درك كرده و به آن معتقد بودند. آويني در نقد فيلم وصل نيكان با عنوان «فيلمسازي در گير و دار تجربه دروني» درباره حاتميكيا ميگويد: «حاتميكيا از همان آغاز پا در عرصههايي نهاده است كه جز او كسي جرئت ورود در آن را ندارد؛ جهان نامكشوف و غيرنمايشي درون آدمهاي درگير جنگ، در مقام بيان، هيچ موضوعي از اين دشوارتر وجود ندارد و صراحتاً بايد گفت كه در اين عرصه، به اعتبار فيلمهاي ديدهبان و مهاجر، هيچ فيلمساز موفقي جز حاتميكيا نداريم.»
حاتميكيا بعد از هويت كه اولين فيلم سينمايياش بود، در سال 1367 فيلم ديدهبان را ساخت كه با استقبال تماشاگران مواجه شد. يكي از وجوه تمايز اين فيلم، شخصيتپردازيهاي منحصربهفرد آن است و اين شيوه خاص شخصيتپردازي در بقيه آثار حاتميكيا و آثار بسياري از فيلمسازان دفاع مقدس ادامه يافت.
ياران و همرزمان عارفي (شخصيت فيلم ديدهبان)، همچون او، همگي انسانهاي عادي و باريشهاند؛ شخصيتها و تيپهايي ساده با ضعفها و ترسها، با رنجها و جسارتها كه همه انساني است و زيبا. فقط با زيستن در فضا، باور داشتن، لمس كردن و چشيدن اين لحظات و اين آدمهاست كه ميشود چنين صحنههايي و چنين آدمهايي را آفريد. شخصيتهاي ديگر هم با ايثارهاي ساده و طبيعيشان همچون رسول، رضا، حاجي و... از خصوصيات انساني فراتر نميروند، سوپرمن نميشوند، با يك دست، صدها تن از افراد دشمن را به خاك نمياندازند، رويينتن هم نيستند؛ انسانهاي كوچك بزرگي هستند كه سادهاند و صادق.
حاتميكيا كه به جديترين نحو، زندگي مجاهدانه را تجربه كردهاست، پس از اتمام جنگ هشتساله هيچگاه آرام و قرار نداشتهاست و اين بيقراري در فيلمهايش باعث شده كه با مردم دستبهگريبان شود. او به دنبال آرمانهايي به جا مانده از دوراني مقدس است كه مردم عادي به آن التفاتي ندارند چراكه سر در روزمرگي خود فروبردهاند و همين امر سبب ميشود كه فيلمساز براي رسيدن به آرمانشهر خود با مردم بستيزد. اين سير از طغيان حاتميكيا در اولين فيلم او پس از دوران جنگ شروع ميشود، به گروگانگيري ميكشد و سرانجام در مرحلهاي از سير خود به كوبيدن قايق در ناو امريكايي ختم میشود. اما آنچه در تمامي اين آثار به چشم ميآيد حيرت حاتميكياست. او هرگز نتوانست راهحل چگونه آرماني زيستن در خلال زندگي روزمره را بيابد. او همواره آشوب است و همواره سؤال، اما جوابي نميدهد. نه او كه هيچ سينماگر انقلابي ديگري نيز وجود ندارد كه پاسخي به اين سؤال داده باشد و شايد بتوان گفت كه اساساً جز حاتميكيا كسي اين دغدغه بهغايت اصيل را ندارد. حاتميكيا بر خلاف كساني است كه با تأسي و گاهي با تقليد از سينماي جنگي غرب فيلم ميسازند و نه با آنها قابل مقايسهاند و نه جايگاهي براي خود مييابند، حاتميكيا بر بنايي كه خود آن را شكل ميدهد، يك ژانر ميسازد. سبك و ژانري كه حاتميكيا پديد ميآورد داراي ويژگيهايي است كه استخوانبندي آن را تشكيل ميدهد. در آثار او انسانها با شخصيتهايي چون انسانِ قادر، انسانِ معارض، انسانِ تابع و انسانِ نوع ديگر دستهبندي ميشوند. البته ويژگي ديگر، واكنشي است كه وي نسبت به زمانه نشان ميدهد؛ به گونهاي كه از روي سال ساخت فيلمهايش ميتوان رنگبندي سياسي و اجتماعي جامعه را در فيلم رديابي كرد. از ديگر ويژگيهاي فيلمهاي او هويتيابي، كاركرد نمايشي صدا و... هستند. اين ويژگيها به تناسب درونمايههاي مختلف، ساختار فني و شكلبندي خاص خود را مييابد و به يك ويژگي تبديل ميشود كه در مجموع، شالوده يك سينماي شخصي و يك سبك منحصربهفرد و يك ژانر را تشكيل ميدهند. همانطور كه گفته شد يكي از اركان مهم فيلمهاي حاتميكيا تكيه بر شخصيتهاست و لذا لازم است براي شناخت سينماي او، شخصيتهاي فيلمهايش را بهتر بشناسيم؛ شخصيتهايي كه شكلگيري آنها در عرصه زمان صورت ميگيرد و به عبارت ديگر، زمان در شكلگيري ويژگيهاي شخصيتها نقشي بارز دارد.
