فاطمه بيضائي
در راستاي بزرگداشت مقام شامخ شهدا، سازمان بسيج هر سال شهدايي را به عنوان شهداي شاخص انتخاب و معرفي ميكند. امسال جهادگر شهيد علي فارسي از شهداي دوران دفاع مقدس به عنوان ششمين شهيد شاخص كارمندي كشور انتخاب شده است. اين نوشتار به همت سازمان بسيج كارمندان كشور براي معرفي شهيد علي فارسي فرمانده پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد سازندگي استان اصفهان به رشته تحرير درآمده است كه به مناسبت 29 دي سالگرد شهادت علي فارسي تقديم حضورتان ميكنيم.
خدام الحسيني، همسر شهيد
شاگرد استاد قرائتيشهيدعلي فارسي متولد1331 كاشان بود. از همان ابتدا در كنار تحصيل به كار خياطي مشغول شد تا كمك حال خانواده باشد. علي با جمع كردن عدهاي از همفكرانش به صورت هفتگي جلساتي را تشكيل ميداد و از كلاس درس استاد حجتالاسلام قرائتي بهره ميبردند. شهيد بعد از گذراندن يك دوره از تحصيلات عالي به خدمت سربازي اعزام شد. بعد از فرمان امام مبني بر ترك پادگانها، ايشان كه مقلد امام(ره) بود از پادگان فرار كرد. چنين موقعيتي براي علي فرصتي بود تا بتواند وارد صحنه مبارزاتي عليه طاغوت شود. علي مثل بسياري از جوانهاي آن دوران، همه تلاشش را براي پيروزي انقلاب ميكرد. بعد از انقلاب كه فرمان امام خميني (ره) مبني بر تشكيل جهاد سازندگي در 27 خرداد 1358 صادر شد، همسرم شهيد فارسي هم به عنوان يك جهادگر مشغول كار شد.
رضاي خدا در رضاي خلقعلي مشتاق خدمت به مردم و مستضعفين بود. در چند سال عمر كوتاهي كه داشت هيچ فرصتي را براي كمك به مستمندان از دست نميداد. روح حساس و فداكار علي تحمل نداشت ببيند يك روستايي محروم براي مايحتاج اوليه خودش در مضيقه باشد.
جنگ كه شروع شد، همسرم همراه شهدايي مثل شهيد ذوالفقارپور و سيدعلي ابهري از جهاد سازندگي كاشان به جبهه اعزام شدند. شهيد فارسي تا سال 62 كه عضو شوراي مركزي جهاد كاشان بود مرتب به جبهه اعزام ميشد. در عمليات مختلفي هم شركت ميكرد. شهيد فارسي در كنار شهيد بزرگوار جواد يزداني با تشكيل ستاد كمكرساني به مناطق جنگي، كمكهاي مردمي را جمع آوري و به جبههها اعزام ميكردند.
خودكار بيتالمالدر سالهاي دفاع مقدس پذيرفته بودم كه همسرم به جبهه تعلق دارد. پستهاي زيادي به ايشان پيشنهاد ميشد مثل فرمانداري شهرستان كاشان، استانداري سيستان و بلوچستان ولي علي همه اين پستها را رد كرد و گفت تا زماني كه جنگ است جبهه را ترك نميكنم.
يكي از خاطراتي كه من از ايشان دارم اين است كه روي بيتالمال خيلي حساسيت داشت. يك بار وقتي از جهادسازندگي به خانه آمد، يك خودكار در جيبش داشت. وقتي به خانه رسيد ساعت 10 شب بود. دختر كوچكم از پدرش خواست تا آن خودكار را به او بدهد. ما هر چه مداد رنگي و خودكار در خانه داشتيم برايش آورديم ولي او همان خودكار را ميخواست. اما همسرم با دادن خودكار به دخترم مخالفت كرد و گفت من نميتوانم اين خودكار را به تو بدهم. چون براي بيتالمال است. بعد از خانه بيرون رفت تا يك خودكار شبيه همان خودكاري كه خودش داشت براي دخترمان تهيه كند.
عباد همرزم شهيد
خدمت به مردم شهيد علي فارسي عاشق مردم بود. عاشق خدمت به آنها بود. به محض اينكه به استان اصفهان منتقل شد به عنوان عضو شورا و مسئول امور جنگ، همراه ديگر عزيزان دست به دست هم داديم و تشكيلات جديد مهندسي رزمي را در جهاد راه اندازي كرديم و مراكز تحقيقاتي و مباحث آموزشي و مهندسي در شهرستان به وجود آمد كه برادر فارسي مسئوليت آنها را برعهده داشت. از خصوصيات اين شهيد بزرگوار علاقه شديد به حضرت امام خميني (ره) بود چنانچه هر موقع شرايطي حاصل ميشد كه از استان ما و بقيه استانها، بچههاي شورا و مسئولان جنگ يا غيرجنگ خدمت امام برسيم من از قبل به برادر فارسي خبر ميدادم و ايشان حتي زماني كه در منطقه بودند به دليل علاقه زيادشان به امام از منطقه با شور ، علاقه و عشق خاصي خود را به حسينيه جماران ميرساندند.
دكترمهدي فارسي، برادر شهيد
عاشقانههاي الهي اولين مطلبي كه برادرم به آن تأكيد داشت و عمل ميكرد، رعايت احترام به پدر و مادر بود. تا جايي كه زمان اجازه ميداد سعي ميكرد در خدمت پدر و مادرمان باشد و مشكلاتشان را حل كند. هميشه به بنده تأكيد ميكرد در اين زمينه كوتاهي نكنم. زماني كه اذان ميشد هر كاري كه بود رها ميكرد و اول وقت نماز را ترجيحاً به جماعت ميخواند. بارها در محل كار، خودش به عنوان امام جماعت ميايستاد و نماز جماعت را برپا ميكرد. علي اهميت زيادي به نماز ميداد. هنگام خواندن دعا اشك از چشمانش جاري ميشد و با خداي خود عشق ميكرد.
محسن رضايي دبيرتشخيص مصلحت نظام
جادهاي روي باتلاق يك روز جلسهاي در تهران بود، ما عدهاي از بچههاي جهاد را به خانه خودمان دعوت كرده بوديم. آقاي فروزش، آقاي ورشابي، آقاي حسن بيگي و آقاي فارسي بودند. صحبت درباره جادهسازي در يك عمليات بود. من به آنها گفتم كه چند شب بيشتر وقت نداريم. از طرفي هنوز سه كيلومتر از جاده مانده است اگر تأخير داشته باشيم من شك ندارم كه عمليات لو رفته و 9 ماه زحمت ما به باد ميرود .چهكاري ميتوانيم انجام بدهيم. پاسخ دادند با توكل بر خدا به خط ميرويم تا ببينيم چه كاري ميتوانيم انجام دهيم. من بلافاصله به قرارگاه رفتم. برادر فارسي نزد من آمدند و گفتند برادر محسن من مسئول شدم كه اين سه كيلومتر را بزنم، گفتم خب ميتوانيد؟ ميرسيد؟ ايشان فرمودند ما به خدا توكل ميكنيم و انشاءالله كه خواهيم توانست. چند ساعت بعد به من اطلاع دادند كه 360 كمپرسي در سراسر كشور بسيج شدند و به منطقه ميآيند. 48 ساعت بعد اين 360 كمپرسي رسيدند و ظرف چند روز سه كيلومتر جاده در باتلاق كه چند ماه طول ميكشيد درست شود را به فضل خدا تمام كردند.
جواد امانپورهمكار شهيد
پست نگهباني يك روز در سالن جهاد مشغول صحبت كردن بوديم كه به ما اطلاع دادند، نگهبان جهاد سر پست خود نيست. در آن زمان ورودي جهاد، به دليل حمله منافقين يك پست نگهباني بسيار مهم داشت. من خواستم يك نفر را بفرستم كه شهيد فارسي گفت خودش ميرود. نگهبان به دليل كاري كه برايش پيش آمده بود محل پست را بدون اطلاع ما ترك كرده بود، اما وقتي نگهبان برگشت و رئيس جهاد را ديد كه به جاي ايشان ايستاده و پست ميدهد خيلي ناراحت و شرمنده شد. اين شد كه ديگر هيچ وقت پستش را ترك نكرد.
