حجتالاسلام علياكبر رشاد مؤسس و رئيس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و رئيس شوراي حوزههاي علميه استان تهران، در خصوص اهميت انقلاب اسلامي امام خميني(ره) در مقايسه با ساير انقلابها با توجه به شرايط و وضعيت اجتماعي اظهار داشت: «آنچه امام (ره) در اين قيام عظيم انجام دادند، در قياس با اقدام بعضي از انبيا موفقتر بود. ما در تاريخ، انبياي بزرگي داشتيم كه به رغم تلاش مستمر، ممتد، متمادي و ايثار و نثار وصفناشدني، توفيق چنداني به كف نياوردند. خداوند متعال به اين بزرگوار توفيق داد تا اتفاقاتي را رقم بزند كه به جهت مساعد بودن شرايط اين دوره، و مساعد نبودن ظروف و شرايط در مقاطع ديگر تاريخي، بعضي از انبيا و اوليا هم نتوانستند اين مايه و اين ميزان توفيق را كسب كنند.
انقلابي كه اولاً در اوج نشاط و قوت مدرنيته، در نقد و نقض آن واقع شد، و ثانياً به ظاهر، در اوج حاكميت ادبيات مبارزاتي ماركسيسم و چپ اتفاق افتاد و ادبيات مبارزه را تغيير داد. اين انقلاب، زبان مبارزه، منطق مبارزه، ابزار مبارزه و فرهنگ مبارزه را تغيير داد و با تغيير ساختاري آرمانهاي انقلابي، آرمانهاي جديدي را جايگزين آرمانهاي رايج در ميان مبارزان سراسر جهان كرد.
در يك سوي جهان گفته ميشد كه دين جزو عهد سنت است، روزگار آن سپري شده و ديگر متعلق به اين زمانه نيست و قابل احيا نيست اما ايشان آمد و دين را محور حيات قرار داد. در ديگر سوي جهان گفته ميشد كه دين افيون تودههاست و به كار مبارزه نميآيد اما ايشان آمد و دين را نه ابزار، بلكه مبناي مبارزه و جهاد قرار داد و دقيقاً ناقضِ هر دو جامعه مسلط جهاني، يعني ليبراليسم و ماركسيسم، شد و اين دو نگرش و نگاه را نسخ كرد.
مهمتر اينكه اين انقلاب در روزگاري اتفاق افتاد كه رسم انقلابيگري در حال زوال منسوخشدن بود و ليبراليسم موفق شده بود انقلابيگري را قبيح نشان دهد و تحت عنوان اصلاحگرايي، راه ديگري را پيش روي انقلابيون قرار دهد تا آنها را با شعار اصلاحگرايي، از انقلابيگري بازدارد. همه سعي قدرتها اين شده بود كه انقلابها را منكوب كنند و كساني را كه داعي و مدعي انقلاب هستند به رفرميسم دعوت كنند و همه انقلابها نيز منكوب و سركوب شد؛ يعني اكنون در كره زمين هيچ انقلابي سرپا نيست. درست در همان اواني كه امام انقلاب كرد، همه انقلابها در حال افول بودند و همگي هم نابود شدند. اگر پيش از پيروزي انقلاب يا احياناً مقارن با انقلاب اسلامي، در گوشه و كنار جهان، چيزي هم از تحركات انقلابي به چشم ميخورد همگي از ميان رفت و ديگر جايي نيست كه مدعي انقلابيگري باشد.
اين در حالي است كه امام از نو روح انقلابيگري و حماسه را در كالبد بشر دميد و برخلاف تدابير بسيار طولاني و پيچيدهاي كه قدرتهاي جهان و كانونهاي قدرت و ثروت بهكار بسته بودند تا از شر انقلابيگري راحت شوند و تصور ميشد كه ديگر روزگار انقلابيگري و سخن گفتن از انقلاب سپري و منسوخ شده و عملاً هم همه انقلابها منكوب شدند، امام انقلابي را بنا گذاشت كه دوام آورد. انقلابها عمر كوتاهي داشتند و معمولاً در حد يك قيام جواب ميدادند. انقلابهايي كه حتي ما متأثر از آنها بوديم و علاقهمند بوديم و پيوسته با شوق خاصي از آنها سخن ميگفتيم، مثل انقلاب الجزاير، عمرشان به پنج سال يا 10 سال نميرسيد.»