سمانه صادقي
كتايون امير ابراهيمي در ساليان اخير، با وجود درگيرشدن با چند بيماري سخت، همچنان برقرار و پرنشاط است. امير ابراهيمي گنجينهاي است از خاطرات كارگزاران سينماي ايران در 60 سال اخير كه براي بيان بسياري از آنها ملاحظاتي دارد. آنچه در اين گفتوشنود بيان كرده، شمهاي از خاطرهها و تحليلهاي اوست که به مخاطب کمک میکند فضای سینما را در این شش دهه ترسیم و تفاوتها و تضادها و شباهتها ی آن را بازیابی کند.
هيچوقت فكر ميكرديد بازيگر شويد؟
بله.
از چه زماني؟
از بچگي!
چه تصويري از هنرمند شدن در ذهنتان بود؟
اينطور نبود كه دلم بخواهد معروف شوم و همه مرا بشناسند، بلكه اساساً عاشق سينما و تئاتر و روي صحنه رفتن بودم.
دوست داشتيد ببينيد و مخاطب هنر باشيد يا خودتان انجام دهيد؟
موقعي كه بچه بودم، سينما كه ميرفتيم و به خانه برميگشتيم، به مادرم و بقيه ميگفتم شما بنشينيد و تماشا كنيد كه من عين همانها را برايتان اجرا كنم.
اولين پيشنهادي كه براي بازي در فيلم به شما دادند، چه سالي بود و چه احساسي داشتيد؟
آغاز كار، سينما را جدي نگرفته بودم. دلم ميخواست فيلم بازي كنم، اما از بس گفته بودند محيط سينما كثيف است و همه ميخواهند به آدم دست درازي كنند، دلم نميخواست وارد سينما شوم، اما چون دلم هم نميخواست سربار پدرم باشم، دنبال اين بودم كه هم درسم را بخوانم و هم كاري پيدا كنم كه از نظر مالي تأمين باشم، براي همين از فيلمها يا به قول امروزيها، تيزرهاي تبليغاتي شروع كردم.
چگونه این تبلیغات کار میشد؟
كسي كه اين كارها را برايم پيدا ميكرد، سرم حسابي كلاه ميگذاشت! اما چون مرده است نميخواهم اسمش را ببرم. مثلاً ميرفت و با كانون آگهي زيبا درباره مورد به موردِ فيلمها قرارداد ميبست، اما به من ميگفت روزانه پول ميدهند! يك روز به رئيس آنجا برخوردم و او به من گفت ما براي هر فيلم اينقدر به شما پول ميدهيم. گاهي پيش ميآمد روزي چهار پنج فيلم تبليغاتي بازي ميكردم و او پول يكي را به من ميداد و بقيهاش را خودش برميداشت!
فيلمبرداري هر فيلم تبليغاتي چقدر طول ميكشيد و از آن چه مدت فيلم در ميآمد؟
فيلمبرداري سه چهار ساعت طول ميكشيد و از آن حدود چهار پنج دقيقه فيلم در ميآمد كه در سينماها قبل از شروع فيلمها نشان ميدادند.
اولين پيشنهاد جدي بازي درسينما به شما در چه فيلمي بود و چه سالي؟
فيلم «عنكبوت» بود كه ايرج قادري و آذر حكمتشعار در آن بازي ميكردند و نقش نسبتاً كوتاهي داشتم، در كاروان فيلم در لالهزار. پول مختصري هم به من دادند، بهرغم اينكه سينما را جدي نگرفته بودم، اما ديگر ميدانستم بازيگر خواهم شد.
به نظر خودتان از چه زماني بازيگر شديد و كدام فيلمتان را بهتر ميدانيد؟
به نظرم همه فيلمها يك شكل بودند و تفاوت چنداني با هم نداشتند!
