گفتنش تکرار مکررات است، اما سکوت هم جايز نيست، حتي اگر نرود ميخ آهنين بر سنگ! نميتوان به سادگي از کنار بيعدالتيها عبور کرد و چشم بر تفاوتها بست، آنهم وقتي تلاشها و از جانگذشتگيها به چشم ديده ميشود. درست مثل اجحافها و بيانصافيهايي که يک عمر تقلاي عدهاي را بيجواب ميگذارد.
حرف تازهاي نيست. تمامش همان داستان تکراري درددلهاي قهرمانان و مدالآوراني است که دغدغه نان دارند و چشم به عملي شدن وعدههايي که خيلي زود به دست فراموشي سپرده ميشوند، حرفهايي که اينبار از سوي سهراب مرادي، قهرمان آسيا و المپيک به زبان ميآيد. وزنهبرداري که مثل خيليهاي ديگر تمام زندگياش را صرف ورزش حرفهاي کرده، اما هرگز دستي روي شانهاش زده نشده و حالي از احوالات زندگياش پرسيده نشده است. ورزشکاري که حتي قراردادهاي باشگاهياش را هم نميتواند وصول کند و از رقم 150 ميليوني که برايش مينويسند، چيزي بيش از 30، 40 ميليون تومان در سال دستش را نميگيرد تا وقتي مقابل دوربين يک برنامه تلويزيوني قرار ميگيرد، در نهايت حجب و حيا سري به نشانه تأسف تکان دهد.
البته اين تنها حرف دل سهراب مرادي نيست و مشت نمونه خروار است. اينها حرف دل بسياري از ورزشکاران، قهرمانان و مدالآوراني است که عمر و جواني خود را براي برافراشتن پرچم کشور بر فراز دنيا در مسابقات مهم بينالمللي گذاشتهاند، اما در پي هر موفقيت چيزي جز چند عکس يادگاري کنار آقايان مسئول و وعدههاي خوشآب و رنگ دستشان را نگرفته است، وعدههايي چون فراهم شدن شغل، مهيا کردن مسکن و حتي مستمري که تنها شعارهاي تبليغاتي مقابل لنز دوربينهاي تلويزيوني است و بس.
اما شنيدن درددلهاي قهرمان المپيک در روزهايي که ديدارهاي گاه و بيگاه وزير ورزش و جوانان با رئيس فدراسيون فوتبال با وعده بينيازي مالي در خصوص برگزاري بازيهاي دوستانه با تيمهاي بزرگ براي تيم ملي ايران سرتيتر خبرهاست، بيعدالتيها را بيش از هر زمان ديگري به رخ ميکشد. نه اينکه نبايد براي تيم ملي فوتبال خرج کرد، نه. حمايت از تيم ملي فوتبال آن هم در سال جام جهاني، بدون شک وظيفه مسلم فدراسيون فوتبال و وزارت ورزش است، اما وظيفه وزارت تنها هزينه کردن براي تيم ملي فوتبال نيست، آن هم وقتي زمان اعزام کاروان ورزشي ايران به رقابتهاي مهمي چون المپيک و بازيهاي آسيايي، اميد اول ورزش کشور به رشتههاي فردي چون وزنهبرداري و کشتي است و مدالهاي رنگارنگي که کشتيگيران و وزنهبرداران با خود به ارمغان ميآورند.
حرف از اجحافي است که در حق رشتههاي ديگر ميشود. مسئله نوع نگاه ناعادلانهاي است که وجود دارد و اجازه نميدهد ورزشکاران و مدالآوران لذت موفقيتهايي را که به دست ميآورند، بچشند چراکه در مقابل عمري که وقف موفقيت براي کشورشان و به اهتزاز در آوردن پرچم آن برفراز دنيا كردند، شرمنده خانواده و زن و بچه خود شدند، آنقدر که گاهي در نيمه راه، ناچار به تغيير مسير شدند و براي تأمين مايحتاج زندگي ورزش را بوسيدند و کنار گذاشتند. در حالي که شايد اگر نيمنگاهي به تلاشهايشان ميشد يا دستکم وعدههايي که داده ميشد به مرحله اجرا درميآمد، هرگز مجبور به بوسيدن و کنار گذاشتن ورزش حرفهاي نميشدند.
عشق به کشور و ورزش، تمام آن چيزي است که بسياري از ورزشکاران را براي کسب مدالهاي رنگارنگ و ايستادن بر سکوهاي افتخار سرپا نگه ميدارد، اما اين عشق تا کجا ميتواند آنها را با خود بکشاند، وقتي بيتوجهيها و اجحافهايي که ميشود، تواني براي ادامه راه باقي نميگذارد. نيازي به بحث و بررسي نيست. نگاهي کوتاه و گذرا به اخبار روزانه، خود گوياي همه چيز است. وقتي يک روز شاهد دستفروشي قهرمانان ورزش کشور هستيم و روز ديگر شنونده کنارهگيري يکي ديگر از آنها براي آنکه بيش از اين شرمنده زن و بچهاش نباشد و فردا، نظارهگر لغو اردوي فلان تيم به دليل مشکلات مالي هستيم و خبرهايي از اين دست که ميتواند دغدغههاي بسياري داشته باشد، اما نه براي آقاياني که ذهنشان درگير مسائل ديگري است. مسائلي از ديدارهاي متعدد با تاج براي برطرف کردن دغدغههاي مالي رئيس فدراسيون فوتبال براي برگزاري بازي با تيمهاي بزرگ و مطرح براي تيم ملي، هرچند که اين نيز وظيفهاي غيرقابل انکار است، اما به همان اندازه نيز توجه به ورزشکاران ساير رشتهها، تأمين نيازهاي مدالآوران، قهرمانان و عملي کردن وعدههايي چون مهيا کردن شغل، تأمين خانه و پرداخت مستمري وظايفي غيرقابل کتمان است! وظايفي که گويا فراموش شدهاند!