متن زير گوشههايي از خاطرات محمدمهدي جعفريان فرزند شهيدان طيبه واعظي و ابراهيم جعفريان از مبارزان انقلابي است. محمدمهدي هنگام شهادت پدر و مادرش طفلي شيرخوار بود.
مادرم طيبه واعظي دهنوي در سال 1337 در يكي از روستاهاي اصفهان متولد شد. ايشان با پسر خالهاش ابراهيم جعفريان ازدواج كرد و اين نقطه عطفي در زندگياش بود. به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقيب بودن پدرم، مادرم هم از سال 1354 به زندگي مخفي رو آورد ولي در نهايت روز 30 فروردين 1356 پس از دستگيري بابا، مادر هم دستگير شد و عمهام، فاطمه جعفريان كه او هم مبارز بود در اين روز به شهادت رسيد.
روز سيام فروردين 1356، در پي دستگيري يكي از اعضاي گروه در تبريز، يكي از گشتهاي بازرسي به پدرم مشكوك ميشود و او را دستگير ميكند. در بازرسي بدني، آدرس منزلشان در تبريز را پيدا ميكنند و خانه تحت نظر قرار ميگيرد. طبق قرار قبلي كه پدر و مادرم داشتند اگر ابراهيم دير به خانه ميآمد، طيبه ميبايست اسناد و مدارك را ميسوزاند و خانه را ترك ميكرد.
مادرم همين كار را انجام ميدهد، غافل از اينكه خانه زير نظر است. صبح بر سر قرار با دايي مرتضي ميرود. غافل از آنكه مأموران در پي او هم هستند. در قرار با مرتضي ماجراي نيامدن پدر را ميگويد و به اين ترتيب مرتضي هم شناسايي ميشود. سپس به خانه بازميگردد تا خانه را از نارنجك و اسلحه پاكسازي كند، غافل از اينكه ساواك منتظر اوست.
به هر حال درگيري پيش ميآيد و مادرم پس از اتمام فشنگهايش به همراه من كه فقط چهار ماه داشتم، دستگير ميشود و با دستگيري ما، دايي مرتضي كه از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از من و مادر به مأموران شليك ميكند. ايشان هم در درگيري به شهادت ميرسد. از خانه ما برگه اجاره خانه مرتضي را پيدا ميكنند و به خانه آنها ميروند. فاطمه جعفريان همسر دايي مرتضي حدود سه ساعت مقاومت ميكند اما او هم به شهادت ميرسد. وقتي ساواك مادرم را دستگير ميكند، مادرم ميگويد مرا بكشيد ولي چادرم را برنداريد. مادر، دايي و من پس از چند روز شكنجه از تبريز به كميته تهران منتقل ميشويم. آنها را يك ماه تمام زير سختترين شكنجهها قرار ميدهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زير شكنجه به شهادت ميرسند.
روز سوم ارديبهشت روزنامهها خبر شهادت دايي مرتضي و زندايي فاطمه را منتشر ميكنند ولي ديگر از پدر خبري نميشود و بعد از پيروزي انقلاب خانواده از عروج پدر و مادرم باخبر ميشود. من توسط ساواك به پرورشگاهي سپرده شدم و گفته بودند كه پدر و مادرم بر اثر اعتياد از دنيا رفتهاند. اين دروغ را گفته بودند تا كسي من را نشناسد، نامم را هم شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد خانوادهام با پيگيريهاي فراوان در پرورشگاه من را پيدا ميكنند. بعدها داييهايم محمد و حسن جعفريان نيز در دفاع مقدس به شهادت رسيدند.