کد خبر: 889634
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۶ - ۲۱:۲۹
سخني با آنان كه نااميدند چون دارايي‌هاي ارزشمندشان را نمي‌بينند
اين چه زندگي‌اي ا‌ست كه من دارم؟ نه مي‌توانم كتابي بخوانم و نه حتي وقت مي‌كنم كه يك خط از روزنامه‌اي را بخوانم، آنقدر كه كار دارم. توانايي انجام دادن هيچ كاري را ندارم، چون بي‌عرضه هستم
  ليلا جعفري

اين چه زندگي‌اي ا‌ست كه من دارم؟ نه مي‌توانم كتابي بخوانم و نه حتي وقت مي‌كنم كه يك خط از روزنامه‌اي را بخوانم، آنقدر كه كار دارم. توانايي انجام دادن هيچ كاري را ندارم، چون بي‌عرضه هستم. نمي‌توانم بدون اجازه خانواده‌ام آب بنوشم. نه خودرويي دارم كه بتوانم با آن خانواده‌ام را به سفري ببرم و نه خانه‌اي كه بدانم براي خودمان است و قرار نيست كه سر سال نشده، از آن به خانه اجاره‌اي ديگري نقل مكان كنم. نه ظاهر زيبايي دارم كه بتوانم در بين همسالانم بدرخشم و نه هنري دارم كه سري بين سرها داشته باشم و احترامي براي خودم پيدا كنم. با اين معلوليتي كه در بدنم دارم، هر چيز ديگري كه دارم، بي‌فايده است، مانند اين است كه چيزي ندارم. مدت‌هاست دلم مي‌خواهد براي شركت در كنكور نام‌نويسي كنم تا حداقل به دانشگاه بروم و يك فوق‌ديپلم يا  كارشناسي چيزي بگيرم، ولي شرايطش جور نمي‌شود. نه دوستي دارم كه همدمم باشد و نه فرزندي كه دلم را به او گرم كنم و نه ... با اين نداشتن‌ها من آدم بي‌چيزي هستم و...
وقتي احساس بي‌چيزي و نداشتن به سراغمان مي‌آيد، به احتمال زياد، ايمان هم از قلب ما رخت بربسته است، چون در اين حالت چشم‌هاي ما تنها چيزهايي را مي‌بيند كه هم‌اكنون در زندگي ما ديده نمي‌شود ولي معني اين كاستي، نداشتن هيچ‌چيز نيست. معني‌اش نبودن چيز يا چيزهايي‌ است كه در حال حاضر براي ما وجود ندارد.
چندي پيش يادداشتي مي‌خواندم كه به زيبايي داشته‌هاي بشري را توصيف كرده بود. در اين نوشته انسان را بسيار ثروتمند و دارا نشان مي‌داد، چون گوشي دارد براي شنيدن درددل ديگران، زباني دارد براي گفتن سخن دلنشين، دست‌هايي دارد كه مي‌تواند به همنوعانش خدمت كند و قلبي كه سرشار از عشق شود و به ديگران هم عشق بورزد و... .
اين يادداشت من را به اين فكر فرو برد كه با وجود اين همه دارايي كه بيشتر وقت‌ها حواسمان هم بهشان نيست- از بس كه براي ما عادي شده‌اند- ولي خيلي از ما آدم‌ها خودمان را انسان‌هايي بي‌چيز مي‌دانيم. شايد به راستي دارايي زيادي نداشته باشيم و حتي جز خودمان چيزي در اين هستي نصيبمان نشده باشد، ولي باز هم چيزي داريم و آن هم «خودمان» است. خيلي از ما خودمان را در نظر نمي‌گيريم. در نظر نمي‌گيريم كه خود، دارايي و ثروت خاصي است كه ما تا هميشه  آن را داريم. خود، چيزي نيست كه كسي از ما بگيرد يا  كسي به ما بدهد. اين خود دارايي مهمي است كه پروردگار به ما داده است. پس به جرئت مي‌شود گفت كه هيچ‌كسي بي‌چيز نيست. اگر هم بنا به دلايلي اين «خود» از دست رفته باشد، مي‌شود دوباره به دستش آورد، چون در واقع از دست نرفته، تنها منفعل و مهجور باقي مانده است.

   «خود»، بزرگ‌ترين سرمايه ما
اين «خود»، سرمايه بزرگي است كه پروردگار به عنوان توشه راه، در مسير پر پيچ و خم زندگي همراهمان كرده است. اين توشه، پربركت است. با كمي توجه زياد مي‌شود، جان مي‌گيرد و قدرت پيدا مي‌كند. «خود» بزرگ‌ترين و غني‌ترين دارايي بشر است كه در زندگي ياور و كمكش خواهد بود.
پس اگر چيز يا چيزهايي را در زندگي خود نداريم، نمي‌توانيم ادعا كنيم كه هيچ چيزي نداريم. ما خيلي چيزها داريم. بزرگ‌ترين سرمايه بشري را درون خود داريم و پربركت‌ترينشان را. اين «خود»، توشه‌اي از سوي پروردگار است، پس بركت و فراواني‌اش جاي شك و ترديد ندارد. پروردگار جهانيان، آنچه را كه لازمه زندگي بوده، به ما داده است، پس سرمايه‌هايمان را به كار بگيريم.
سرمايه ما چيزهاي لازم را به دستمان خواهد رساند. كافي است كه اين سرمايه را بشناسيم و ارزشش را بدانيم. نخست بايد باور كنيم كه اين سرمايه را داريم. اين مهم‌ترين جاي كار است. باور كه كنيم با كمي تلاش كارها درست مي‌شود. وجود اين سرمايه بزرگ معنوي كه دارايي‌هاي مادي و معنوي فراواني را به سمت ما خواهد كشاند، به كمي باور نياز دارد.
«خود»، گنج بزرگي، درون ماست. پس همه ما دارا هستيم. دارا به جهان پا گذاشته‌ايم. وقتي كسي، كسي را دوست دارد، هنگام سفر او را بي‌چيز به جاده نمي‌سپارد. پروردگار هم توشه مناسب و لازم را به ما داده است، پس اين احساس  را نداري، براي چيست؟
 
  رنج به خاطر فقر دروني
عرفا اعتقاد دارند كه وقتي نمي‌توانيم چيزهايي را كه دوست داريم، به دست بياوريم، از فقر دروني رنج مي‌بريم. درواقع در درون خود باور داريم كه ندار و فقير هستيم. اين فقر و نداري دروني باعث مي‌شود كه دارايي‌هاي مادي را هم به سوي خود نكشانيم. در «خود»، همه چيز هست. اراده، همت، پشتكار، عشق و تمام چيزهايي كه براي ساختن يك زندگي لازم است، در «خود» هست. پس اگر چيزي هم در زندگي ما وجود ندارد كه مي‌خواهيم وجود داشته باشد، ممكن است به دليل اين باشد كه از سرمايه‌مان خوب بهره نبرده باشيم. سود اين سرمايه بستگي دارد به استفاده ما از آن. در زندگي خيلي چيزها باعث مي‌شود كه دستاوردهاي ما از اين سرمايه، كم بشود يا  زياد و اين يك واقعيت است ولي استفاده ما از توشه راهمان واقعاً مهم است. اگر بر حسب دلايلي داشته‌هايمان را از دست داديم، سرمايه هميشگي ما از بين نرفته است. اين سرمايه، باز هم هست، از بين هم نخواهد رفت، چون از دست پروردگار در كوله‌پشتي ما براي زندگي در اين جهان گذاشته شده است.
