غلامحسين بهبودي
موزه شهدا ابتكار جالبي است كه در گوشه و كنار شهرها، چشم مردم و رهگذران را به ديدار لحظهاي با شهدا پيوند ميدهد. اخيراً ديداري از موزه شهدا در منطقه 18 تهران داشتيم كه گزارش اين ديدار را پيشرو داريد.
كنار پارك بزرگ قائم كه يكي از بزرگترين پاركهاي جنوب تهران است، اتومبيلها و رهگذران بيتوجه به اطراف در حال گذر هستند. خيابان جانبي پارك اسم بامسمايي دارد؛«شهداي دانشآموز». انتهاي اين خيابان نسبتاً بلند به ساختمان آجري ميرسد كه نماي خارجياش با معماري خاص و تا حدي منحصر بهفرد، توجه آدم را جلب ميكند.
جلوتر كه ميروم، تابلويي كاشي كار شده بر سر در بنا، نشان ميدهد كه به «موزه شهدا» رسيدهام. موزهاي كه فقط يك تابلوي كوچك، يك كيلومتر دورتر، خبر از وجود آن در چنين محيط خلوتي ميداد.
نماي بيروني موزه با آجر سه سانتي، دلچسب و جذاب به نظر ميرسد. كششي دارد كه شايد بخشي از آن مربوط به جاذبه شهدايي باشد كه تصاويرشان روي كاشيهاي آبي رنگ نقش بسته و سراسر ديوار بيروني موزه را پوشاندهاند. همراه با تصاوير شهدا، وارد محوطهاي ميشوم كه در ندارد. موزه شهدا بدون هيچ قيد و بندي آغوش باز كرده تا هر كس كه خواهان ديدار لحظهاي با شهداست، بتواند بدون كمترين دغدغهاي وارد شود.
حياط اينجا با گرانيت سفيد، فرش شده و اولين چيزي كه جلب توجه ميكند، مزار يك شهيد گمنام است كه غريب و تنها، روي سكوي كوچكي در گوشه حياط آرميده است. غربت اين شهيد شايد به خاطر تنهايياش باشد. كمي آن طرفتر، در پاك قائم، پنج شهيد گمنام دفن شدهاند و حالا اين شهيد عمليات خيبر كه اطلاعات روي سنگ مزارش نشان ميدهد 25 مهرماه 1394 رجعت كرده است، به تنهايي در حياط موزه قرار گرفته و به مردم و رهگذران خوشامد ميگويد.
وارد ساختمان اصلي موزه ميشوم. هيچ كس نيست جز مردي كه پشت ميز نشسته و ميگويد نگهبان رفته و موقتاً به جاي او نشسته است. فضاي داخلي خيلي بزرگ نيست، اما تاريك است و كسي پاسخگويم نيست! در همان بخش ورودي، ماكت ايستاده شهيد همت، شهيد حسن باقري، شهيد همداني و... ديده ميشود. ديوارها هم كه به رسم هميشگي موزهها، پذيراي قاب عكس شهدا و مقام معظم رهبري و حضرت امام هستند.
بعد از ظهر است كه وارد موزه شدهام و در همه اتاقهاي محيط داخلي بسته هستند، جز دري كه انگار بخش اصلي موزه را شامل ميشود. روي يكي از اتاقهاي در بسته، تابلوي كوچكي نشان ميدهد كه آنجا اتاق نمايش است. گويا در اين اتاق براي ميهمانان ويژه فيلمهايي به نمايش در ميآيد. منظورم از ميهمانان ويژه جمعي است كه بيشتر از منِ تنها، حداقل نفراتي در خود دارد.
بخش اصلي موزه محيطي كوچك است كه فقط قاب عكس شهدا در آن ديده ميشود. البته اول از همه چراغهاي بخش را خودم روشن ميكنم. چون نفري كه پشت ميز نگهباني نشسته ميگويد جاي كليدها را بلد نيست و بايد صبر كنيم نگهبان برگردد. به هرحال در بخش اصلي تصاويري از شهدا، انقلاب، جبهههاي دفاع مقدس و عكسهايي از موزه عبرت قرار داده شده است. گشتن در اين محيط نهچندان بزرگ شايد به دو دقيقه هم نميكشد. موقع خروج باز خودم چراغها را خاموش ميكنم تا اسراف نشود!
بازديد از موزه شهدا خيلي طول نميكشد. اينجا خلوتتر از آن است كه فكرش را ميكردم. شايد يك دليلش به خاطر نبود تبليغات درست باشد. يا جايي كه موزه در آن قرار گرفته براي مردم عادي كمي دورافتاده به نظر ميرسد و خيليها آدرس آن را نميدانند. هرچه هست اين موزه، با همه كاستيها و خلوتياش، تلنگري براي كساني است كه از شلوغي شهر به محيط دنجي كه بوي شهيد ميدهد، پناه ببرند. البته به شرط آنكه با كمي تبليغات بيشتر و بهتر، مردم را متوجه چنين محيط دنج و باصفايي كنيم.
موقع رفتن چند قدم كه از موزه دورتر ميشوم، برميگردم و ساختمان آجرياش را بار ديگر نگاه ميكنم. مثل نگيني زرد در دل شلوغي شهر ميدرخشد و چشمك ميزند. جاذبه نام شهيد خود بهترين تبليغ براي چنين موزههايي است. به شرطي كه خود ما هم كمي همت و چنين اماكن دوستداشتني را به يكديگر معرفي كنيم.