به گزارش خبرنگار ما، آذرماه امسال دختر 14سالهاي به نام مهتاب با مراجعه به اداره پليس پايتخت از مرد جواني شكايت كرد و گفت: «چند سال قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و من و خواهر كوچكترم با مادرم زندگي ميكرديم. مادرم براي تأمين مخارج زندگي ناچار بود سركار برود به همين دليل او هر روز خواهرم را به مهد ميبرد و من هم بعد از مدرسه تنها بودم. خانهمان نزديك پارك بود به همين دليل گاهي عصرها براي تفريح به آنجا ميرفتم تا اينكه در پارك با نادر آشنا شدم. او ميگفت 25سال دارد و مجرد است. سپس قول ازدواج داد و از من خواست در غياب مادرم به خانهمان بيايد تا بيشتر با هم آشنا شويم. من كه به او اعتماد كرده بودم قبول كردم و نادر را به خانهمان دعوت كردم. او چند بار به خانهمان آمد تا اينكه آخرين بار مرا آزار داد و بدون توجه به التماسهايم... چند روز از حادثه گذشته بود كه ماجرا را براي مادرم تعريف كردم و حالا از او شكايت دارم. » با طرح اين شكايت نادر تحت تعقيب قرار گرفت و بعد از چند روز شناسايي و بازداشت شد. او در بازجوييها جرمش را انكار كرد، اما بعد از تأييد ادعاي دختر نوجوان از سوي كارشناسان پزشكي قانوني بالاخره لب به اعتراف گشود و روانه زندان شد. پرونده بعد از صدور كيفرخواست و كامل شدن تحقيقات به شعبه دوازدهم دادگاه كيفري يك استان تهران به رياست قاضي توليت و مستشار ملكي فرستاده شد. در اولين جلسه رسيدگي به پرونده، متهم در جلسه حاضر شد و شاكي بعد از طرح شكايت خود در حاليكه به شدت گريه ميكرد، گفت: «وقتي با نادر آشنا شدم فكر ميكردم مجرد است و قصد ازدواج دارد، اما بعدها فهميدم او صاحب همسر و يك فرزند است. آنجا بود كه متوجه شدم همه حرفها و قولهاي او وعده دروغ بود. من دختري كم، سن و سال بودم و او از اين موضوع و تنهاييهاي من سوءاستفاده كرد و مرا فريب داد.
حالا از او شكايت دارم و ميخواهم مجازات شود.» سپس متهم در جايگاه قرار گرفت و در دفاع از خود گفت: «درست است كه صاحب همسر و فرزند بودم، اما هميشه با هم قهر بوديم و همسرم توجهي به من نداشت و به حال و روزم رسيدگي نميكرد. به همين خاطر قصد داشتم او را طلاق بدهم.» متهم در ادامه گفت: «به خاطر مشكلات و كمبودهايي كه در زندگي داشتم باعث شد به بيراهه بروم. آنجا بود كه مهتاب را در پارك ديدم و وسوسه شدم به او پيشنهاد دوستي بدهم. مهتاب هم دختري تنها بود و كمبود محبت داشت به همين دليل قبول كرد و چند بار در غياب مادرش به خانه آنها رفتم، اما آخرين بار شيطان مرا وسوسه كرد و... » متهم در ادامه گفت: «وقتي فهميدم مهتاب دختري تنهاست دلم برايش سوخت و فكر ميكردم اگر به او بگويم زن و بچه دارم ناراحت ميشود و رابطهاش را با من قطع ميكند. حالا پشيمانم و از شاكي و هيئت قضائي تقاضاي تخفيف در مجازاتم را دارم.»
در پايان جلسه هيئت قضائي، متهم را پس از شور به 100ضربه شلاق و دوسال تبعيد به منطقه دور افتاده و بد آب و هوا محكوم كرد.