 نديدن داشته‌ها، ناسپاسي است
اينكه گاهي چيزي را نداريم، دليل نمي‌شود كه چيزهايي را هم كه داريم، نبينيم. ممكن است به راستي هنوز نتوانسته باشيم آنچه را كه مي‌خواهيم به دست بياوريم، ولي دليل نمي‌شود چيزهايي را هم كه داريم، نبينيم. اين نديدن، يك‌جور ناسپاسي است، يك‌جور قدرنشناسي از كسي است كه در روز نخست، توشه را در كوله‌پشتي ما گذاشت.
 وقتي مادر خوراكي را با عشق مي‌پزد و در سفره‌اي كه پهن كرده مي‌گذارد، دلش مي‌خواهد بچه‌ها و همه اعضاي خانواده، بيايند و با اشتياق آن را بخورند. اگر بچه‌ها سرشان به چيزهاي ديگري گرم شود و سر سفره ننشينند يا  بيايند و سر سفره بنشينند، ولي خوراك را نخورند يا  از آن ايراد بگيرند و بهانه‌گيري كنند، مادر دلش مي‌گيرد. احساس مي‌كند كسي قدر كارش را ندانسته است. احساس مي‌كند كسي ارزش خوراكي را كه او با زحمت پخته و سر سفره گذاشته است، نمي‌داند. اين ناراحتي، مادر را كم‌كم از خوب پختن يا  حتي پختن، دلسرد مي‌كند.
ممكن است وقتي ما هم از خوراكي كه پروردگار در اختيارمان گذاشته كه همان توشه راهمان است، يعني «خود»، درست بهره نبريم و استفاده درست و خوبي از آن نكنيم، پروردگار را ناراحت كنيم. اين ناراحتي دل خودمان را هم به درد خواهد آورد. مگر نه اينكه، خوشحالي ما در خوشحالي پروردگار است؟
استفاده از سرمايه دروني‌مان حتي در مواقع شكست يا  نداري و از دست دادن چيزي، مي‌تواند به كارمان بيايد. اين سرمايه تمامي ندارد، پس جاي نگراني نيست.
 
  سرمايه پروردگار تمامي ندارد
گاهي ممكن است با وجود تلاشي كه مي‌كنيم، چيزي را كه مد نظرمان است به دست نياوريم. شايد واقعاً لازم است كه آن مورد را نداشته باشيم، در اين مواقع عرفا و اهل مراقبه و تزكيه، صبوري و شكرگزاري بيشتر را پيشنهاد مي‌دهند. نداشتن چيزهايي كه واقعاً دوست داريم داشته باشيم، خيلي سخت است. فكر مي‌كنم تمام مردم دنيا اين احساس را دست كم يك‌ بار تجربه كرده باشند. مانند داشتن وسايلي كه از پس خريدشان برنمي‌آييم، داشتن فرزنداني كه مطابق ميل ما رفتار نمي‌كنند، نداشتن دوست خوب، رهايي از تنهايي، نداشتن سلامتي كامل و خيلي چيزهاي ديگر كه ممكن است انسان‌ها را در تمام كره زمين رنج ‌دهد. اينها همه دردآور و ناراحت‌كننده است و در زندگي هر كدام از ما كم و بيش وجود دارد. پس همه مزه تلخ نداشتن و فقدان را در درون خود احساس كرده‌ايم، ولي اينها نبايد باعث شود كه ما آنچه را كه داريم نبينيم و احساس كنيم كه چيزي نداريم. درست است كه تحمل شرايط اينچنيني سخت است، ولي توشه خدا كه تمام نشده، هنوز هم هست.
با اينها كه گفته شد، شايد بهتر باشد كه هم‌اكنون روي «خود» كه در خود ما هست كمي دقيق شويم. آنچه را كه پروردگار درون وجود ما قرار داده است، ببينيم. چه‌بسا كه با اين ديدن، احساس نداشتن، خودش راهش را بگيرد و برود.