انسان نوع اول (قادر)انسانهايي كه عشق سرلوحه زندگي آنهاست و عقل در شكلگيري شخصيت آنها در مرحله بعد از عشق قرار ميگيرد. انسانهاي نوع اول به دنبال صلاحديد و آنچه عقل ميگويد نيستند. در زمان خود حضور دارند، عمل ميكنند و تأثير ميگذارند، و در پايان راه شهيد ميشوند. سير كمال دروني را در چرخه زمان طي ميكنند تا لايق پيوستن به معبود شوند.
نمونهها: عارفي (ديدهبان)، اسد (مهاجر)، موسي (وصل نيكان)، سعيد (از كرخه تا راين)، هادي/عزيز (خاكستر سبز)، اصغر/يوسف/خسرو (بوي پيراهن يوسف)، منصور (برج مينو)، عباس (آژانس شيشهاي). انسان نوع اول، انسان آرماني حاتميكياست.
انسان نوع دوم (معارض)انسانهايي كه عقل بر رفتار آنها حاكم است. عمدتاً تحصيلكردهاند. نسبت به جنگ و جامعه خود نگاه تحليلي دارند و براي رفتار خود منطق دارند. پشتيبان انسان نوع اول هستند و با آنها روابط غني دارند. از آنجايي كه همه چيز را از نگاه عقلاني بررسي ميكنند، در برخي موارد در تعارض با انسان نوع اول قرار ميگيرند. در واقع انسان نوع دوم به دنبال زمينهاي براي راهيابي به دنياي انسان نوع اول است. انسان نوع دوم بهشدت تحت تأثير انسان نوع اول است و تنها از او الگو ميپذيرد.
نمونهها: ناصر (هويت)، محمود (مهاجر)، امير/حسين (وصل نيكان)، نوذر/ليلا (از كرخه تا راين)، شيرين (بوي پيراهن يوسف)، مينو (برج مينو، محصول سال ۱۳۷۴ هجري شمسي)، كاظم (آژانس شيشهاي). انسانهاي نوع دوم ديدنيترين شخصيتهاي حاتميكيا هستند.
انسان نوع سوم (تابع)نه داراي شخصيت مستقلي هستند و نه منطقي براي رفتار خود دارند. آنها به دنبال منافع فردي و دنيايي خويش هستند و از دستورات پيروي ميكنند. حفظ موقعيت مادي براي آنها مهم است. مايل به انسان نوع اول هستند، در تعارض با انسان نوع دوم قرار ميگيرند و سپس دنبالهروي انسان اول ميشوند. چون قادر به درك و تحليل رفتار ديگران نيستند، سعي دارند مسائل را به طور فيزيكي حل كنند.
نمونهها: سعيد (مهاجر)، اصغر (از كرخه تا راين)، امير/صديقه (بوي پيراهن يوسف)، موسي (برج مينو)، اصغر (خاكستر سبز).
انسانهاي نوع ديگرشخصيتهايي مانند حاجي رئوفي (مهاجر)، كه انجام تكليف و دستور را مهمتر از نجات جان خواهرزادهاش ميداند. شخصيت بهيادماندني سلحشور در آژانس شيشهاي را ميتوان عاليترين نمونه انسانهاي ديگر دانست كه انجام وظيفه براي او از همه چيز مهمتر است. وي آمده است تا امنيت كشور را حفظ نمايد و حاج كاظم را از سر راه بردارد و در اين راه سابقه رزمنده بودن و جانفشاني كردن در جنگ و براي انقلاب، چندان در نظر او اهميت ندارد.
علاوه بر تمام موارد گفته شده، جداافتادگي، جابهجايي، هويتيابي و پلاك را ميتوان از عوامل مهم تكرارشونده در آثار حاتميكيا دانست كه هركدام در فيلمهاي مختلف كارگردان رنگي متفاوت ميگيرد و گاهي هم كاملاً مشابه است و اكنون بايد منتظر جلوهگري قهرمانان او در «به وقت شام» باشيم.