دنيا حيدري
جاي خالي تيمهاي سازنده در فوتبال اين روزها بيش از هر زماني به چشم ميآيد. تيمهايي بازيكنسازي كه فوتبال ايران را تأمين ميكردند اما تغيير نگاهها، نتيجهگرايي و عدم توجه يك به يك آنها را از ميدان به در كرد. به طوري كه حالا نام و نشاني از آنها نيست و اگر هم هست، مشخص نيست در انتهاي جدول كدام ليگ دست و پا ميزنند. نوع نگاهي كه به گفته غلام پيرواني، مربي بازيكنساز فوتبال ايران اگر تغيير نكند، فاتحه فوتبال را براي هميشه ميخواند.
سالهاست كه ديگر خبري از تيمهاي بازيكنساز فوتبال ايران نيست. تيمهايي كه بازيكنان بزرگي را به اين فوتبال تحويل دادند يا منحل شدند و به خاطرهها پيوستند يا آنكه در اعمال ليگهاي سطح پايين دست و پا ميزنند. اين واقعيت تلخي است كه بايد بپذيريم. نگاهها به فوتبال تغيير كرده و اين تغيير نگاه، باعث شده تا ديگر شاهد حضور تيمهايي نباشيم كه بازيكنان و استعدادهاي ناب را به فوتبال تحويل ميدادند. تيمهايي كه بازيكنسازي ميكردند و نفراتي را تحويل ميدادند كه تا ساليان سال در بورس بودند و ورد زبانها. آن هم به دليل تواناييهاي فني بالا نه حاشيهها و مسائلي از اين دست.
فكر ميكنيد چه چيزي باعث نابودي اين نوع تيمها شده است؛ تيمهايي كه كارخانه بازيكنسازي بودند و پشتوانه فوتبال ايران. براي اينكه يك تيم بازيكنساز باشد، بايد تيمهاي نوجوان، جوانان و اميد خوبي داشته باشد اما امروز ديگر شاهد چنين تيمهايي نيستيم. كمبود بودجه يا بهانه آن باعث ميشود تا مديران توجه و رسيدگي به تيمهاي پايه نكنند. بيتوجهي به تيمهاي پايه هم يعني خط كشيدن روي تفكر بازيكنسازي. باشگاهها ديگر خرجي براي پايههاي خود نميكنند. حتي در بسياري مواقع برايشان اهميتي هم ندارد كه مربياني كه در اين تيمها كار ميكنند دانش و فهم كافي در اين زمينه را دارند يا نه. اكثراً تيم را به دست يك مربي ميدهند و ميگويند خودت بايد جورش را بكشي. اين باعث ميشود تا بسياري از اين طرف و آن طرف پول بگيرند. با اين وضعيت چطور بايد انتظار بازيكنسازي داشت؟ وقتي مربيان با گرفتن مبالغي از بازيكنان و دادن وعدههاي پيشرفت آنها را جذب ميكنند، چه چيزي قرار است از اين تيم دربيايد كه بتواند آيندهاي بسازد؟
اما تيمهايي چون فجر، سالها بازيكنان مطرحي را به فوتبال ايران تحويل دادند. آن هم با بودجه اندك.نوع تفكر فرق ميكند. من شخصاً در فجر حمايت ميشدم. تيم اميد ما آن زمان دست جليل دوران، برادر شهيد دوران بود؛ يك مربي بسيار خوب، هم از لحاظ اخلاقي و هم فني. ضمن اينكه مديريت باشگاه معتقد بود كه نبايد پول زيادي خرج كرد و بايد بازيكنان را خودمان پرورش دهيم. يعني ما دسترنج خود را ميخورديم. تيم فجر هيچ ورودياي نداشت و فقط خروجي داشت. بازيكنان آن در تيمهاي پايه آموزش ميديدند و به بزرگسالان ميآمدند و توجه تيمهاي بزرگ را به خود جلب ميكردند. بازيكناني نظير معدنچي، رحمتي، روانخواه، اكبرپور، بيكزاده، غلامرضا رضايي و ... حاصل اين تفكر بودند كه همگي نيز به بازيكنان بزرگي تبديل شدند. چون شخصاً با حمايت باشگاه اجازه مانور كردن داشتم، پس ريسك هم ميكردم.
يعني حاشيه امنيت مربيان مانع از آن ميشود كه به بازيكنان جوان بها داده شود؟بله، مربي اين جرئت را ندارد كه ريسك كند. ميدانيد چرا؟ چون مربي در فوتبال ايران به خصوص ليگ برتر مثل مرغ ميماند كه هم براي عزاست و هم عروسي. تازه اجازه دست و پا زدن هم ندارد. دو سه باخت كه بياورد، عذرش را ميخواهند و كنارش ميگذارند. با اين نوع نگاه چطور ميتواند ريسك استفاده از بازيكن جوان را به جان بخرد؟ همين ميشود كه تنها وقتي به بازيكنان جوان ميدان داده ميشود كه نفرات اصلي مصدوم يا سه كارته شوند. در اين مدت اندك چه ميتوان كرد؟ اما غلام پيرواني، روانخواه را در 17 سالگي به ميدان فرستاد. آن هم برابر استقلال و او را براي منصوريان گذاشت يا به غلامرضا رضايي در 17- 16 سالگي بازي داد چون نگراني نداشت و همين باعث شد كه موفق هم بشود؛ هم خودش هم بازيكنانش.
يعني همين ميدان ندادن به بازيكنان جوان باعث ميشود مثلاً نفراتي چون قائدي كه در تيمهاي خود ستاره بودند نتوانند در تيمهاي بزرگتر ديده شوند؟بله، قائدي در ايرانجوان خيلي خوب و قبراق بود اما در استقلال آن توانايي لازم را ندارد چون كار نيكو كردن از پركردن است. چون مربي فرصتي ندارد تا ريسك استفاده از امثال اين بازيكنان را به جان بخرد. چون موقعيت خود او به خطر ميافتد و تا زماني كه نگاه ما به تيمهاي پايه و بازيكنان جوان به اين شكل باشد، ديگر نبايد انتظار داشتن تيمهاي بازيكنساز يا جواناني را داشته باشيم كه به ستاره تبديل شوند. اين نوع نگاه، فاتحه فوتبال ايران را ميخواند.
براي مقابله با اين مسئله كه به گفته خودتان ميتواند فاتحه فوتبال ايران را بخواند چه بايد كرد؟اين وظيفه تيمهاست كه به پايههاي خود توجه كنند اما آنها فقط براي بزرگسالان خود خرج ميكنند. خيلي كارها ميتوان كرد. مثلاً كم كردن از هزينههاي هنگفتي كه براي بازيكنان بزرگسال ميشود و خرج كردن براي پايهها اما نميشود.خرج نميكنند. زماني كه فراهاني رئيس فدراسيون بود، ميگفت بايد از آن دو بازيكن جوانان و اميدي هم كه گرفتيد، استفاده كنيد. اين خيلي خوب بود، يعني ميدان دادن به جوانها، يعني بايد به بازيكن جوان و اميدي كه به تيم بزرگسالان آمده بودند هم ميدان داده ميشد تا خودي نشان دهند اما الان، اين توجه به تيمهاي پايه ملي هم نميشود . چه رسد به تيمهاي پايه در باشگاهها. نگاه كنيد آيا يك دهم آن خرجي كه براي تيم ملي بزرگسالان ميشود براي تيمهاي ملي پايه هم ميشود؟ نه. براي همين است كه در اين رده خوب نتيجه نميگيريم. نگاه نكنيد به كاري كه امسال عباس چمنيان كرد. او هم الان ناراضي است كه به تيمي كه موفقيتي چشمگير به دست آورده نيز توجه نميشود. اين ميشود كه كرش به دنبال بازيكنهاي دورگه ميگردد، چراكه تيمهاي ملي پايه بازيكني ندارند براي جايگزيني. ميتوانند داشته باشند اما حتي ستارههايشان هم بعد از مدتي ناپديد ميشوند، چون بايد كار مداوم كنند اما بهايي به آنها داده نميشود. مگر اين نفرات تا كي قرار است در تيم ملي باشند؟ بايد كنار بروند و نفرات جديد جايگزين بشوند اما آيا جايگزين آمادهاي داريم؟ روي جايگزينها كار كردهايم؟ جوابي داريم بدهيم؟ نه. اما اين بيجوابي همان جواب و دليل منحل شدن تيمهاي بازيكنسازي است كه حالا نام و نشاني از آنها نيست.