 
گام نخست، زنگ استراحت است
در گام نخست، وظيفه ما زدودن و كنار گذاشتن همين احساس نازيبا و ناسپاسانه است. وقتي احساس نداشتن داريم، شايد بايد كمي به خودمان استراحت بدهيم. به جاي ملامت‌گري و نكوهش ‌كردن خود، كمي با خودمان مهربان و بيشتر خودمان را دوست داشته باشيم. با اين كار به روان و عواطف خودمان استراحت و ارزش مي‌دهيم. معمولاً پس از اين زنگ تفريح، شرايط بهتر مي‌شود، چون با استفاده بردن از رهايي، با نگاهي درست‌تر و آرام‌تر به زندگي خود نگاه مي‌كنيم. اين آرامش ما را به خود نزديك‌تر مي‌كند.
پس شايد بهتر باشد اگر احساس نداشتن در وجودتان رخنه كرده و از كاستي‌ها رنج مي‌بريد، درجا و بدون درنگ، با خودتان مهربان باشيد. راهي پيدا كنيد براي آرام كردن روان خود، آن هم با راهكارهاي طبيعي و درست كه جسم، روح و روان ما با آنها سازگار است، با كارهايي همچون استراحت، پياده‌روي، سفر، دوش گرفتن، گوش‌دادن به موسيقي دلخواه و كارهايي كه با طبيعت ما سازگاري دارد. راهكارهايي كه به صورت مصنوعي يا  موقتي ما را آرام مي‌كنند، راه خوبي براي اين آرامش نيستند. استفاده از داروها، نوشيدني‌ها و موادي كه به طور كوتاه‌مدت انسان را از حالت سردرگمي مي‌رهاند و آرام مي‌كند، تأثير عميقي هم نخواهد داشت. پس از برطرف شدن اثرات آنها، ممكن است فرد دوباره با خودش فكر كند كه حال بدتري دارد و در زمان كوتاهي خودش را فريب داده است و با اين نتيجه، نمي‌تواند چيزهايي را كه بايد تغيير دهد، به راستي تغيير بدهد. پس اگر كار به احساس فقدان رسيده است، برويم سراغ راهكاري طبيعي كه با روان، جسم و عواطف ما سازگار باشد. با احساس خوبي كه از توجه به خودمان به دست مي‌آوريم، مي‌توانيم تصميمات درست‌تري هم بگيريم. براي پيدا كردن راه‌حلي براي به دست آوردن چيزهاي موردنظر راهي هم پيدا مي‌شود. حتي اگر راهي هم پيدا نشود و انجامش خيلي هم دست ما نباشد، دست‌كم با احساس بهتر و خوب‌تري براي به دست آوردنشان انتظار مي‌كشيم. اين احساس خيلي مهم است، چون باعث مي‌شود از شر احساس‌هاي بد و منفي خلاص شده و سبكبالانه به زندگي خودمان نگاه كنيم. اين احساس باعث مي‌شود كه به زندگي خودمان نگاه واقع‌بينانه‌تري داشته باشيم.
براي درستي گفته خود، اين نمونه را بازگو مي‌كنم. در نظر بگيريد كه شما امروز چيزهايي را داريد كه ديروز هم داشته‌ايد. ممكن است ديروز با حال خوشي از خواب برنخاسته باشيد و احساس كسالت و ناراحتي و دمق بودن حالتان را دگرگون كرده باشد، وجود اين احساس براي شما ناراحت‌كننده بوده و خودخوري و ناراحتي ناشي از آن نااميدتان كرده‌ باشد ولي امروز صبح هم از همان رختخواب برخاسته‌ايد و همان چيزها و داشته‌هاي ديروز را داريد. ممكن است چيزي در زندگي‌تان كم يا  زياد نشده باشد ولي احساس شما امروز خوب بوده و از همان لحظه بيدار شدن، خوشحالي و شادي همراهتان باشد. پس احساس دروني شما باعث شده است كه ديروز را با ناراحتي و امروز را با خوشحالي سپري كرده باشيد، در حالي كه داشته‌هاي شما در اين دو روز يكسان بوده و تغييري نداشته است. ممكن است امروز براي حل مسائل توانسته باشيد تصميم بهتري بگيريد و واقع‌بينانه‌تر به مشكلات و زندگي خود نگاه كنيد. در يك كلام، اين احساس خوب باعث شده است كه امروز زندگي بهتري داشته باشيد، آن‌هم با تمام كاستي‌ها.
بنابراين احساسي كه ما - پس از زنگ تفريحي كه به روح و عواطف خود داده‌ايم- پيدا كرده‌ايم كمك بزرگي به ما خواهد كرد. در اين صورت مي‌توان به سرمايه‌ها فكر كرد و راهي براي استفاده درست‌تر از آن پيداكرد. بي‌شك در اين راه خدا باز هم كمكمان خواهد كرد، همچون مادر، هنگامي كه مي‌بيند فرزندش با اشتياق خوراكش را مي‌خورد، دلش مي‌خواهد خوراك بهتر و خوشمزه‌تري برايش بپزد. براي حل مشكلات و به دست آوردن چيزهاي مورد نظر با اين احساس تازه، بهتر هم مي‌توان عمل كرد. پس از اين زنگ تفريح شايد شگفت‌زده شويم كه ببينيم ديگر احساس نداري و بي‌چيز بودن نداريم. اين احساس منفي پس از يك سپاسگزاري كه چيزي جز رفتن به سراغ توشه و استفاده از آن نيست، پيش خواهد آمد.
  راهكاري براي شفاف شدن زندگي
پروردگار سپاسگزاري ما را از بابت نعمت‌ها و فراواني‌هايي كه به زندگي ما وارد كرده است، به خوبي درك مي‌كند. او پاسخ اين سپاسگزاري را به ما خواهد داد. اينها گفته‌هاي كليشه‌اي و شعارگونه نيست، اينها تجربه‌هاي من و شماست كه مي‌تواند باعث درك موضوع شود. اگر هم ‌اكنون فرصتي فراهم بود تا شما خواننده بزرگوار اين مطلب، يادداشتي بنويسيد يا  نظري در اين‌باره ارائه دهيد، حتما تجربيات زيادي را از زندگي خود يا  ديگران بازگو مي‌كرديد چون هم‌اكنون آرام‌تر و مهربان‌تر به زندگي و داشته‌ها و نداشته‌هاي خود نگاه مي‌كنيد. ممكن است اين نگاه، آرامشي به شما داده باشد كه نه تنها به زندگي خود احساس بهتري داشته باشيد كه به زندگي ديگران هم درست‌تر و واقع‌بينانه‌تر نگاه كنيد.
هميشه در زندگي ما زنگ‌تفريح‌هايي وجود دارد كه باعث شفافيت زندگي‌مان مي‌شود. پس شايد بهتر باشد برنامه‌اي روزانه براي خودمان در نظر بگيريم. براي شفاف شدن زندگي‌مان كه در نتيجه آرام شدن روح و روان ما پيش آمده است، راهكار پيدا كنيم. راهكارهايي كه با ما سازگارتر و هم‌رنگ‌تر باشد. با اين نگاه تازه حواسمان بيشتر به داشته‌هايمان است. سرمايه وجودي خودمان را فراموش نمي‌كنيم. توشه راه زندگي را كنار نمي‌گذاريم و از آن بهره مي‌بريم. با اين كار سپاسگزار پروردگار هستيم و اين سپاسگزاري حال ما را بهتر و خوب‌تر مي‌كند. اين حال خوب كه مي‌تواند نشانه‌اي از سپاسگزاري راستين و ژرف ما باشد، ادامه سفر را شيرين‌تر و آسان‌تر خواهد كرد، چون با اين سپاسگزاري، دست‌كم با گذشت زمان، احساس دارا بودن و غني بودن، وجود ما را پر مي‌كند.
 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر