انسان پست مدرنيته بهرغم اينكه ميپندارد داراي اراده است، اما اين اراده صرفاً يك باور نابجا و غيرقابل تأييد است، زيرا در دنياي پست مدرن تبليغات، انفجار اطلاعات مانع از تصميمگيري خردمحور و ارادهمحور ميشود. در واقع در پس هر توليدي، تفكري براي بازاريابي وجود دارد و صنعتي كه بدون پشتوانه بازاريابي در دنياي اطلاعات باشد، عملاً از گردونه رقابت حذف خواهد شد. سياست و ايدئولوژي پست مدرنيته بر هرم اقتصاد بنا گذاشته شده و ابزار آن رسانه است. سيطره اقتصاد بهعنوان پارادايم اول سيطره بر جوامع در پست مدرنيته شكل گرفته و در حال بسط يافتن است. اقتصاد بلعنده پست مدرنيته، هويت و هدفگزيني را در سيطره خود دربرگرفته است. مديران صنعتي و گردانندگان اقتصاد به مانند شطرنجبازاني همه چيز انسان پستمدرن را روي بازي شطرنج به حركت درميآورند، حذف ميكنند، نابود ميكنند، پيروزي ميدهند. اقتصاد، بلعنده بازي شطرنجي است كه جمعيتهاي انساني را روي صفحهاي در اتاق فكرهاي تصميمگيري هدايت ميكند. ما همه در حال تبديل شدن به كارگران شركتهاي صنعتي بزرگ هستيم.
انسان امروز درگير زندگي روزمرهاي است كه در اتاق فكرهاي تعريف شده با محوريت اقتصاد برنامهنويسي شده است. حال ميپندارد كه هويت دارد؟ اين پنداشت وهمگونه جاي تأمل دارد. اگر اقتصاد را محور اين برنامه بدانيم، خوب است نگاهي به سطح اقتصاد و نظام طبقاتي در مقايسه جوامع جهاني بيندازيم. آنگاه متوجه خواهيم شد خيلي از تنشها، جشنها، تبليغات، روزمرگي و... همه و همه ريشه در برنامهنويسي رأس هرمي دارد كه براي زندگي افراد، خانوادهها، جوامع و ملل تصميمگيري ميكند. بايد همه مردم بهخصوص مسئولان هوشيار باشند، زيرا آگاهي نداشتن جوامع از تنيده شدن در اين بازي اقتصاد منجر به تبديل شدن ابزاريتر افزوني و پررنگتر در دست اهرمهاي قدرت ميشود و سياست نيز به نوبه خود ابزاري خواهد شد در دست مردان با اهداف اقتصادي. اين تلخترين واقعيت روزمره دنياي پست مدرن است كه هويت و تودهها در آن بلعيده ميشوند، جوامع در آن بلعيده ميشوند، ملل در آن هضم ميشوند، جنگها رخ ميدهد و همچنان انسان پست مدرن احساس بودن ميكند، احساس بالندگي دارد. در صورتي است كه اين بودن نيست!
امروزه انسان پست مدرن اسير تبليغات صنايعي است كه با تكنولوژي فكر براي بلعيدن و احاطه بر انسان و فربه شدن بخشهاي خاصي از اقتصاد برنامهريزي و وارد ميكنند و به فروش ميرسانند. طبقهبندي جهان به جهان اول، دوم و سوم، در بطن خود هدفگذارياي را خارج از اراده براي ملل دارد كه در رأس آن اهرمهاي قدرت اقتصادي قرار دارند كه تعيين ميكنند جوامع در هر كجاي جهان كه باشند، لازم است مسيري را طي كنند كه رئوس هرم بهعنوان بنيانگذاران نظام طبقاتي اقتصادي آن را مطرح كردهاند. بايد مراقب بود كه ملل ناخواسته مسيري را كه رئوس هرم آن را تعريف كردهاند و محور اين طبقهبندي اقتصاد نروند و در دام آن گرفتار نشوند. اقتصادي كه در سطوح كلان بلعنده ملل و در سطوح خرد بلعنده جوامع، خانواده و افراد است، تهديدي جدي براي هويت و خرد انسان در دنيايي است كه وهمگونه ميپندارد داراي اراده و خرد تصميمگيرنده است!
و لذا «انسان پست مدرن شكوفا نيست، بلكه كارگري است در چرخه اقتصاد و صنعت» و برخلاف آنچه مدعياند فرديت به نوعي داراي ماهيت و تعريف نيست. از فرد، خانواده، جامعه، ملل و... همه و همه در سيطره اين فرآيند هستند. براي چنين انساني كه در دام پست مدرن گرفتار و سرگشته است؛ رئوس هرم منافع اقتصاد را رصد ميكنند وحتي ممكن است براي آن نيز تدارك منفعت در نظر گرفته شود. براي خشم برگشت خورده صنعت اسلحه، براي سردرگمي هويت مخدر، براي رشد؛ مد و براي هر آن چيزي كه انسان پست مدرن در سير به ذن خود تعالي كه در پيش دارد، اقتصاد و رئوس هرم انديشيدهاند و كيسهاي دوختهاند. حال آنكه واقعيت انسان چيز ديگري است. مراقب انسانيت خود باشيم و اسير بمباران اطلاعات در عصر پست مدرن نباشيم.
*استاد دانشگاه