مهدي جباري
در تاريخ ايران و اسلام پديده «جاسوسي» به اشكال و انحاي گوناگون قابل رديابي و شناسايي است. در مقالي كه هماينك پيش روي شماست، اين موضوع از منظري تاريخي مورد بررسي قرار گرفته است. اميد آنكه مقبول افتد.
واژه «تجسس» کلمهای عربي است كه «با دست لمس كردن» معنا كردهاند و مجازاً «نگاه كردن از سر كنجكاوي براي شناسايي ديگران» دانستهاند. دهخدا «تجسس» را «خبر جستن» معنا كرده است كه همان كنجكاوي كردن در اسرار ديگران ميباشد. البته بايد توجه داشت برخي «تجسس» را جستوجو در باطن كارهايي كه شورانگيز است معنا نمودهاند. قابل ذكر است بعضي از منابع فقهي اهل سنت «تجسس» را تفتيش و جستوجوي اطلاعاتي دانستهاند كه مخفي و سري است. اين واژه در قرآن يكبار به صورت «ولا تجسسوا» آمده است كه تجسس را نهي نموده و در احاديث مورد اعتماد شيعه و سني نيز تفتيش و تجسس در امور خصوصي مؤمنان سخت نكوهش شده است.
«تجسس» در تاريخ اسلام و سيره معصومان(ع)
علماي اخلاق نيز تجسس در امور پنهاني ديگران را امري ناپسند دانستهاند، اما با توجه به برخي آيات از جمله آيه 189 سوره بقره و آيه 27 «سوره نور» تفتيش كه تجسس را نهي كرده است، اين در همان مواردي است كه رسول خدا(ص) فرمودهاند: «من مأمور نشدهام كه به دلهاي مردم نقب زنم[كه در آن چيست].» ولي اگر مصالح جامعه اسلامي و امنيت آن به ميان آيد از تجسس و تفتيش گريزي نيست؛ به لحاظ چنين مهمي، در مواردي تجسس مانند زير نظر داشتن تحريكات نظامي دشمنان، مراقبت از فعاليتهاي مخالفان بيگانه و معاندان داخلي و جاسوسان و نظارت بر كارگزاران حكومت و نحوه عملكرد آنان جايز و حتي واجب ميشود. چنان كه پيامبر اكرم(ص) پيش از جنگ بدر و احد، جاسوساني را جهت به دست آوردن اطلاعات ضروري اعزام داشت يا از عباس بن عبدالمطلب ميخواهند جهت خبررساني در مكه بماند يا به نعيم بن مسعود براي تجسس از وضع بني قريظه در جنگ خندق مأموريت ميدهند يا بريده بن حصيب اسلمي به هنگام جنگ بني مصطلق يا عبداللهبن ابي حدود اسلمي را در غزوه حنين به ميان قريش جهت جمعآوري اخبار اعزام داشتهاند.
حضرت اميرالمؤمنين(ع) نيز به تبعيت از سيره رسول خدا(ص) قبل از آغاز جنگ، جاسوساني را جهت كسب اطلاعات ضروري اعزام ميداشتند. اين سياست به هنگام جنگ هم از جمله شيوههاي آن حضرت بوده است و متقابلاً حضرتش در مورد اشخاص مناطق و مشكوك دستور ميدادند شدت عمل داشته باشند. در بعضي مواقع هم شخصاً به اين كار اقدام ميكردند. در همان دوره اگر جاسوسي در جامعه اسلامي به سود بيگانگان فعاليتي ميداشت، به اعدام محكوم ميشد، براي نمونه معاويه بعد از شهادت علي(ع)، دو نفر را براي جاسوسي به كوفه و بصره فرستاد. حضرت امام حسن مجتبي(ع) از ماجرا مطلع شدند بيدرنگ فرمان دادند هر دو را دستگير و اعدام كنند.
به استناد اينگونه مدارك -كه كم نيست- و آيه مباركه «اذهبوا فتجسسوا من يوسف و اخيه» نه تنها تجسس نهي نميشود، بلكه چون خير نظام اسلامي و امت مسلمان در آن است بايد به اين مهم همت نمود. لذا بسياري از فقها فرمودهاند: تفتيش و تجسس در كارهاي مشكوك و تحريكات موذيانه دشمنان اسلام از اين قاعده مستثني نيست و در تاريخ اسلام مواردي مشاهده ميشود كه پيامبر اكرم(ص) به منظور كشف اغراض دشمنان و ارزيابي وضعيت نظامي آنها، كساني را مأموريت دادهاند، براي نمونه پيش از غزوه بدر، سپاس وعدي بن ابي الزغباء را براي اطلاع از وضعيت كاروان قريش به نواحي بدر فرستادند.
در فرمان علي ولي وصي، برگزيده خدا و پيامبر اكرم (ص)، آمده است: «ثم تفقد اعمالهم وابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم» در كارهاي آنها [= عمال و كارگزاران] رسيدگي كن و افرادي را كه اهل راستي و وفا باشند براي ديدهباني آنها مأمور كن. حتي بنا بر تصريح برخي از فقهاي اماميه جاسوس از غنایم نيز سهم ميبرد.
پوشش ظاهري جاسوسان حرفهاي
طبيعي است با اينكه جاسوسي لباس و نشان مخصوص ندارد، ولي ديده نشده بدون عنوان و نشاني كه در جامعه شناخته شده است بتواند در ميان مردم محل مأموريتش فعاليت موفقيتآميز داشته باشد. مروري بر آنچه پيرامون جاسوسي نوشته شده است يا سفرنامههايي كه از جاسوسان در دسترس قرار دارد ميتواند بهترين مقدمه فشردهاي براي اين بحث كوتاه باشد كه فهرستوار براي ذكر در اين مقال در نظر گرفتهايم.
كساني كه به فعاليت جاسوسي ميپرداختند، گاه افرادي عادي بودند كه به صورت موردي و كوتاهمدت به اين عمل گمارده ميشدند. گاه افرادي با مهارتهاي خاص جمعآوري خبر به صورت مقطعي براي انجام مأموريتي خاص، به محل مأموريت خود گسيل ميشدند. گاه جاسوساني حرفهاي بودند كه در محل مأموريت خود نفوذ ميكردند و ميتوانستند در پوششي كه براي دشمن، خودي به نظر ميآمد مأموريت خود را انجام دهند. در چنين مواردي بود كه گاه حضور جاسوس حس ميشد، اما شخص شناخته نبود. به هر روي جاسوسان چه در مأموريت كوتاهمدت چه درازمدت، از پوششهاي موجه و بعضاً طبقه متوسط جامعه استفاده ميكردند. طبق گزارشهاي تاريخي قابل استناد و استدلال، جاسوسان گاهي با عنوان و منصب حكومتي كه وارد كشور ديگري ميشدند، مانند گينياز دالكورگي سفير روس تزار كه جهت اداره سفارتخانه تزار در زمان قاجار به ايران اعزام شد و به لحاظ اطلاعاتي كه كسب كرده بود، از طرف تزار روس جهت مسلكسازي و شكاف بين شيعيان عراق و حكومت عثماني به نجف اشرف رفت. او در مجلس كاظم رشتي با انتخاب و تحريك علي محمد شيرازي، مسلك گمراه بابيه را به وجود آورد يا مستر همفر انگليسي به نام گردشگري وارد سرزمينهاي اسلامي شده و با انتخاب محمدبن عبدالوهاب، مسلك تكفيري وهابيت را پايه گذاشت يا به نام مدرس مانند كاظم رشتي، جاسوس عثماني و روحانينمايي مانند احمد احسايي كه با ابداع ركن رابع فتنه شيخيه را در تشيع راه انداخت حمايت كردند. در تاريخ بسياري از كليساها و كنيسهها مركزي براي جاسوسي بودهاند، حتي در اين اواخر محمد مرسي رئيسجمهور سابق مصر براي قطر و قرضاوي- كه داستان عشقبازي او در مقام مفتي اهل تسنن به رسوايي كشيد- براي اسرائيل غاصب كودككش جاسوسي كردهاند. غير از اين نوع مشاغل رسمي حكومتي، طبق گزارشهايي كه در متون تاريخي به ثبت رسيده است، از البسه تجار استفاده كرده به شكل و شمايل و عنوان تاجران براي جاسوسي بر ملتي وارد شدهاند يا در لباس درويشان و فقيران ظاهر ميشدند. اين پوشش به اندازهاي براي جاسوسي شيوع داشت كه طي سالها از لباس درويشان يا خود درويشان براي جاسوسي استفاده ميكردند. در سرزمينهاي اسلامي نيز جاسوسان در لباس فراش، مطرب، جهانگرد، صوفي، درويش، داروفروش، كنيزِ گدا و بيمارِ زمينگير، پهلوان، دريانورد، كارگر، پزشك، مبلغ مذهبي، وقايعنگار، سوانحنگار، خفيهنويس و هر كاره، حوادث سرزمينهاي مختلف را به سلطان گزارش ميدادند. عثمانيان حتي از جاسوسان تربيت شده مسيحي و يهودي با عنوان«مارتولوس» و اسراي دشمن و اروپاييان ناراضي و هنرمندان و پزشكان نيز براي جمعآوري خبر استفاده ميكردند.
در دوره قاجار عدهاي به نام راپورتچي و خفيهنويس براي پادشاه جاسوسي ميكردند. در اين دوره سفارتخانهها يكي از مراكز مهم فعاليت جاسوسي بوده است. در دوره پهلوي جاسوسان در هر لباس و شغلي براي دشمن به جمعآوري خبر ميپرداختند و هر وزارتخانه، سازمان، صاحبمقامي براي بقاي خود در دستگاههاي ديگر، جاسوسي داشتند. خندهآور اين است كه حتي رؤساي فرقهدار صوفيه هم در دستگاه رقباي خود جاسوس داشتهاند.
مقررات جاسوسي
هر جامعهاي همانطور كه عنواني جهت معرفي شاغلان دارد، بعضاً صاحبان مشاغل مانند ارتش، نيروي دريايي، نيروي هوايي، نيروي زميني و... داراي لباس مخصوص ميباشند كه به قوانين و مقرراتي اداره ميشوند. جاسوسي در ايران داراي وزارتخانه يا سازماني نيست، ولي در كشورهايي نظير امريكا، انگليس، روسيه، فرانسه، آلمان و... -كه داراي سرويسهاي اطلاعاتي جاسوسي هستند- ترديد نيست كه با قوانين و مقرراتي خاص اداره ميشوند. در گذشتههاي تاريخ، ادارهكنندگان كشورها حتي ايران قبل از انقلاب شكوهمند اسلامي، توجه خاصي به جاسوسي داشتند و بدون جاسوس، كشورداري را غيرممكن ميدانستند، به همين اعتبار هر كشوري به لحاظ ويژگيهاي خاص جاسوسي، براي جاسوسان خود قوانين و مقرراتي داشته است كه به طور فهرستوار به آنها اشاره مينماييم:
*تيزهوشي و زيركي
*قابل اعتماد بودن
*آزموده بودن
*آشنايي با محل مأموريت
*قدرت تجزيه و تحليل و استنباط قوي داشتن
*صبر و قدرت شكنجه
*آشنايي با زبان قوم و ملتي كه جهت جاسوسي به ميان آنها ميروند
* دانستن چند زبان خارجي
*دريافت مقرري گزاف
*جاسوسان نبايد يكديگر را ميشناختند
*در ميان سپاهيان نبايد شناخته ميشدند
«شبههافكني» در راستاي جاسوسي
با توجه به اينكه وظيفه اصلي جاسوس خبررساني از درون تشكيلات تصميمگيرنده دشمن است، اما گاه كاركردهاي ديگري نيز براي او مفروض بود، از جمله برخي جاسوسان وظيفه داشتند كه در صفوف دشمن رخنه كنند و بدون آنكه مقصد خود را آشكار سازند، در لباس خودي با شبههافكني، به تضعيف سازماندهي آنان بپردازند و اين يكي از مصاديق بارز معناي متعارف جاسوس در جوامع اسلامي است.
اشاعه شبهاتي كه افراد جامعهاي را به سمت و سوي مقاصد جاسوس بكشاند، از جمله وظايف جاسوسان در كنار خبررساني از جامعهاي است كه حوزه مأموريت او را تعريف ميكند. آيتالله شيخ حسين لنكراني-كه تاريخ گوياي زمان خود بود و افرادي نظير استاد علي ابوالحسني منذر هر آنچه را داشتند اطلاعاتي بود كه آن مرحوم بيان ميكرد- در ارتباط با شهيد مظلوم آيتالله شيخ فضلالله نوري ميگفت: «شيخ ابراهيم زنجاني ملعون كه خود جاسوسي بود در ماجراي شيخ شهيدفضلالله نوري، جاسوساني داشت تا شيخ را مردي مزور و مزدور، بيآبرو و حقهباز معرفي كنند. آنها مأموريت داشتند بگويند قرآني كه شيخ بالاي دار به آن سوگند ياد كرد قوطي سيگار او بود» يا در ماجراي جيكاك جاسوس انگليس، طبق مدارك و مسانيدي كه در دسترس است، او جهت تأمين اطلاعات براي ارباب انگليسي خود به ايران اعزام شده بود. لكن وقتي با مسئله ملي شدن نفت مواجه شد، با استفاده از ارادت و مهرورزي مردم خوزستان به علي مرتضي(ع) به انواع شبههافكنيها نظير اينكه شما كه مهر علي اميرالمؤمنين را در دل داريد، با ملي شدن نفت چه كار داريد... ، مردم را به سمت و سويي ميكشاند كه رسميت دادن به سياست انگليس بود يا در ارتباط با جداسازي شيعه شجاع مظلوم از اسلام چه شبهاتي را وهابيان به پيروي از اين تيميههاي تاريخ رواج ندادهاند. مانند اظهارات خصمانه وهابيان و منحرفان در معناي واژه «مولي» در كلام نوراني «من كنت مولا فهذا علي مولا» كه پيامبر اكرم(ص) به هنگام نصب حضرت علي بن ابيطالب(ع) به جانشيني خود فرمود كه خوشبختانه مفاخر علمي بلندپايه شيعه به اين نوع جعليات پاسخهاي جدي دادهاند. اين شبهات كه در هميشه تاريخ، شيعه با آن مواجه بوده و هست، توسط جاسوسان نفوذي دشمنان نه فقط گفته شده بلكه به چاپ رسيده است. چنانكه حضرت آيتالله العظمي امام خامنهاي مدظله العالي به اين ترفند اشاره كرده و فرمودهاند: «شبههافكني به نفوذيان و جاسوسان خلاصه نميشود، بلكه گاهي از جنس ايراني هم شبههافكني ميكند.»
براي اين كلام هشداردهنده مرجع و رهبر معظم، شواهد زيادي ميتوان ارائه داد، اما در اين جايگاه ميتوان به نمونهاي در ارتباط با يكي از انتشارات كشور -كه وظيفه مبارزه با شبهات و فرق ضاله را براي خود تعريف كرده- اشاره كرد. چند سال قبل جواني از قماش نفوذيان فرقهاي- كه براي رخنه در نشر انتخاب شده بود- بعد از شناسايي با مؤلفان و مراكز نشر آثار اين انتشارات تماس گرفت تا آنها را از همكاري با اين مركز آثار ضد فرقهگرايي منصرف كند و چون با سكوت مسئولان اين نشر مواجه شد، با شبنامههايي افراد مسئول اين مركز را تحريك به مقابله كرد، چون به او بياعتنايي كردند، به مقالهنويسي در فصلنامهاي پرداخت كه مراجع عظام را به لحاظ اظهار عقايدشان مورد حمله قرار ميدهند. اين افراد از نفوذيان و جاسوسان جنس ايراني هستند كه به نفع دشمن با شبههافكني، مراكزي را كه فعاليتشان مانع رشد و پيشرفت دشمن است، مورد حمله قرار ميدهند. البته جاي تعجب نيست، زيرا يكي از علل و انگيزههايي كه زمينه شبههسازي و رواج دادن آن را فراهم ميآورد، كمبودها و عقدههاست. خاطرم هست كه ابوالفضل برقعي به فقيه اهل بيت عصمت و طهارت آيتالله العظمي مرحوم سيدمحمدهادي ميلاني (قدسالله روحه العزيز) نسبت تصوف داده بود، در صورتي كه ايشان تصوف را باطل ميدانست يا همين دار و دسته شيعيان پناهنده به انگليس كه نان مظلوميت علي(ع) را ميخورند، وقتي آيتالله العظمي خويي اجتهاد مدعي مرجعيت آنان را تأييد نكردند، با رواج اينكه آن مرجع بزرگ سيد نيست، سالها مردم ناآگاه را با اين نوع فتنهها گرفتار شبهه واهي و بعضاً آلوده به اشاعه آن نمودند. اينگونه حركتهاي مذبوحانه دانسته يا ندانسته، تأمين خواسته انگليس فرقهساز ميباشد كه هر بيسروپايي را مرهم زخمهاي عقدهها و كمبودها مينمايد و از وجود آنها به نفع خويش بهره ميگيرد.