احمدرضا صدري
آنچه پيش روي داريد، متن آخرين دفاعيات بهمن نادريپور معروف به «تهراني» از جمله شكنجهگران معروف ساواك در دادگاه انقلاب اسلامي است. آنچه در انتشار تحليلي اين متن مورد نظر بوده، نه عجز و لابه يك جنايتكار كه نماياندن جلوههايي از منش و روش شاه و كارگزاران حكومت اوست كه در سخنان نادري آمده است. اميد است كه انتشار اين سند تاريخي، موجب آشنايي بيشتر جوانان با هويت و كارنامه متوليان رژيم سابق باشد.
من از دست خودم شاكي هستم!
بهمن نادريپور معروف به «آرش»، درآغازِ واپسين دفاعيات خود در دادگاه، ضمن اعتراف كامل به ارتكاب جنايت، به توصيف فضاي فكري خود پس از دستگيري و انتقال به زندان پرداخته است. او در اين باره ميگويد:
«رياست و اعضاي محترم دادگاه! من كه در اول جلسات دادگاه گفتم من معترف به خيانت و جنايت هستم و به هيچ وجه قصد دفاع از خود را ندارم، ولي براي اينكه نقش من در آنها روشن شود، به شرح جزئيات آن ميپردازم. وقتي نماينده محترم دادسرا مطالبي را عليه من عنوان كردند، فكر كردند مواردي است كه منكر آن هستم، در حالي كه من قبلاً همه آنها را بهطور مفصل گفته بودم و اينك فقط به خاطر روشن شدن حقيقت، مطالبي را به عرض دادگاه ميرسانم. اگر اعضاي محترم دادگاه در اعتراف صادقانه من شكي دارند، بهتر است از آقايان سيروس نجفي شيرسري، محمد كچوري [كچويي] و احمد مصطفوي كاشاني سؤال فرماييد كه چه كسي چند روز تمام پيغام ميداد:
بياييد من ميخواهم خود را از عذاب روحي راحت كنم و هماكنون هم مگر مدارك ديگري غير از جنايت و خيانت من در پرونده من وجود دارد. من از دست خودم شاكي هستم و به اعمال خودم معترضم و در مورد توبه من، بستگي به رابطه فرد گناهكار با خداوند دارد. من فكر ميكنم نماينده محترم دادسرا تصور ميفرمايند روزي كه ما را جهت استخدام به ساواك بردند، پرسيدند:
آيا حاضري آدم بكشي؟ آيا حاضري براي رژيم فاسد و سرسپرده بيگانه جانفشاني كني؟ و ما هم با علاقه قبول كردهايم! در حالي كه با يك بررسي مشخص ميشود اكثر جواناني كه به ساواك آمدهاند، قصد خدمت به مملكت را داشته و بر اثر شستوشوي مغزي و تحت تأثير جو حاكم بر ساواك، بهويژه كميتهها و فشار سلسله اداري، آن چنان غرق ميشوند كه راه بازگشت ندارند. مگر هدف از دادرسي غير از اين است كه حقيقت كشف گردد. من از روز اول دستگيريام تمام مطالبم را در 600 صفحه نوشته و تقديم كردهام. شما اين عمل را به غير از ندامت و صداقت به چه چيز تعبير ميكنيد؟ وقتي بتها ميشكنند و ماهيت حقيقي آنها آشكار ميگردد، سياهي از جلوي ديدگان گمراهان كنار ميرود و خورشيد حقيقت نمايان ميشود. زمان تصميمگيريها فرا ميرسد و به همين دليل با خداي خود پيمان بستهام جز حقيقت چيزي نگويم.»
به يك دستم شلاق دادند و به دست ديگرم سيانور
بخش ديگري از واپسين دفاعيات تهراني به افشاي ويژگيهاي شخصيتي شاه و شيوه حكومت او اختصاص دارد. هرچند كه ممكن است برخي اين اعترافات را معلول اميد وي به عفو يا تخفيف مجازات بينگارند، اما ساير اسناد و خاطراتي كه در اين موضوع منتشر شده، نشان ميدهد كه سخنان تهراني كاملاً مقرون به صحت و حقيقت است:
«من ديگر نميتوانستم به روي همسر و دو فرزند خردسالم نگاه كنم، چون نگاه كردن به آنها مرا به ياد همسر و فرزندان شهدا ميانداخت. من مثل همه ايرانيان به كشور و ميهنم علاقه داشتم، ولي بياييد ببينيد از من چه موجودي ساختند. آنها به يك دستم شلاق دادند و به دست ديگرم سيانور و وقتي شلاق يا سيانور را پايين ميگذاشتم، مسلسل را به من ميدادند كه قلب برادران مبارز و مجاهد را نشانه بگيرم. اين است واقعيت رژيم پوسيدهاي كه آن مردك احمق و خودكامه كه لقب بزرگ فاسدان برازندهتر از هر چيز ديگري براي اوست، در ايران به وجود آورده بود. مردي كه بعد از سرنگوني رژيم همه سر فسادش، بعد از دستگيري در زندان از يكي از زندانيان شنيدم كه: از نوجواني مغبون بود و فكر و ذكرش مسائل جنسي، اهل جوك گفتن و دلقكبازي بوده است و به همين علت نيز اطرافش را آدمهاي بيمايه و نوكرصفت گرفته بودند.
من سوگند ميخورم كه از اعمال اين خاندان كه از ريز و درشتش سعي در رقابت با يكديگر جهت چپاول هرچه بيشتر مردم ستمديده و اشاعه فساد داشتند، اطلاعاتي نداشتم!»
راننده ثابتي و تيراندازي به سوي يك جوان در فروشگاه!
متهم در بخش ديگري از دفاعيات خويش، به حوزه دولتي و امنيتي رژيم شاه نيز نگريسته و درباره آنها نكاتي را بيان داشته است. او فساد را در كليت و تمامي اجزاي رژيم شاه ميبيند و در تبيين اين ادعاي خويش ميگويد:
«من تصور نميكنم اين دادگاه شخص مرا، يعني بهمن نادريپور را محاكمه ميكند. اين دادگاه يك قرباني سيستم ظلم و فساد و يك عمله امنيتي را محاكمه ميكند كه نمونه آن خيلي از كسان هستند. عوامل و سيستم اين رژيم پوسيده چه سازمانهايي بودند؟ مجلس قانونگذاري يا مجلسين قانونگذاري، وسايل ارتباط جمعي، دادگستري، وزارتخانهها. چه كسي در خدمت اين سيستم نبوده؟ چه كسي تاب مقاومت در مقابل اين فشارها را داشته است؟ مگر اين همه قوانين ضد مردمي را مجلسين و نمايندگانش تصويب نكردند؟ كاپيتولاسيون را چه كساني مجدداً صحه گذاشتند؟! و به دولت شريف امامي و ازهاري چه كساني رأي دادند؟! فرمانداري نظامي در شهرهاي مختلف را چه كساني تعيين كردند و برادران سرباز و ارتشي را چه كسي در مقابل برادران مشت گره كرده و گل به دست قرار داد؟ مگر شما از مجازاتهاي تمرد در سازمانهاي امنيتي خبر نداريد؟ مگر دادگستري در طول برقراري رژيم فاسد سرنگون شده در اكثر مواقع مطيع بيچون و چراي اعمال خلاف و غيرقانوني زعماي قوم نبودهاند. چه جنايتكاراني كه با توصيهها، شاد و خندان دادگستري را ترك كرده و همچنان به ادامه جنايت و اشاعه فساد در جامعه پرداختهاند.
همه شما جريان تيراندازي به يك جوان در كفاشي شارل جردن را به وسيله راننده ثابتي كه همراه همسر ثابتي بود، به ياد داريد؟ ميدانيد كه اكنون او آزاد شده و شايد در ايران نباشد؟ فشار دستگاه و توصيهها بود كه او آزاد شد.
ساير وزارتخانهها مثل وزارت فرهنگ و هنر با برپايي جشنهاي مختلف در شيراز و شهرهاي ديگر به اشاعه فساد و تشويق جوانان به سوي ابتذال و حتي فحشا كمك ميكرد. راديو و تلويزيون، روزنامهها و مجلات غير از آنچه كه به آنها ديكته ميشد يا اجازه داده ميشد چيز ديگري را مينوشتند؟ اين شيران غره در آن روزهاي خفقان خواب بودند كه زير بار درج مقالات رفتند؟ از چه ميترسيدند؟ آيا آن ترس براي من و امثال من نميتوانست وجود داشته باشد؟ دشمن زخمخورده و منافع به خطر افتاده امپرياليسم خونخوار جهاني و استعمارگران سرخ و سياه، در نبود يك چنين سازماني از فرصتها استفاده و به اندازه كافي از مغزهاي پوسيده و عليل ضد ملي پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه منافعشان به خطر افتاده استفاده ميكنند و مجدداً صاحب قدرت ميشوند.
براي اعمال ضد انقلابي، شما فقط اعمال جنايتكارانه ساواك و جنايتكارانش را محكوم كنيد. به نظر من كساني با تشكيل سازمان جمعآوري اطلاعاتي مخالفند كه يا تصورشان از چنين سازماني مثل ساواك يا سازماني مثل خفقان و سانسور است يا قصدشان خيانت به ملت و مملكت است.»
پديدهاي به نام «نعمتالله نصيري»!
تهراني در دفاعيات خود، سخن را از رأس هرم رژيم شاه آغاز ميكند و نهايتاً به رئيس دستگاهي كه در آن كار ميكرد، يعني ساواك ميرسد. او در شرح حال و منش نعمتالله نصيري رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور، به نكاتي جالب توجه اشاره ميكند:
«اداره امنيت كشور با اداره سوم بود كه از ادارات مختلفي تشكيل ميشد. نعمتالله نصيري را اكثر كارمندان ساواك به طور درگوشي، نعمت خره صدا ميكردند! او حتي سواد خواندن و نوشتن نداشت. اكثر نوشتهها و گزارشاتي كه براي بولتن مينوشت، بدون نقطه بود و به همين علت هم به آقاي بدون نقطه اشتهار داشت! او آنقدر وقيح بود كه وقتي بيژن چهرازي را با يك نفر در سال 50 با يك مقدار مواد منفجره و مدارك ديگر دستگير كردند و گزارشي از وضع آنها به نصيري داده شده بود، از قول خودش يا از طرف شاه خائن نوشته بود: نفله شود! يعني به اين واضحي دستور كشتن و سر به نيست كردن كسي را داده بود كه حداقل از نظر احترام و قوانين داراي حكم بازداشت قانوني بود. البته بيژن چهرازي به بيدادگاه نظامي رفت و به 10 سال زندان محكوم و اينك به دست مردم آزاد شده است. در 13 ارديبهشت سال 46، پس از آنكه به من تكليف كردند در مقابل پرچم ايران زانو زده و به قرآن مجيد قسم بخورم كه به رژيم منفور شاهنشاهي و پرچم ايران وفادار باشم، به اداره كل سوم منتقل شدم و بعد از دو ماه به بخش 311 كه وظيفهاش جمعآوري اطلاعات در مورد كمونيستها بود، منتقل شدم. وقتي كسي كارمند ساواك ميشود، خود به خود دوستان و فاميل از او فاصله ميگيرند.»
خود را به خاطر اعمالي كه انجام دادهام هرگز نميبخشم!
واپسين بخش از دفاعيات بهمن نادريپور به پارهاي از مشاهدات وي در كميته مشترك ضدخرابكاري معطوف است. گفتههاي او در اين فصل، در شناخت فضا و مناسبات حاكم بر اين كميته بس مفيد و آگاهيبخش مينمايد، چه اينكه از سوي كسي بيان ميشود كه خود جزئي از آن روابط و مناسبات كاري و امنيتي بوده است:
«پس از ورود به زندان قزلقلعه و بازجويي از گروههاي كمونيست، از طريق سرعملهجات امنيتي، به عمله ديگر منتقل شد. ترورهاي نمونهاي كه در فاصله 52 و 53 به وسيله اعضاي سازمان چريكهاي فدايي خلق انجام شد و همچنين ترور مستشاران نظامي امريكا كه توسط ساير سازمانها به عمل آمد، همه و همه باعث شدت يافتن خشونت شاه خائن و ديوانهتر شدن او شد و اعمال فشار بيشتر از طريق سلسله مراتب ساواك به همين كارمندان رده هشتم و نهم ميشد و نصيري معدوم دستور ميداد كه اينها غير از اجراي دستورها چارهاي نداشتند. از اواسط سال 54، شاه خائن براي اينكه از شدت تبليغات عليه رژيم كه به مناسبت گامهاي انقلابيون در ايران بلند شده بود، كاسته شود، دستور داد كادرهاي آن سازمانها را در خيابان به رگبار ببندند و ديگر دستگيري و كسب اطلاعات از آنها مطرح نبود. با اعلام به اصطلاح باز شدن فضاي سياسي در كشور، دستور جديد ديگري از ناحيه ابليس آدمنما صادر شد: كادرهاي مخفي را دستگير و بدون اينكه كسي متوجه شود، سر به نيست كنيد! خدا ميداند چند نفر به آن ترتيب شربت شهادت نوشيدهاند.
ارمغانهاي ديگر سياسي، پياده كردن كماندو در اطراف كوهستانهاي تهران و كتكزدن جوانهايي بود كه هنگام صعود، اللهاكبر ميگفتند يا بمب گذاشتن در مقابل منازل يا محل كار روشنفكران مبارزي كه قلمشان بسان سلاحي مرگبار، قلب رژيم را نشانه گرفته بود. ديگر حتي كشت و كشتارهاي عظيم هم نميتوانست جلوي رهبر و ملتي را بگيرد كه شعارشان به جمهوري اسلامي تبديل شده بود. همه دستگاهها و سازمانهاي دولتي عاجز بودند. ساواك با برپا كردن كميتهاي به نام كميته ماهان، كوششهايي را به عمل آورد تا با پخش اعلاميههاي مختلف جعلي، جنبش را متوقف كند و مبارزين و مجاهدين را به جان هم بيندازد. از يكي از كارمندان ساواك شنيدم كه با زدن تلگراف به شهرستانها، خواسته بودند از اشرار و چاقوكشان و با تطميع آنها براي زهرچشمگيري از مجاهدين و جنبش اسلامي استفاده شود. يعني باز هم متوسل به ياران هميشگي خود شده بودند. مگر غير از اين است كه حادثه 15 خرداد سال 42 درس عبرتي براي شاه خائن شده بود و تشكل و وحدت مردم را در تجلي ايمان آنها در تعاليم عاليه اسلام ميدانست و به همين مناسبت هم ضمن احترام ظاهري به مذهب، ساير ايدئولوژيها و بهويژه گروههاي كمونيست را كه با مباني اعتقادي مردم مطابقت نداشت و مورد قبول اكثريت عظيم جامعه نبود، خيلي راحت خنثي ميكرد. در عمل هم معلوم شد كه اين تعاليم اسلام نجاتبخش بود كه همه طبقات مردم را متحد كرده است. دستي كه سيانور را به دهان مبارزين گذاشت، دست من نبود. دست او دستي بود كه خود من و امثال مرا نيز مدتها پيش گرفته بود. من شخصاً خود را به خاطر اعمالي كه انجام دادهام، هرگز نميبخشم!»