آيدين تبريزي
يك: اوايل از اينكه كسي بالاي سرت نيست كه امر و نهي و اصلاحت كند يا بخواهد سانسورت كند حس خيلي خوبي داري. در رسانههاي معمول دنيا در هر كشوري كه بخواهيد فعاليتي داشته باشيد هميشه كساني هستند كه ناظر توليد محتواي شما هستند، خواه رسانه تصويري باشيد يا صوتي يا مكتوب فرقي نميكند. تو به عنوان كسي كه براي آن رسانه محتوايي توليد ميكني كساني را بالاي سرت حي و حاضر ميبيني، آدمهايي كه قرار است پيش از انتشار عمومي مطلب تو آن را بخوانند و درباره آن نظر بدهند. ممكن است بخشي از نوشته تو حذف شود، ممكن است كل محتوايي كه تو توليد كردهاي زير سؤال برود و درست يا غلط انتشار عمومي نداشته باشد.
دو: حال فرض كن كه ناگهان همه اين ناظران بالاي سر تو برچيده ميشوند و تو خودت را در يك شبكه اجتماعي مييابي كه هرچه بنويسي ميتواني منتشر كني. هيچ كسي نميتواند تو را در آن لحظه سانسور كند. در آغاز حس خوبي داري و احساس ميكني رها شدهاي از همه محدوديتهايي كه بر تو اعمال ميشد، اما طولي نميكشد كه به آسيبهاي اين نوع رسانهها هم پي ميبري.
سه: طولي نميكشد كه ميبيني شبكههاي اجتماعي پر از مطالب بدون سند شده است، مطالبي كه هيچ پايه علمي ندارد. آمارهايي كه دست به دست ميشود، اما هيچ كدام واقعيت ندارد، اما حسي از نگراني و تبعيض و بيعدالتي و خشم در ديگران ايجاد ميكند. به ويژه وقتي چند خبر مستند درباره فساد يا اختلاس يا رانتخواري وجود داشته باشد شبكههاي اجتماعي يك فضاي مساعد براي دامن زدن به بسياري از خبرهاي دروغ را خواهند يافت. برخي در اين ميان چنان با ذكر منبعهايي كه وجود خارجي ندارد دروغ ميگويند كه حيرتزده ميشوي. مثلاً روح آن شخص يا مركز يا سازمان از آن آمار يا گفتهها خبر ندارد اما به نام آنها خبر جعل ميشود. اين خاصيت شبكههاي اجتماعي است كه ميتواني افكار عمومي را در آن بازي بدهي، به ويژه افكار عمومياي كه در اين باره آموزشهاي لازم را نديده و واكسينه نشدهاند.
چهار: فوروارد كردن يا كپي كردن يا ريتوئيت كردن كار بسيار سادهاي در شبكههاي اجتماعي است. هيچ سامانه هوشمندي در اين باره وجود ندارد كه جلوي نشر اطلاعات دروغ را بگيرد. كافي است مثلاً دگمه فوروارد يا ريتوئيت را بزنيد تا يك مطلبي كه كذب است براي فالوئرها يا همگروهيها يا اعضاي كانال شما نمايش داده شود و متأسفانه اين روند با پيوستن افرادي كه در اين باره آگاهي چنداني ندارند ، ادامه مييابد. يعني كسي ديگر نيز اين مطلب را در گروه يا كانال خود قرار ميدهد و همينطور گلوله كوچك برفي ميتواند در نهايت به يك بهمن بزرگ خبري تبديل شود.
اما چرا اينطور است؟ متأسفانه مواجهه ما با شبكههاي اجتماعي در كشور مواجههاي بدون آموزش بوده است. ما سالهاي زيادي را با منفي جلوه دادنهاي افراطي شبكههاي اجتماعي سپري كرديم. گاهي خندهدار است كه مثلاً در همين رسانه ملي ميبينيم در يك برنامهاي به طور يكطرفه درباره آسيبهاي وحشتناك شبكههاي اجتماعي سخن به ميان ميآيد و مجري در همان برنامه توجه بينندگان را به نشاني آن برنامه در شبكههاي اجتماعي جلب ميكند و از آنها ميخواهد كه با برنامهشان از طريق همان شبكههاي اجتماعي در ارتباط باشند و در اين ميان اين سؤال به ذهن مخاطب ميرسد كه اگر شبكههاي اجتماعي تا اين حد مخرب و مضر هستند پس چرا بينندگان همان برنامهاي كه ميگويد شبكه اجتماعي بالكل ضرر دارد حواله به همين شبكههاي اجتماعي ميشوند. ما متأسفانه سالهاي زيادي را با جبههگيري و نفي يك سويه شبكههاي اجتماعي از دست داديم و حالا وقتي وارد اين شبكههاي اجتماعي ميشويم اولاً رفتار متناقضي داريم و نميدانيم بالاخره تكليف ما با اين شبكهها چيست و از آن سو به واقع نميدانيم چطور در بطن شبكههاي اجتماعي به توليد محتوا بپردازيم و مثلاً بدانيم اگر ما در شبكه اجتماعي هستيم حس نكنيم كه حالا پس ميتوانيم هر كاري كه دلمان خواست انجام بدهيم، يك نوع رهاشدگي كه در آن اخلاق گم ميشود، بنابراين ما مجاز ميشويم به هر كسي كه دلمان خواست پيام بدهيم و هر مطلبي كه دلمان خواست بازنشر بدهيم.
پنج: اجازه بدهيد اعتراف كنيم كه ما در اين باره آموزش نديدهايم، ما به ويژه در سه، چهار سال گذشته با پديده عمومي و فراگير شدن شبكههاي اجتماعي مواجه شدهايم و فعاليت در شبكههاي اجتماعي از بازه سني خاص بيرون آمده است، اما پرسش اين است كه در اين مدت چه آموزشهاي همگانياي در اين باره به آدمها ارائه شده است كه بدانند كجا هستند و چه ميكنند و تبعات رفتار آنها در شبكههاي اجتماعي چيست؟ در واقع ما به افراد جامعه آموزش ندادهايم كه رفتار مسئولانه و متعهدانهاي در شبكههاي اجتماعي داشته باشند و مثلاً اگر مطلبي را حتي با ذكر منبع ميبينند اعتماد كامل به آن مطلب نداشته باشند و خود را بينياز از تحقيقات بيشتر و دقيقتر و عميقتر ندانند، چون چه بسا نام خبرگزارياي كه در آن مطلب به آن استناد شده باشد، معتبر باشد اما اساساً آن مطلب در آن خبرگزاري نيامده باشد يا كتابي كه به عنوان منبع آن مطلب به نام آن اشاره شده وجود خارجي داشته باشد اما آن سطر يا پاراگراف در آن كتاب نباشد.
از اين نظر هر انسان متعهد و آگاهي كه در شبكههاي اجتماعي فعاليت ميكند، علاوه بر اينكه حضور چنين فردي ميتواند به غنيتر شدن محتواي اين شبكهها منجر شود زنجيره توليد مطالب كذب را هم پاره ميكند. آن شبكه دروغي كه از جايي شروع شده و به پيش ميرود دست كم در يكي از شاخهها شكافته ميشود و هر اندازه كه آدمهايي مطلع و متعهد در شبكههاي اجتماعي حاضر باشند و ما انسانها را با چنين مختصاتي تربيت كرده باشيم كه متعهد به راستي باشند در آن صورت اين افراد اجازه نميدهند كه شبكههاي ناراستي و دروغ در شبكههاي اجتماعي شكل بگيرد. وقتي كسي به يك مطلب برميخورد كه همان لحظه ميداند كه مطلب بدون سندي است يا نه با تحقيق و پرس و جو به اين نتيجه ميرسد كه آن آمارها مخدوش است و آن اطلاعات وجود خارجي ندارد و آن فرد دست خود را از روي دکمه فوروارد و كپي و بازنشر عقب ميكشد، در واقع خدمت او به صدها و هزاران آدمي ميرسد كه اگر آن محتواي مخدوش دست آنها ميرسيد ممكن بود آنها را دچار سردرگمي و آنها را در موضع غلط گرفتار كند.