کد خبر: 890402
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با مريم تاروردي خواهر شهيد تازه شناسايي شده خليل تاروردي
اين روزها وقتي خبر شناسايي پيكر شهداي دوران دفاع مقدس به گوش مي‌رسد اولين چيزي كه به ذهن خطور مي‌كند اين است كه آيا مادر و پدرش در قيد حيات هستند يا نه؟
 صغري خيل‌فرهنگ
اين روزها وقتي خبر شناسايي پيكر شهداي دوران دفاع مقدس به گوش مي‌رسد اولين چيزي كه به ذهن خطور مي‌كند اين است كه آيا مادر و پدرش در قيد حيات هستند يا نه؟ وقتي خبر شناسايي پيكر شهيد خليل تاروردي را شنيدم همين سؤال را از خودم پرسيدم. كمي بعد تصاوير ديدار خانواده شهيد با پيكر مهمان از راه رسيده‌شان در معراج شهدا منتشر شد و متوجه شدم والدين شهيد در قيد حيات هستند. آنها بعد از 34 سال چشم‌شان به ديدار فرزندشان روشن شده بود. براي آشنايي و گفت‌وگو با اين پدر و مادر سراغ‌شان را گرفتم اما كهولت سن اجازه نداد گفت‌وگو كنيم. از اين رو لحظاتي با خواهر شهيد مريم تاروردي به صحبت نشستم تا از شهيد تازه از راه رسيده بيشتر بدانيم.

تصاوير وداع شما با خليل در فضاي مجازي منتشر شده است، اين ديدار چند سال بعد از مفقودي برادرتان صورت گرفته؟
برادرم 34 سال مفقود بود و ما و پدر و مادرمان در تمام اين سال‌ها چشم‌انتظار آمدنش بوديم.
اگر مي‌شود از لحظات پايان 34 سال چشم‌انتظاري بگوييد.
چند وقت پيش از طرف سپاه با من تماس گرفتند و گفتند پيكر برادرم را شناسايي كرده‌اند. وقتي خبر را شنيدم خيلي گريه كردم و خوشحال شدم كه برادرم بعد از سال‌ها به آغوش خانواده بازمي‌گردد. از طرفي نگران بودم كه چطور اين خبر را به مادر و پدر پيرم بدهم. وقتي خبر شناسايي‌اش را به من دادند از من خواستند تا فردا صبر كنم و فعلاً به پدر و مادرم اطلاع ندهم تا خودشان همراه با جمعي به خانه‌مان بيايند و اطلاع بدهند. من از صبح دل توي دلم نبود. نگران بودم كه نكند دادن يك‌باره خبر به والدينم حالشان را وخيم كند. من نزديكي خانه پدر و مادرم زندگي مي‌كنم. از صبح تا ساعت چهار، پنج عصر، صبر كردم اما به خودم نهيب زدم كه اگر خودم اين خبر را به آنها برسانم بهتر است. وقتي به آنها گفتم خليل دارد به خانه بازمي‌گردد پدرم سريع پرسيد زنده‌اش مي‌آيد؟ اين بدان معنا بود كه 34 سال آنها چشم‌انتظار بودند كه شايد هنوز فرزندشان زنده باشد. برادرم بعد از 34 سال با مداركي كه به همراه داشت شناسايي شد. پلاك، سربند، شانه و عكس امام خميني (ره) در جيب‌هايش بوده است.
چشم‌انتظاري آمدن خبري از فرزند براي پدر و مادرها خيلي سخت‌تر است.
بله، ما همگي خيلي چشم‌انتظار بوديم اما اين وضعيت براي پدر و مادرمان تفاوت داشت. هيچ وقت هم قطع اميد نكرديم. منتظر بوديم. هر شهيدي مي‌آوردند براي تشييعش مي‌رفتيم. ابتدا فكر مي‌كرديم برادرم اسير شده است. حتي سال‌ها بعد از اتمام تبادل اسرا هم چشم به در بوديم كه شايد برادرم زنده برگردد. خيلي اميد به زنده برگشتنش داشتيم.
 خانم تاروردي كمي از شهيد برايمان بگوييد. چطور فرزندي براي خانواده‌تان بود؟
برادرم از همان دوران انقلاب اسلامي فعاليت‌هاي زيادي داشت. ارتباط خوبي هم با مسجد و بعد‌ها با پايگاه بسيج داشت. خوب به ياد دارم سوم دبيرستان بود كه درس راهي جبهه و جنگ شد. مرخصي خيلي كم مي‌آمد. اكثر مرخصي‌هايش را به دوستانش مي‌داد تا آنها بيشتر به خانه و زندگيشان برسند.
چه زماني شهيد شد؟
اولين عملياتي كه حضور پيدا كرد، عمليات والفجر4 بود. در همان عمليات هم مفقودالاثر شد. براي شناسايي منطقه رفته بود كه ديگر بازنگشت و در پنجوين عراق مفقودالاثر شد. خليل رزمنده گردان بلال از تيپ سوم حضرت رسول اكرم (ص) ‌بود. سال‌ها بود فكر مي‌كرديم اسير است. مراسم باشكوهي براي تشييع ايشان برگزار شد و خوش به حالش كه چنين راهي را انتخاب كرد. برادرم در قطعه40 بهشت ‌زهرا(س) دفن شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار