هم فيلم آتش زدن پرچم به دست آن «نابخرد نادان» را ديدم و هم صداي قهرمان ملي ـ اسلامي اين مرز و بوم را كه آرزو ميكرد كاش به جاي نماد عزت و غيرت اين مرز و بوم 10 بار آتش زده ميشد را شنيدم؛ و صدها افسوس كه از بهاصطلاح مليگرايان و وطنپرستان خيالي صدايي بلند نشد و هيچگونه اعتراضي شنيده نشد.
سالهاست كه مردمان اين ديار (بله مردم عادي را ميگويم، همانها كه سهمهاي نجومي از سفره انقلاب نبرده و بهخاطر تفكرات شونيستيشان جايزههاي آنچناني از بيتالمال مسلمين نگرفتهاند و البته همچنان پاي اين كشور و نظام و ولايت فقيه ايستادهاند)؛ به اين ژستها عادت كردهاند.
از همان هنگام كه ايرانگرايان و بهاصطلاح مليون در اوج جنگ تحميلي و زماني كه بسيجيان خميني كبير از عزت و ناموس و شرف اين خاك دفاع ميكردند، راه بيخيالي در پيش گرفتند و حتي دستي از دور هم بر آتش نداشتند؛ اين قصه تكراري را هر از گاهي در كوي و برزن ديده و شنيدهايم و اين بار نيز مطابق همان روال. چيز جديدي نيست....
شرح قصه روسياهي اين قوم البته در خاطره جمعي اين مرز و بوم و مردمان مغرور و باصلابت آن باقي خواهد ماند. فاشيستهاي روسياهي كه مدعي انديشه ايرانشهري و ايرانگرايي بوده و هرگاه كوچكترين نقدي بر آنان روا داشته شود، همانند مغول و تاتار، همچون آتش تائيس و بارقه چنگيز بر منتقدان يورش ميآورند و آنان را تار و مار ميكنند؛ اين بار نيز مانند اسلافشان زبان در كام فروكشيدهاند و از حيثيت و ناموس اين مرز و بوم كه پرچم آن است، حرفي نميزنند.
تاريخ به خاطر خواهد داشت كه هنوز همان بسيجيان خميني هستند كه حافظ ناموس و تماميت ارضي و اقتدار اين كشور هستند و اينانند كه ايرانگرايان واقعي و طرفداران حقيقي ايران هستند. همانها كه پرچم ايران را امروز در مديترانه و در مرزهاي چين و روسيه و خليج عدن برافراشتهاند.
تاريخ به خاطر خواهد سپرد كه حافظ تماميت ارضي اين سرزمين، مجتهد قدرتمند شيعه و حكيمي دورانديش است كه كشتي ايران را در امواج متلاطم دنياي امروز، بهدور از گزند و به سلامت پاسداري كرده است.
تاريخ به خاطر خواهد داشت كه سرخي اين پرچم، سمبل خون هزاران شهيدي است كه اجازه ندادهاند حتي وجبي از اين خاك به دست بيگانه بيفتد. نفرين بر فاشيسم و شونيسم كاسبان مليگرايي خيالي.