«عطر همبستگي، وحدت عشق و دوستي مانند نسيم جانبخش عبيرآميز چمنها و باغها که غنچههاي ناشکفته را باز ميکند، باعث شکفتگي قلبها ميشود، اي امپراتور بسيار عظيمالشأن و بسيار مقتدر پاريس، نورماندي، بروتاني (نام تمامي ايالات به ترتيب رديف شده است) گاسکوني، ليون، مارسي و غيره.» «ما دستخطي از آن امپراتور عالي شأن دريافت داشتيم که از آن بوي گل دوستي و محبت ميتراويد.
زيارت آن قلب ما را مالامال از شعف و شادماني کرد...»؛ قسمتي از نامه شاه سلطان حسين خطاب به لويي چهاردهم که در سال 1715 ميلادي به پاريس ارسال شد در حالی که سفير شاه سلطان حسين در پاریس، «محمدرضا بيگ بيات کلانتر» شهردار و رئيس شهرباني شهر ايروان بود که جز ترکي و فارسي زباني نميدانست.
100 سال بعد در نامهاي که ناپلئون از فتحعلي شاه قاجار دريافت کرد نيز مطالبي چون «ابر بهاران که گلها را شکوفا ميکند، قلوب ما و اهل فرانسه را به هم نزديک کرده و بذر مهر و محبت ميپراکند»
به زبان فارسي و با واژگان مطنطن عربي نوشته شده بود که مدتها مترجمان ورزيده فرانسوي وزارت امور خارجه فرانسه کوشيدند تا از فحواي 50-40 سطر اوليه مکتوب که درباره بهار و عشق و عاشقي و بارانهايي که مزرعه دوستي دو ملت را آبياري کرده و ميوههاي شيرين گوارا ميدهد، بفهمند پادشاه ايران چه ميگويد و چه ميخواهد و چه خواستي از ناپلئون دارد. ديپلماسي امروزي ايران نيز در پارهاي موارد متأسفانه چندان مسافتي از آن مسير دور نشده است.
چند سال پيش که صحبت از برجام بود، نويسنده که اغلب مقاولات و قراردادهاي ايران با ممالک خارجي طي دو سه قرن گذشته را خوانده و در کتابهايي که مينويسم به آنها استناد کردهام، موافقتنامه برجام را بسيار مبهم و پر از نکات غيرمفهوم دانستم و طي چند مقاله و مصاحبه ضمن اينکه تأکيد کردم آقاي ظريف در زبان انگليسي بسيار مسلط هستند و عالي صحبت ميکنند، ابراز تعجب کردم چرا در تيم همراه ايشان کارشناساني از رشتههاي مختلف حتي نظامي حضور نداشتند و چرا وزارت امور خارجه اصرار دارد متن کامل اين موافقتنامه نشر نيابد و در مجلس شوراي اسلامي طي 20 دقيقه آن را از تصويب گذراندند.
در سال 1320 پس از اشغال ايران به وسيله اشغالگران انگليسي و روسي متن توافقنامهاي که در اواخر سال 1320 بين فروغي نخستوزير و علي سهيلي وزير امور خارجه که به زبان روسي و فرانسوي مانند زبان مادري خود مسلط بودند و سفراي انگليسي و شوروي به امضا رسيد، به مجلس شوراي ملي رفت، بند بند آن خوانده شد، در مطبوعات مطرح گرديد. هنگام دفاع از موافقتنامه که ايران را از حالت کشور اشغالشده به صورت متحد درآورد، شخصي با سنگ به فروغي حمله کرد، خود نيز از جايگاه تماشاچيان به طرف او جست و ضرباتي با مشت بر سر و صورت او وارد ساخت که مأمورين مجلس او را گرفتند و خارج کردند و فروغي گفت: «حمله معترضهاي بود که رفع شد» و بالاخره مقاولهنامه امضا شد.
واقعاً اين همه سفارتخانه ايران در خارج چه ميکنند؟ به عنوان مثال يک کشتي نفتکش بزرگ ايراني در کرانههاي کشور دوست و برادر چين تصادف ميکند و آتش ميگيرد و 32 تن سرنشينان آن مفقودالاثر ميشوند.
مقامات کشتيراني نفتکش و شرکت ملي کشتيراني جمهوري اسلامي ايران گلايه ميکنند که چينيها بهرغم ادعاي دوستي با ايران همکاري لازم را انجام نميدهند. فقط روزها به اطفاي حريق ميپردازند و شبها فعاليت را تعطيل ميکنند. معلوم نيست اين 32 نفر دچار چه سرنوشتي شدهاند.
مديرعامل شرکت ملي نفتکش کيان ارثي که ميگويند سالها در چين نماينده وزارت نفت بوده، اظهار اميدواري ميکند که سرنشينان قايق نجاتي برداشته و مانند روبينسون کرزوئه و سندباد به يک جزيره مسکوني رفته و از خطر مرگ نجات پيدا کردهاند، در اين ميان نقش وزارت امور خارجه چيست؟ چرا با دوستان چيني مشورت نميکنند.
شنيدهام قرار است هيئتي از شرکت ملي نفتکش و يک شرکت ژاپني و حتي نيروي دريايي به محل بروند و موضوع را دنبال کرده، فيصله دهند.
ميگويند چينيها براي آنکه نفت نفتکش مزبور آبهايشان را آلوده نسازد، منتظرند نفتکش آنقدر بسوزد که تمام محموله نفتي از بين برود و چين ناچار نشود هزينه برطرف کردن آلودگي آبهاي ساحلي خود را بپردازد. معلوم نيست جناب آقاي زنگنه وزير نفت چرا در اين خصوص سکوت اختيار فرمودهاند. چرا سفير چين به وزارت امور خارجه دعوت نميشود و مراتب نگراني ايران با وي در ميان گذاشته نميشود.