يعني همه يك سوژه داشتند؟
بله، ولي من كارم را خيلي خوب انجام ميدادم، يعني همان نقشي را كه به من ميگفتند، اجرا ميكردم و شايد خيلي هم بهتر. گاهي اوقات تازه به كارگردان هم ميگفتم مثلاً اين سكانس بايد اينطور باشد. مادرم دبير ورزش بود و از روسيه هم آمده بود و نمايش ، تئاتر و اين چيزها را خيلي خوب بلد بود و به من ياد ميداد، به همين خاطر در مدرسه رئيس كل اين كارها خودم بودم! به همين دليل به اينگونه قضايا وارد بودم و يك بازيگر ناوارد نبودم و...
مبتدي...
بله، نه از اين كساني كه امروز مدام به صورتشان آمپول ميزنند و خودشان را درست ميكنند و جلوي دوربين تصور ميكنند عروسك هستند و هيچ چيزي بارشان نيست!
اشاره كرديد كه مادرتان دبير ورزش بود. ظاهراً از همين بابت هم يك بار به ديدار شاه رفته بوديد و اين ديدار هم پيامدهايي داشت. ماجرا از چه قرار بود؟
آن روز ماجرا از اين قرار بود كه دبيران نمونه ورزش را به ديدن شاه برده بودند ومن هم همراه مادرم رفتم. شاه تا مرا ديد، به پيشكارش اشارهاي كرد. بعد كه بر گشتيم تا چند روز يك كاديلاك درِمنزل ما كشيك ميداد. من هم تا آنها آنجا بودند، از خانه بيرون نرفتم، تا اينكه از فكرش بيرون آمدند.
بيشترين دستمزدي كه قبل از انقلاب گرفتيد چقدر بود؟
20 هزار تومان.
خيلي بود؟
بله، زماني بود كه يك خانه 300 متري را در خيابان ظفر به قيمت180 هزار تومان خريدم، بنابراين 20 هزار تومان پول زيادي بود، ولي کارگردان معروف آن زمان پولم را خورد!
پس شما سينماي قبل از انقلاب را به دليل تكرار مضامينش خيلي نميپسنديد؟
داستانها همه يكي بود، مثل حالا كه همه داستانها يكي هستند!
حداقل الان تفاوتهايي داريم...
تفاوت به اين خاطر است كه اتفاقاتي كه در مملكت ميافتد اينها هم كپي برداري ميكنند و در فيلمهايشان ميآورند. آن زمان فيلمها اينگونه بود كه كتككاري كنند، كافه بروند، يك نفر بيايد برقصد و...
سیاست هم در سینما وارد میشد؟
كسي از سينماگرها، جرئت نميكرد وارد سياست شود. در زندگي عادي مردم هم سياست چندان حضور پررنگي نداشت. اصلاً سياست ربطي به مردم نداشت.
برگرديم به دورهاي كه بازيگر شديد. با توجه به برداشتي كه آن دوره در جامعه نسبت به اين شغل وجود داشت، با ممانعتي از طرف خانواده مواجه نشديد؟
وقتي ميخواستم به سينما بروم پدرم مانع شد.
چرا؟
پدرم ميگفت محيطش كثيف است. معزالدين فكري شوهرعمهام و در تئاتر بود. بايگانها هم با ما فاميل بودند. همينطور فريدون مشيري و ايرج پزشكزاد با ما فاميل هستند. پدرم ميگفت دوست ندارم اين كار را انجام دهي، خودم برايت در بانكي جايي از طريق دوستانم كار پيدا ميكنم! به بانكي در خيابان فردوسي رفتيم كه رئيس آنجا دوست صميمي پدرم بود و مرا به عنوان منشي آقاي رئيس استخدام كردند. دو سه روز گذشت و آقاي رئيس از من سؤال كرد ميآيي برويم با هم شام بخوريم؟ پاسخ دادم نه وقت ندارم! باز فردا گفت برويم ناهار بخوريم! گفتم آقا! من اينجا براي ناهار و شام نيامدهام، آمدهام كار كنم. از من پرسيد حوصلهات سر نميرود؟ جواب دادم نه. خلاصه پيله كرد و من هم گفتم حقوق اين ماه شما را هم نميخواهم و ديگر اينجا نميمانم و خداحافظ!
پدرتان بعداً از فيلمهايي كه بازي ميكرديد بدش نيامد؟
خير، چون مثل بقيه نبودم. در هر صورت شروع به كار كرده و پولهايم را جمع كردم و خانه خريدم و اين ماجرا ادامه داشت تا سال 1352 كه سينما را كنار گذاشتم، چون فرزندم داشت به دنيا ميآمد.
پس همه فيلمهاي شما مربوط به قبل از سال 1352 است؟
بله.
بعد از انقلاب چند كار برجسته انجام داديد كه خيلي بيشتر از كارهاي قبل از انقلاب شما ديده شد، از جمله سريال «من يك مستأجرم». چگونه در اين فيلم ايفاي نقش كرديد؟
كار من از سريال «بدون شرح» شروع شد. داستان جالبي هم دارد. يك شب داشتم تلويزيون تماشا ميكردم كه شخصي تلفن زد و پرسيد خانم اميرابراهيمي! فيلم بازي ميكني؟ فكر كردم سر كاري است و شوخي ميكند، چون خيلي از هنرپيشههاي قبل از انقلاب، اجازه بازي نداشتند. گفتم ساعت 8 تلفن بزنيد. پرسيد مگر شما بايد از كسي اجازه بگيريد؟ جواب دادم نه، ولي ساعت 8 تلفن بزنيد، بهتر است. ساعت 8 به من زنگ زد و گفت صبح ماشين دنبال شما ميآيد و شما بايد در يك سريال نقش خواهر آقاي فتحعلي اويسي را بازي كنيد. فردا صبح ماشين آمد و به استوديوي «سيما فيلم» در خيابان هدايت رفتيم و آن بخشهايي را كه قرار بود بازي كنم، گرفتند.
كار بعدي چه بود؟
«كوچه اقاقيا» مال آقاي كاشاني كه صاحب «بدون شرح» بود. در آنجا با من قرارداد رسمي بستند.
خوب پول ميدادند؟
جلسهاي پول ميدادند.
و خاطراتتان از «من يك مستأجرم»؟
خانم پريسا بختآور دنبالم فرستاد و گفت ميخواهم شما اين نقش را بازي كنيد. ديالوگي نوشت و گفت اين را حفظ كنيد. ميخواست ببيند قدرت بيان و حفظ كردنم هنوز هم سر جايش هست يا نه؟ من خواندم و دو دقيقه بعد صدايش زدم و گفتم من حاضرم! پرسيد همه را حفظ كرديد؟ جواب دادم بله. بعد كه برايش گفتم و بازي كردم، گفت من همين را ميخواهم. آقاي مهام و شريكش گفتند فكر نميكنيم خانم اميرابراهيمي بتواند اين نقش را خوب در بياورد، ثريا قاسمي را بياوريم بهتر است! خانم بختآور هم گفت اگر قرار است من كارگرداني كنم يا بايد خانم اميرابراهيمي بازي كند يا من نيستم! اين شد كه قرارداد بستيم. البته به من پول كمي دادند.من هيچوقت زياد در بند پول نبودم.
بازتاب اين سريال در جامعه چقدر بود؟
عالي بود. مردم عاشق بازيام در آن سريال شده بودند. البته قبلاً هم فيلمهاي خوبي بازي كرده بودم، از جمله «درختها ايستاده ميميرند»، «بده در راه خدا» و «حسن كچل!»
در سينما فيلم «ورود آقايان ممنوع» را هم بازي كرديد. چطور شد به آن سكانس كوتاه دعوت شديد؟
رامبد جوان به من تلفن زد و گفت بيا اين نقش را براي ما بازي كن. گفتم آخر خيلي نقش كوتاهي است. گفت بله ولي نقش قشنگي است. گفتم باشد، هر چه تو بگويي! رفتم و رضا عطاران خيلي خوشحال شد و گفت براي بار دوم داري نقش مادرم را بازي ميكني! بعد از اينكه آن صحنه را بازي كردم، كلي برايم كف زدند و شادي كردند!
فيلم بعدي شما ظاهراً «نهنگ عنبر2» است؟
بله، نقش كوتاهي در آن بازي كردم. به رضا عطاران گفتم نقش خيلي كوتاهي است. گفت خواستيم از هنرمندان قديمي يادي كنيم.