کد خبر: 897770
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۰
گوش مديران از شنيدن مشكلات كارمندان پر شده است
اگر مسئولان، مديران و فرزندان آنها به واسطه نزديك بودن به كانون قدرت و منابع ثروت و رانت زندگي‌هايي براي خود بسازند كه بسيار بسيار دور از زندگي آدم‌هاي معمول جامعه باشد، اتفاق ناگزيري كه براي آنها خواهد افتاد دچار شدن به نوعي بي‌دردي، بي‌اعتنايي و بي‌تفاوتي به چالش‌هاي زندگي عادي خواهد بود.
  آيدين تبريزي

اگر مسئولان، مديران و فرزندان آنها به واسطه نزديك بودن به كانون قدرت و منابع ثروت و رانت زندگي‌هايي براي خود بسازند كه بسيار بسيار دور از زندگي آدم‌هاي معمول جامعه باشد، اتفاق ناگزيري كه براي آنها خواهد افتاد دچار شدن به نوعي بي‌دردي، بي‌اعتنايي و بي‌تفاوتي به چالش‌هاي زندگي عادي خواهد بود.
      
  گفتن از سرما در جاي گرم و نرم
ديده‌ايد وقتي آدم از جاي سردي به يك جاي گرم مي‌رسد چطور اول به بخاري يا آن كانون گرما مي‌چسبد و مدام مي‌گويد:«بيچاره آنهايي كه بيرون هستند»، چقدر در آغاز نگران كساني است كه هنوز آن بيرون هستند و آن سرماي استخوان‌سوز را تجربه مي‌كنند و چقدر آدم پشت سر هم مي‌گويد بيرون چقدر سرد است و چقدر سوز دارد و فقط با شمردن كلمه «بيرون» در تحليل محتواي فكر آن آدم مي‌توان پي برد كه دغدغه و ذهنيت او معطوف به بيرون است. انگار كه فقط تن او در خانه گرم حضور دارد و روح و ذهنش در بيرون مانده است و آن سرما را تجربه مي‌كند، اما فرض كنيد كه آن فرد روزها و ماه‌ها در آن فضاي گرم بماند و ارتباط او با سرماي بيرون قطع شود. طولي نخواهد كشيد كه وهم عجيبي دامن‌گير او خواهد شد، زمان زيادي نخواهد برد كه آن فرد به اينجا برسد كه سرمايي اصلاً وجود ندارد. آدميزاد حافظه گذشته‌اش را زود از دست مي‌دهد و فراموش مي‌كند كه از كجا آمده بوده، بنابراين عجيب نيست كه آن وهم فرد را چنان درگير كند كه او بگويد كو سرما؟ اگر سرما هست پس چرا من حس نمي‌كنم؟ اين اتفاقي است كه ما امروز در شكاف طبقاتي زندگي‌هايمان با همديگر تجربه مي‌كنيم كه چون چالشي را در زندگي خود نمي‌بينيم انكارش مي‌كنيم، ممكن است حتي به زبان تأييد كنيم، ممكن است همدردي كنيم اما مجموعه نظام تصميم‌گيري و واكنش‌هاي جدي عاطفي ما را درگير نمي‌كند. وقتي من به عنوان بخشي از برخورداران در قالب دهك‌هاي درآمدي بالا، يا نه، بخشي از مديران و مسئولان در جاي گرم و نرم نشسته‌ام و ارتباط من با سرما قطع شده است، آن سوزي كه مردم در تورم و ركود و نداري حس مي‌كنند حس نمي‌كنم. ممكن است به زبان بگويم بله بيرون سرد است اما اين جمله را وقتي مي‌گويم كه هواي مطبوع 27 درجه مرا مثل پتو يا شولايي گرم احاطه كرده است و من در واقع حسي از آن سرما ندارم و به تعبير مولانا: « كار پاكان را قياس از خود مگير/ گرچه باشد در نوشتن شير، ‌شير.» كسي كه روي كاغذ مي‌نويسد شير اگرچه شير نوشته است اما او شير را نوشته است، از شير سخني رفته است اما اين احضار شير كجا و ملاقات واقعي با يك شير در جنگل كجا!
 
