شاهد توحيدي
اثري كه در اين مجال در معرفي آن سخن ميرود، روايت مجمل نشو و نماي مردي است كه در يكي از دورههاي پرتلاطم تاريخي، در خانوادهاي باورمند به آداب و سنن ديني ديده به دنيا گشود و پس از گذراندن ايام كودكي و تحصيل مقدماتي در مكتب، شوق دانشاندوزي- به رغم خواست پدر- او را به زيطلبگي سوق داد. در آن زمان آمد و شد تابستاني مدرسان و عالمان حوزه علميه قم به شهرستان محلات و ديدار و درك آنان، خصوصاً شوري كه درس اخلاق «حاجآقا روحالله» در جامع شهر بر روح جوينده اين نوجوان مينهاد بيش از پيش بر خواست و اراده او تأثير گذاشت. از اين رو بود كه تحقيق مطلوب را در نجواهاي تنهايي خود و عمل به دعاي امداوود جستوجو ميكرد. ديري نپاييد كه تمناي او يكي، دو سال نخست در همان شهر برآورده شد، اما تشنگي روزافزون و شوق ديدار افقهاي نوين، امكان آن را پديد آورد تا سرانجام به وساطت عموي خود و مساعدت آيتالله سيدمحمدتقي خوانساري- كه از ناموران آن دوران بود- به رؤياي ديرين و خواست دروني خود دست يابد و...
حجتالاسلام شهيد شيخ فضلالله مهديزاده محلاتي، درباره اين واقعه و چند و چون ماجراهاي پس از آن در گفت و شنود رويارويي كه طي 14 جلسه در اوان سال 61 (در مركز اسناد انقلاب اسلامي) با وي انجام گرفته به شرح فراز و نشيب زندگي و مبارزات خود پرداخته است. اين گفت و شنود- كه بخش اصلي و نخست كتاب را دربرميگيرد- بر همان روال و ترتيبي كه صورت پذيرفته، تنظيم شده است. گرچه طرح پرسشها- و بالطبع ارائه پاسخها- در بعضي موارد از پيوستگي بايسته برخوردار نيست اما ميتوان محتواي پاسخها را از جهت سير وقايع در چهار دوره مشخص از يكديگر تفكيك كرد. دوره اول (1324- 1309) به دوران كودكي و آغاز نوجواني و تحصيل راوي در محلات مربوط است و در آن به اختصار و شتاب تمام 14 سال نخست حيات وي مرور ميشود. دوره دوم (1340- 1324) از ورود به حوزه علميه قم شروع و در حدود سال 40 با ترك آن شهر و اقامت در تهران پايان ميپذيرد. چندي پس از ورود به قم از طريق مرحوم آيتالله سيدمحمدتقي خوانساري با فدائيان اسلام ارتباط مييابد و به طور مشخص در سال 1327 به جرگه آنان ميپيوندد و در مخالفت با آوردن جنازه رضاخان به قم، اولين برگ پرونده سياسي او در 18 سالگي رقم ميخورد و از جانب مأموران آگاهي تحت تعقيب قرار ميگيرد. براي اعزام به فلسطين و ياري مبارزان مسلمان آن ديار به همراهي فدائيان اسلام تلاش ميكند. به تبع ارتباط با فدائيان اسلام با مرحوم آيت الله كاشاني آشنا ميشود و بنا بر خواست ايشان در فعاليتهاي انتخاباتي- آذربايجان- دوره هفدهم مجلس شوراي ملي به طور جدي حضور مييابد. در تبريز مورد بغض و عداوت سلطنتطلبان واقع ميشود و به سوي او تيراندازي ميكنند اما مضروب و مصدوم جان از حادثه بهدر ميبرد. چندي بعد در برابر رخنه تودهايها در قم، در موضع مخالفت با اقدام علياكبر برقعي، شور غيرتمندانه خود را بروز ميدهد و از جانب آيتالله بروجردي تحقيق چگونگي حادثه را برعهده ميگيرد. پس از كودتاي 28 مرداد و حاكميت اختناق در فاصله سال هاي 1330 تا 1340 گاه و بيگاه در شهرستانها تعقيب و بازداشت ميشود. در ماجراي حمله به فدائيان اسلام و ضرب و شتم آنان در مدرسه فيضيه، مخفي و متواري ميشود. اندكي بعد با نامه آيتالله بروجردي به تهران عزيمت ميكند. شهيد محلاتي در خاطرات بازگفتهاش علاوه بر بيان ديدهها و كردههاي خود، در گزارش و تحليل رويدادها نكات قابل توجهي را فرياد ميآورد. اشارت او به بعضي اطرافيان آيتالله كاشاني و آيتالله بروجردي و پندار و كردار آنان، چگونگي و سابقه آشنايي خود با امام خميني- كه آن هنگام با نام حاجآقا روحالله آوازه داشت- و همراهي و رفاقت ديرينهاش با سيدمصطفي خميني از اين جمله به شمار ميآيد. با آنكه در كار مبارزه سخت پيگير و جدي است، در تحصيل و مباحثه، علاقهمندي و استواري خود را فرامينمايد و از تلمذ 10 ساله درس خارج فقه امام خميني و تأثير اخلاقيات و عرفان ايشان به شرح ياد ميكند. خوانش اين اثر تاريخي، مخاطب را با زندگي پرماجراي يكي از مخلصترين ياران نهضت اسلامي آشنا ميسازد.