شكرآرا همرزم شهيد
خستگي ناپذير علي در كارها صبر، استقامت و پشتكار داشت. در همه مسئوليتهايي كه به ايشان واگذار ميشد دقت عمل و توجه خاصي داشت. اين توجه بينظير ايشان در مسئوليتهايي كه در جهاد سازندگي يا درقسمت پشتيباني جنگ داشت كاملاً مشهود بود. ايشان در شوراي عالي جنگ مسئوليت داشت. نگاه بچههاي جهاد به شهيد فارسي نگاه مسئول به فرمانده يا رئيس نبود. نگاه دوستانه و فضاي صميمي بين بچهها و شهيد برقرار بود. وقتي كاري به ايشان واگذار ميشد تا اتمام آن كار از پا نمينشست. جسارت پذيرفتن مسئوليت و اعتماد به نفس زيادي داشت.
بارزترين ويژگي ايشان اين بود كه كسي را از خود نميرنجاند. وقتي 29 دي ماه 1365 خبر شهادت علي فارسي به دوستان رسيد همه عزادار شدند. البته ما نبايد از نظرمان دور بداريم كه افرادي مثل شهيد فارسي اگر كمتر از شهادت نصيبشان ميشد حيف بود.
اسدالله ضيغم همرزم شهيد
بادگير سوخته شهيد علي فارسي پس از مدتي فرماندهي امور جنگ جهاد استان اصفهان را به عهده گرفت و برگ مقدس و جديدي در زندگي سراسر عشق و خلوص به اسلام و ولايت فقيه خويش باز كرد. ايشان با قبول اين مسئوليت خطير، تمام وقت و تلاش خود را صرف امر جنگ كرد. شهيد علي فارسي در عملياتهاي متعددي شركت داشت، اما هنگامي كه براي عمليات كربلاي 5 آماده ميشد چند روز قبل از شهادتش از همه برادران ، دوستان ، آشنايان و خانواده گرامياش طلب حلاليت كرد و آنگاه استوار، مصمم و عاشق به مصاف مزدوران استكبارجهاني شتافت و در تاريخ 29 دي ماه سال 1365 در منطقه عملياتي كربلاي 5 با اصابت گلوله توپ به خودرويش به شهادت رسيد.
براي پيدا كردن پيكر مطهر شهيد فارسي به معراج رفتيم. همه كانكسها را در پي پيدا كردن پيكر ايشان تفحص كرديم اما خبري نشد. در همين حين يكي از بچههاي معراج گفت تنها يك كانكس در انتها باقي مانده است. رفتيم سراغ آن كانكس. كانكسها با زمين حدود يك و نيم متر فاصله داشتند. در را باز كرديم و وارد شديم. پيكر شهدا داخل كانكس بود. دو تا از پيكرهاي شهدا در كنار هم بودند. پاهاي مطهر آنها تا زانو و دستهايشان تا آرنج سوخته بود، شناسايي كمي سخت بود. چند روز قبل از شهادت يك بادگير آلماني به شهيد داده بودم كه رنگ آن كرمي بود، اما به دليل سوختگي رنگش مشخص نبود. وقتي قسمتي از ران پاهايش را از هم جدا كردم ديدم همان بادگير است. اينگونه پيكر ايشان را شناسايي كرديم.
دكتر اميرحسن چيت سازيان، همرزم شهيد
پا در ركاب ولايت به اعتقاد من شهيد فارسي فارغالتحصيل ممتاز و استعداد درخشان جبهه و جنگ در خلوص، توانمندي، قدرت مديريت و سازماندهي بوده و در عين حال متشرع بودند و پا را از خط امام و ولايت كنار نگذاشتند.
فرازي از وصيتنامه شهيدخداوندا!تلاشم بر اين بود كه به خاطر توگام بردارم و تا آنجا كه در توانم دارم به رزمندگان اسلام كمك كنم. خدايا!بندگان خوب و شايسته تو امروز در جبهههايند، توفيقم ده كه بيش از اين خدمت كنم. خدايا! تلاش كردم كه اينچنين باشم. ميترسم كه اين سفره پر بركت جمع شود ولي من بيبهره باشم. خدايا! فرزندان خوب قرآن و اسلام امروز نزد تو ميهمانند و (عند ربهم يرزقون) هستند. آنها رسالت خود را به نحو احسن انجام دادند ولي بار سنگين مسئوليت آنها بر روي زمين است، خدايا توفيقم ده كه امانتدار خوبي باشم. خدايا! تو خودت شاهدي كه دنيا ديگر برايم ارزش ندارد. توفيقم ده در جهت رضاي تو سپري كنم.