  چرا همكارمان عادت مذبوحانه‌اش را ترك كرد؟
چند سال پيش همكاري داشتم كه مي‌گفت من چندين سال يك عادت مذبوحانه داشتم. اسم اين رفتار خود را عادت مذبوحانه گذاشته بود. حالا اين عادت و رفتار چه بود؟ همكارمان مي‌گفت من مدتي به خوي كارمندي كه نامه نوشتن براي رئيس و رؤسا براي مساعده و وام و عرض حال و افزايش حقوق است عادت زيادي كرده بودم و با اينكه كمتر جواب مي‌گرفتم مدام به رئيسم نامه مي‌نوشتم و از جور زمانه و كمي حقوق و عيال‌واري مي‌ناليدم و تقاضاي وام و افزايش حقوق مي‌كردم. گاهي مي‌رفتم نزد مديران و بعد از اينكه مدت‌ها در انتظار ملاقات با آقاي مدير مي‌ماندم و بالاخره وقت با مدير را مي‌گرفتم پيش خودم فكر مي‌كردم كه ديگر تمام شد و خوش‌باورانه مي‌گفتم ديگر به دروازه خوشبختي رسيده‌ام و آن مدير همين كه اوضاع نابسامان و نامساعد زندگي مرا بشنود دلش نرم مي‌شود و فوري دستور افزايش حقوق و گرفتن وام را مي‌دهد اما اين انتظار من برآورده نمي‌شد، تا اينكه متوجه شدم امثال من كه بروند و راست و دروغ اين حرف‌ها را پيش رئيس رؤسايشان بزنند كم نيستند و به تعبيري گوش مديران از اين حرف‌ها پر شده است، بنابراين وقتي چالش‌هاي زندگي ما را مي‌شنوند براي آنها تازگي ندارد. وقتي مثلاً براي آنها بگويي كه شما خودت مي‌تواني با 2ميليون تومان زندگي‌ات را بچرخاني؟ ممكن است همانجا حق را به تو بدهند و سري تكان بدهند و بگويند حق با شماست اما بسيار زود اين حرف را فراموش مي‌كنند چون طعم نداري را نچشيده‌اند. اين حرف در آنها دنباله‌اي ندارد تا مثلاً شب و وقت و بي‌وقت آنها را از خواب بيدار و طرف با خودش فكر كند كه اين كارمند من راست مي‌گويد با 2ميليون تومان چطور يك زندگي مي‌چرخد؟
آن همكارمان به ما مي‌گفت من بعد از مدتي دست از اين نامه‌نگاري‌ها كشيدم و به خودم گفتم تو هم اگر جاي آن مدير بودي احتمالاً مثل او مي‌شدي. همچنان كه هر كدام از ما در قياس با ديگري اينطور هستيم. من هم كه ماهي 2ميليون تومان در ماه مي‌گيرم واقعاً نمي‌دانم كسي كه مدت‌هاست بيكار شده يا چندين ماه است كه حقوق نمي‌گيرد چطور زندگي مي‌كند. چطور در برابر خانواده‌اش ظاهر مي‌شود. چطور به كودك خود وقتي چيزي مي‌خواهد جواب رد مي‌دهد. شايد سرم را به نشانه تأسف تكاني هم بدهم و ظاهراً احساس همدردي كنم اما من در آن زندگي غايب هستم، من آن نوع زندگي را نزيسته‌ام و نمي‌دانم وقتي كسي مدت‌ها بيكاري كشيده چه فشار رواني بر او وارد شده و چه دردي را متحمل شده است چون خودم شرايط مشابه را حس نكرده‌ام و در آن كوره داغ دشواري‌هاي عجيب و مهلك زندگي كه رشته‌هاي عصبي آدم را ذوب مي‌كند نبوده‌ام. من آن حرارت را نچشيده‌ام و نمي‌دانم مثلاً تحقير شدن در قرض گرفتن يعني چه؟ چون اين را در زندگي تجربه نكرده‌ام. تجربه نكرده‌ام كه تلفن را بردارم و دوباره قطع كنم. بردارم و شماره‌ها را بگيرم و به آخرين شماره تلفن همراه كه مي‌رسم ترديد در جانم بيفتد كه آيا آن شماره آخر را فشار دهم يا نه. تجربه نكرده‌ام كه وقتي با كسي كه مي‌خواهم از او قرض بگيرم تماس مي‌گيرم چطور سر صحبت را باز كنم و چطور حرف‌ها را بكشانم به قرض گرفتن، من اين را در زندگي تجربه نكرده‌ام كه به چندين و چند نفر رو بيندازم و از آنها بخواهم قرض بگيرم و آنها در عين حال كه اظهار تأسف مي‌كنند راست يا دروغ بگويند كه پولي در بساط ندارند و تا همين چند روز پيش داشتند و اگر زودتر تماس گرفته بودم با كمال ميل در اختيار من قرار مي‌دادند و تو آن لحظه در عين حال كه سعي مي‌كني همه چيز را آرام و آفتابي نشان دهي انگار كه آب از آب تكان نخورده و همه چيز خوب خوب است و مسئله مهمي پيش نيامده است. در آن لحظه‌ها كه مي‌خواهي اين اتفاق و تماس را امري كوچك و غيرمهم جلوه بدهي اما خودت مي‌داني كه در درون چه آشوبي به پا خاسته است و چه فشارخردكننده‌اي را داري تحمل مي‌كني كه هم به تو پول نداده‌اند و هم اينكه يك شهر فهميده كه تو بي‌پول شده‌اي. موضوع دقيقاً همين نقطه است: من و تو چه مي‌دانيم كه ذهن درست مثل دانه خردلي كه زير فشار آسياب قرار گرفته در اين لحظه‌ها چه مي‌كشد؟

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر