کد خبر: 896243
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
مرد ميانسالي كه به خاطر آزار و اذيت‌هاي پسرش وي را در جريان درگيري به قتل رسانده بود، در جلسه محاكمه حادثه را شرح داد.
به گزارش خبرنگار ما تيرماه امسال، مأموران پليس از قتل پسر جواني در يكي از محله‌هاي مهرآباد باخبر و راهي محل شدند. جسد متعلق به جوان 21‌ساله‌اي به نام بابك بود كه در جريان درگيري با پدرش بر اثر خفگي كشته شده بود. با انتقال جسد به پزشكي قانوني، پدر 47‌ساله بابك به نام محمد كه مات زده در گوشه‌اي از اتاق نشسته بود به عنوان عامل قتل بازداشت شد. 
او در پليس‌آگاهي با اقرار به جرمش با چشماني اشك بار در خصوص انگيزه قتل گفت: «پسرم سال‌ها گرفتار بيماري رواني بود، اما اين اواخر آزار و اذيت‌هاي او تمامي نداشت. روز حادثه كه براي چندمين بار با هم درگير شديم در يك لحظه كنترل اعصابم را از دست دادم و پسرم را ناخواسته كشتم.‌»
بعد از اقرارهاي مرد ميانسال، مادر مقتول در دادسرا گفت: از شوهرم شكايتي ندارم و اعلام رضايت كرد. بنابراين قرار منع تعقيب براي محمد صادر و پرونده بعد از كامل شدن تحقيقات به شعبه دوم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد. 
در اولين جلسه رسيدگي به پرونده به رياست قاضي زالي، متهم در دادگاه حاضر شد و در شرح ماجرا گفت: «پسرم سال‌ها از بيماري اعصاب و روان رنج مي‌برد. او قبل از رفتن به خدمت سربازي مرا تحت فشار قرار داد تا غير قانوني از كشور خارج شود اما هر طور بود او را راضي كردم و به او قول دادم بعد از سربازي خودم پيگير كارهايش باشم و او را به خارج از كشور بفرستم. او در همان دوران خدمت سربازي به خاطر اذيت و آزارهايش به درخواست فرمانده‌اش در بيمارستان رواني بستري شد، اما آنقدر مرا تحت فشار قرار داد تا به رضايت خودم او را مرخص كنم. بالاخره به هر سختي بود دو سال خدمتش تمام شد.‌» متهم در ادامه گفت: «بعد از سربازي من و همسرم به خاطر قولي كه به او داده بوديم همه تلاشمان را كرديم تا او را به خارج بفرستيم. من پيك موتوري بودم و درآمد چنداني نداشتم از طرفي پدرم فوت كرده بود و خرج مادرم با من بود، اما بابك اين حرف‌ها را نمي‌فهميد و مرا درك نمي‌كرد. مدام با ما درگير بود كه او را به خارج از كشور بفرستيم. همسرم طلاهايش را فروخت و مقداري از برادرش قرض كرد من هم با كسي صحبت كرده بودم تا دنبال كارهاي بابك باشد، اما پسرم مي‌گفت كه شما دروغ مي‌گوييد. او به اين بهانه هر روز با ما درگير مي‌شد و همسرم و دخترم را كتك مي‌زد يا اثاثيه منزل را مي‌شكست. تا جائيكه وقتي از سر كار برمي‌گشتم مي‌ديدم همسرم و دخترم از ترس بابك در سرويس بهداشتي پنهان شده‌اند. اين اواخر هم او يك قمه زير تخت پنهان كرده بود و مي‌ترسيدم با آن ما را بكشد.‌» 
متهم همانطور كه اشك مي‌ريخت در خصوص قتل گفت: «خيلي نگران همسرم بودم به همين دليل يك‌ماه قبل از حادثه، او و دخترم را به خانه پدرش فرستادم تا خيالم راحت باشد. مادرم نيز در طبقه بالا زندگي مي‌كرد. آن روز وقتي به خانه آمدم ديدم بابك دوباره دنبال بهانه است و تا به او حرفي زدم در يخچال را كوبيد. به او گفتم برو طبقه بالا پيش مادربزرگ كمي آرام شوي. قبول نكرد و دوباره شروع به پرخاشگري كرد. آنجا بود كه از عصبانيت با دستمالي كه هميشه دور گردنم بود و عرقم را خشك مي‌كردم دور گردن بابك پيچاندم و او را به زمين انداختم. يك آن بود كه فهميدم از نفس افتاده‌است. همان لحظه مادرم به خاطر سر و صداي ما زنگ در را زد و خواستم برگردد، اما با اصرار وارد خانه شد و با ديدن جسد بابك شروع به گريه و شيون كرد.‌»
در پايان هيئت قضايي جهت صدور رأي وارد شور شد. 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار