احمد محمدتبريزي
دنياي امروز، دنياي قهرمانان پوشالياي است كه در لابهلاي صدها رنگ و لعاب پنهان شدهاند و از زرق و برقهاي دنيوي ميگويند. در حالي كه زماني نه چندان دور قهرماناني صاف و ساده و يكرنگ در اين سرزمين زيست ميكردند كه در سادهترين شكل و با زباني گويا درس زندگي ميدادند. دست روزگار شرايط اجتماع را تغيير داده و جامعه و جوانان ما نياز دارند بدانند روزي چه دستهگلهايي با چه تفكرات ناب و خالصي، زندگي خود را فداي آرمانها و ارزشها كردهاند. شهيد سعيد طالبي از همين قهرمانان راستين است كه دفتر خاطراتش چون گنجينهاي ارزشمند براي ما به يادگار مانده است.
شهيد سعيد طالبي از نيروهاي گردان حمزه سن و سال زيادي نداشت كه راهي جبهه شد و در همان جواني شهد شيرين شهادت را نوشيد و آسماني شد. شهيد طالبي در سال 1346 به دنيا آمد و در جريان عمليات بزرگ كربلاي5 در بهمن سال 1365 در سن 19 سالگي به درجه رفيع شهادت نائل شد.
اين شهيد بزرگوار خاطرات روزانه خود را در دفترچهاي مينوشت و وصيت كرده بود تا پيش از شهادتش مطالب اين دفتر خوانده نشود چراكه مطالب خصوصي و اتفاقات روزمره زندگي نويسندهاش در آن نوشته شده است. روي جلد قيد شده «كاملاً شخصي و محرمانه» و همين چند كلمه نشان از اهميت مطالب دفترچه براي صاحبش دارد. با توجه به ثبت تاريخ خاطرات به نظر ميرسد شهيد طالبي از عمليات والفجر8 شروع به نوشتن خاطراتش كرده و اين خاطرهنگاري تا زمان عمليات كربلاي5 و شهادت ادامه پيدا كرده است.
امروز براي ما خيلي جالب است كه بدانيم يك جواني كه مهمترين سرمايه زندگياش را كه همان جانش باشد در طبق اخلاص گذاشته و به جبهه رفته به چه ميانديشد و چه دغدغههايي دارد. سلامت فكري و رفتاري اين جوانان آنها را به خدا نزديك ميكرد و سبب ميشد آنها درگير حاشيههاي زندگي دنيوي نشوند. فهم اين موضوع كليد درك بهتر تفكرات جوانان آن دوره است. جواناني خدايي كه كوچكترين زشتي، بدي و پليدياي در ذهنشان جا نداشت و مهمترين هدف زندگيشان كسب رضايت پروردگار بود.
شهيد طالبي در خاطرهاي در تاريخ 27 فروردين سال 1365 چنين مينويسد:«امروز صبح بعد از نماز و صبحگاه رفتم به پدر تلفن كردم. بعد آمدم صبحانه خوردم و مقداري مطالعه كردم. تا ظهر غير از مطالعه كاري نداشتم. نزديك ظهر برادر اميني اعلام كردند كه بعد از ناهار به طرف فاو حركت ميكنيم. بعد از خوردن ناهار وسايل را آماده و به طرف فاو حركت كرديم. حدود ساعت 10 به سولههاي اين طرف اروند رسيديم، نماز خوانديم، مقداري نان و پنير به عنوان شام خورديم و بعد خوابيدم.»
در همين چند خط، چند رفتار نيكو و پسنديده را شاهد هستيم. شهيد در شرايط سخت منطقه عملياتي اولين كاري كه كرده با پدرش تماس گرفته و صحبت كرده، بعد به مطالعه پرداخته و به عبادتش رسيده است. شايد بسياري از ما در سادهترين شرايط ممكن از صحبت با پدر و مادرمان غافل ميشويم و وقتمان را جاي مطالعه و تفكر و عبادت به بطالت ميگذرانيم.
شهيد طالبي در خاطره ديگري كه به تاريخ 31 فروردين سال 1364 بازميگردد، شرايط سخت جبهه را چنين بازگو ميكند:« از حالتهاي روحي ديشب همين را بگويم كه اول خيلي روحيهام خراب بود، چون هم يكي از دوستان مجروح شده بود هم دشمن تا نزديكيهايمان آمده بود ولي هر وقت ياد خدا ميافتم و ياد شهادت ميكردم، دلم آنقدر آرام ميشد كه حد نداشت و به راستي «الا به ذكر الله تطمئن القلوب» و تمام مسائل برايم حل ميشد.»
چه زيبا روح و جان شهيد از ياد خدا در سختترين شرايط آرام ميگيرد. در موقعيت جنگ كه دشمن بعثي حمله كرده و هر لحظه امكان جانبازي و شهادت وجود دارد، اين جوان 19 ساله خيلي قرص و محكم بدون هيچ واهمهاي از آرامشي كه با ياد خدا گرفته سخن ميگويد.
در چند سطر خيلي ساده سبك زندگي سالم و درست شهيد طالبي ما را به سوي پيشرفت و تعالي سوق ميدهد. اندكي تأمل و كنكاش روي زندگي شهدا ما را به نتايج خوبي خواهد رساند. نسل امروز براي يافتن الگوهايي مناسب به چنين تفكرات و شخصيتهايي نياز دارد. سعيد طالبي در يازدهم بهمن سال 1365 در جريان عمليات كربلاي5 در منطقه شلمچه به فيض شهادت نائل آمد تا ياد و خاطرهاش براي هميشه در تاريخ ايرانزمين ماندگار شود.