محسن مطلق
علمشناسي در دنياي معاصر به يكي از پربحثترين مسائل علوم انساني تبديل شده است، تا آنجا كه سالياني است در سرفصلي با عنوان «فلسفه علم» به موضوعشناسي علم و منشأ آن پرداخته ميشود. نضج گرفتن انديشه احياي ديني در ملل اسلامي معاصر نيز مسئله شناخت علم و نسبت علم با دين را به موضوعي داغ در ميان متفكران علوم انساني تبديل كرده است. بر اين اساس نحلههاي مختلف فكري نظريات گوناگون و بعضاً متعارضي پيرامون اتحاد يا اختلاف منشأ «علم» و «دين» و امكانسنجي وحدت آنها يا تقسيمبندي علوم به ديني و الحادي ارائه كردهاند. يكي از اين نظريات رويكردي صلحجويانه در تعامل علم و دين را پيش گرفته و مبتني بر سلسلهاي از پيشفرضها، ريشه همه علوم را ديني در نظر ميگيرد. به نظر ميرسد آيتالله جواديآملي در نظريه خود پيرامون علم ديني از نگرش فلسفي استاد خود، علامه طباطبايي بهره زيادي گرفته است. اين يادداشت درصدد است، ضمن بررسي پايههاي نظريه علم ديني در نگاه آيتالله جواديآملي، به مباني نگاه ايشان برگرفته از تفكر فلسفي علامه طباطبايي بپردازد.
علم ديني در نگاه آيتالله جواديآملي
نظريه آيتالله جواديآملي در خصوص علم ديني در زمره مهمترين نظريات علمشناسي در علوم انساني است كه در سالهاي گذشته توسط متفكران مسلمان بيان شده است. نظريه آيتالله جواديآملي بر سه پايه بنا شده است كه شامل گزارههاي زير است: «علم حتماً مباني فلسفي دارد»، «تمايز علوم از حيث اسلامي بودن به موضوعشان بستگي دارد» و «عقل جزو منابع علم ديني به حساب ميآيد.»
آنچه بهعنوان نظريه عام ديني آيتالله جواديآملي مطرح است، در واقع كوششي است براي حل تعارض دين و علم كه از قديم محل بحث فلاسفه بوده است. بسياري از محققان علم ديني در نظريات خود كوشيدهاند تا به نوعي بر وجود و امكان «علم ديني» صحه بگذارند، اما در اين ميان آيتالله جواديآملي ديدگاه خاص و ويژهاي ارائه كرده است.
معظمله اعتقاد دارد «علم اگر علم باشد، ديني و غيرديني ندارد.» از نظر ايشان همانگونه كه 5=2+2محال است، علم غيرديني هم محال است. علم ذاتاً ديني است و تلاش افرادي كه ميكوشند علم را سكولار و بيجهت معرفي كنند، امري محال است. ايشان ديدگاه خود را اينگونه تشريح ميكند:«اگر علم است، اسلامي است و اگر علم نيست كه نيست، زيرا اگر علم، علم است و روشمندانه بوده و به واقعيت رسيده است؛ يعني فعل خداوند را شناخته است، چه شرقي و چه غربي.»
لذا علم ديني از منظر آيتالله جواديآملي، قابل اطلاق به هر دانشي است كه ميكوشد با استفاده از عقل و با روشمندي به كشف خلقت و اثرات فعل خداوند بپردازد؛ حال اين كشف ميتواند از طريق عقل و با برهان يا از راه نقل معتبر صورت گيرد.
نقش فلسفه در شناخت علم
همانگونه كه در آغاز مطلب اشاره شد، پايه نخست نظريه «علم اسلامي» آيتالله جواديآملي، تلقي «فلسفه» به عنوان مبدأ و مادر همه علوم است. ايشان از آنجا كه فلسفه را دانشي ميدانند كه از بود و نبود سخن ميگويد و در واقع ما را راهنمايي ميكند تا بدانيم در جهان چه چيزي «هست» و چه چيزي «نيست»، لذا اساساً «موضوع» علم را مورد بحث قرار ميدهد. ايشان «فلسفه» را علمي ميدانند كه در ذات خود نه «ديني» است و نه «الحادي» بلكه در ادامه مسير و محل پيوندش با علوم ديگر، يكي از اين دو مسير را برميگزيند. به عبارتي فلسفه حين گسترش به علوم مختلفه يا به سمتوسوي بيراهه ميرود و از حالت ديني خارج ميشود يا مسيري الهي برميگزيند و جهان را به عنوان اثرات فعل خداوند معرفي ميكند. از آنجا كه هر علمي منبعث از فلسفه است و به تعبير آيتالله جواديآملي «هر علمي فلسفه خود را دارد و هر فلسفه علمي برخاسته از نگرش خاص فلسفي است» و نيز با توجه به اينكه مسير فلسفه نهايتاً يا به الحاد ميرسد يا به اثبات الوهيت؛ علم نيز ماهيتاً يا به ديني بودن يا به غيرديني بودن ميرسد. از منظر ايشان اگر فلسفه به كجراهه برود، جهان را بدون حضور خداوند خواهد ديد و نوعي جهانبيني الحادي ارائه ميدهد كه از دل آن علم الحادي زاييده ميشود كه در ادامه از نظر آيتالله جواديآملي اشاره ميشود، اساساً نامگذاري «علم» بر چنين تقريرات الحادي اشتباه است، اما اگر فلسفه به بيراهه نرفت و راه مستقيم را طي كرد، اول خودش را زنده ميكند و الهي ميشود، به بركت او همه علوم الهي ميشود؛ چراكه فلسفه الهي ميگويد يك مثلثي وجود دارد كه در مقابل توحيد سامان ميپذيرد و سه ضلع آن عبارتند از علم، عالم و معلوم. علم، عنايتي است از عنايات الهي؛ عالم، مخلوقي است از مخلوقات خداوند و معلوم نيز مخلوقي ديگر است از سوي خداوند كه به عنايت خداوند در حال شناسايي افعال اوست.
به نظر ميرسد، آيتالله جواديآملي در اين پايه استدلال خود از انديشه علامه طباطبايي(ره) بهره جستهاند؛ چراكه ايشان نيز رابطه ميان علم و فلسفه را رابطه جزء به كل ميدانند. از نظر علامه، فلسفه گستردهترين علوم است كه ساير علوم را در آغوش گرفته است: «فلسفه از همه علوم گستردهتر است، زيرا موضوعش كه موجود باشد، وسيعتر از همه علمهاست و دربرگيرنده همه چيز است، لذا همه علوم در ثبوت موضوعات خود به فلسفه توقف دارند، لكن فلسفه در ثبوت موضوع خود توقف به هيچ علمي ندارد.« علامه طباطبايي علوم را از دوبعد نيازمند به فلسفه ميدانند: نخست از منظر اثبات موضوع آنها؛ چراكه هر علمي داراي موضوعي است كه «عوارض ذاتي» آن علم ناميده ميشود و تمايز هر علم با علم ديگر به تفاوت در عوارض ذاتي آنها بازميگردد:«تمايز علوم به موضوعات است» يعني نسبت ميان دانشها در نسبتي كه بين موضوعات آنهاست سنجيده ميشود و علم هرگاه كلي و اشرف باشد، علم اعم نام خواهد گرفت و هرگاه جزئي باشد، علم اخص خواهد بود. وجه دوم نيازمندي علوم مختلف به فلسفه آن است كه همه علوم لاجرم به فلسفه منتهي ميشوند؛ چراكه همه علوم داراي موضوعي هستند كه همه محصولات آن علم از عوارض ذاتي آن برگرفته شدهاند:«همه علوم به علمي عامتر منتهي ميشوند كه از عامترين چيزها بحث ميكند و آن علم الهي است كه از حالات موجود از آن جهت كه موجود است، بحث ميكند و علوم ديگر همه تحت اين علم واقع ميشوند.»
اثر موضوع علم بر ديني يا الحادي بودن
موضوع علم از نظر آيتالله جواديآملي مسئله مهمي است، بهگونهاي كه ديني يا الحادي بودن علم را ميتوان از موضوع علم دريافت. ايشان معتقدند موضوع همه علوم، فعل خداوند است، بنابراين شرقي بودن يا غربي بودن علم، تأثيري بر اسلامي بودن آن ندارد، چه آنكه علم در صورتي كه روشمند باشد به فعل خداوند اشاره ميكند و اين مسئله ارتباطي به انسانِ شناسنده علم ندارد. پس اطلاق موضوع علم به هر چيز، ديني بودن را هم بر آن مترتب ميكند:«جهان جز خدا، افعال و آثار خداوند، هيچ نيست. جهان را خدا و افعالش در برگرفتهاند. علم به هرگوشه تعلق بگيرد، ديني است. علم غيرديني محال است، ما هرچه بشناسيم يا خداست يا آثار، اقوال و اوصاف او. پس علم غيرديني نداريم. وقتي بحث درباره قول و تقرير معصوم ديني است، چطور ميشود بحث پيرامون افعال و آثار خداوند ديني نباشد. لذا مفروض نيست كه ما علم غيرديني داشته باشيم، علم غيرديني محال است.»
علامه طباطبايي در آثار خود نيز به نحوي اشاره بر ضرورت ديني بودن فلسفه و علم به معناي اعم نموده است. ايشان در بحث رئاليسم و ايدهآليسم، بحثي معرفتي پيرامون حقيقت دارند كه طي آن معرفت را به دو بخش سوفسطايي (ايدهآليستي) و فلسفي (رئاليستي) تقسيم ميكنند. از منظر ايشان، آنچه بيان ميشود و در آن انديشيده ميشود يا ناشي از «حقايق» عالم موجود است كه طبعاً در راستاي فهم درست از جهان بوده و مبناي آن فلسفه است يا سفسطه و وهم است كه ما را از حقيقت دور ميكند. علامه در اين بحث به معرفتشناسي سوفسطاييان به عنوان نمونهاي كه از فلسفه به دور افتاده و در ايدهآليسم سر ميكنند، چنين اشاره دارد: «ضرورت دارد آنچه سوفسطاييان ميگويند كه جهانپنداري بيش نيست و آنچه فيلسوف ميگويد كه در خارج، حقايق ثابتي است تأمل كني. مقصود ما از واژگان «اصيل»، «واقع»، «حقيقت»، «وجود» و «منشأ اثر» همان است كه در مقابل آنان [سفسطهگران] ثابت ميكنيم.»
از اين دستهبندي علامه ميتوان نتيجه گرفت در نگاه ايشان طبقهبندي علم به دو ريشه ديني و الحادي به موضوع آن علم بازميگردند كه يا منبعث از حقيقت و فلسفه خارجي است كه نهايتاً به «علم حقيقي» ختم ميشود يا به سفسطه و وهم بازميگردد كه به الحاد منتهي ميشود.
عقل، منبع اساسي علم ديني
سومين پايه در نظريه آيتالله جوادي آملي پيرامون علم ديني، اهميت دادن به عقل بهعنوان يكي از مهمترين منابع شناخت بشري است. ايشان عقل را منبع اساسي و روش مستقيم شناخت علم ديني برميشمرند و براي تعريف عقل نيز ابتدا انواع عقل را برشمرده و آن را به دو دسته «عقل نظري» و «عقل عملي» تقسيم مينمايد. عقل نظري، قوه فهم آدمي است و عقل عملي قوه عمل و انگيزه انسان است. ايشان مراتبي همچون احساس، تخيل، توهم، تعقل و جزم را جزوه شئون عقل نظري و مراتبي چون اراده، عزم و نيت را در زمره شئون عقل عملي به حساب ميآورد. ايشان ابتدا مراد از عقل به عنوان منبع شناخت ديني را عقل نظري برشمرده و سپس دايره عقل نظري را در اين زمينه نيز محدودتر ميسازند. «وهم» و «خيال» در ابتدا از حوزه بحث ايشان خارج ميشود و صرفاً عقل به معناي نيروي ناب ادراكي كه منزه از خيال و گمان است را معياري براي استنباط ميدانند.
نكته بعد در خصوص شناخت توسط منبع عقل در انديشه آيتالله جوادي آملي، آن است كه ايشان صرفاً تعريف «تجريدي» از عقل را كه در فلسفه و كلام استفاده ميشوند، مدنظر ندارند، بلكه دايره تعريف ايشان اعم از عقل تجريدي و عقل تجربي است: «علم تجربي، رياضيات، علوم فلسفي، كلامي و عرفان، همگي با عقل تأمين ميشوند و عنوان عقل، همه اين علوم متفاوت را دربرميگيرد.»
همچنين آيتالله جوادي آملي در بحث پيرامون عقل، آن را منبعي جدا از وحي در نظر نميگيرند و تفكيك عقل از دين و دين از عقل را ادعايي نادرست ميدانند؛ چراكه عقل نهتنها مقابل دين نيست، بلكه توسط دين به رسميت شناخته شده و از منابع شناخت ديني به حساب ميآيد. مطلب ديني گاهي به تنهايي از عقل، گاهي صرفاً از نقل و نيز گاهي از مجموع نقل و عقل قابل استنباط است. به تعبير ايشان: «عقل برهاني است كه از گزند مغالطه، آسيب و تخيل مصون است، به منزله رسول باطني خداوند است كه همچون متن نقلي، از منابع مستقل معرفت ديني و از مصادر فتاواي شرعي به شمار آمده و از اعتبار اصليت و حجيت ذاتي برخوردار است.»
نهايتاً ايشان نتيجه ميگيرند كه « علم و معرفتي كه از ناحيه عقل مورد تأييد باشد، گرچه علم طبيعيات و علوم تجربي باشد، همچون علم شريعت صائب است و نشانگر افعال خداوند سبحان، لذا به عبارت آيتالله جوادي آملي «عقل هم مدرك است، هم مفتاح است و هم مصباح.»
استاد آيتالله جواديآملي نيز تعريف مبسوطي پيرامون عقل دارند. ايشان اجمالاً عقل را «ادراك حقايق و قوهتشخيص حق از باطل و خير از شر» تعريف ميكنند. نگاه علامه طباطبايي به عقل، نگاهي واقعگرايانه است، به اين معني كه عقل را توانمند در تشخيص حقايق موجود ميداند. اين نگرش، توجيهي است براي استنباط و استحصال علوم ديني از منبع عقلي؛ چراكه از منظر علامه «فعل خدا نفس واقع خارجي است» و «كار عقل تشخيص خصوصيات فعل خدا و كشف مجهولات است». از ديدگاه علامه طباطبايي، هيچگاه تعارضي ميان عقل و نقل شكل نميگيرد؛ چراكه احكام شريعت منطبق با فطرت است:«محال است حكم شرع مخالف با حكم عقل و فطرت باشد يا حكم عقل مخالف با حكم فطرت يا شرع باشد با حكم فطرت مخالف حكم عقل يا شرع باشد.»
علامه طباطبايي در جاي ديگري نيز با تأكيد بر امكان استحصال علوم تجربي از علوم عقلي كه مبتني بر فلسفه است، بر نظريه علم ديني آيتالله جواديآملي صحه ميگذارند: «روشن است كه تجربه و صدق آن با تجربه ديگري حاصل نميشود، بلكه علم به صحت و درستي تجربه از راهي جز راه حس حاصل ميشود، بنابراين اعتماد بر حس و تجربه لزوماً اعتماد بر علم عقلي است.»