شاهد توحيدي
در آغاز دهه 70، دكتر علي اميني نخستوزير اسبق رژيم شاه، اقدام به انتشار خاطراتي در كيهان لندن (متعلق به سلطنتطلبان) نمود. هرچند در نگاشتههاي او، خبطهاي تاريخي فراواني نيز به ديده ميآيد، اما در عين حال فقراتي از آن نيز ميتواند دستمايه تاريخنگاران معاصر در تحليل وقايعِ تاريخي باشد. دكتر يعقوب توكلي- كه خاطرات اميني به همت وي توسط انتشارات سورهمهر منتشر شد- در ديباچه خويش بر اين اثر آورده است: «دفتر ادبيات انقلاب اسلامي با اين هدف كه بتواند گوشههايي از ناگفتههاي انقلاب اسلامي را بازگو كند، دست به انتشار خاطرات اشخاص مختلف زد. اگر چه سعي بر آن داشته است و دارد تا آنچه منتشر ميكند توليداتي تازه و نو باشد، اما اگر نوشته تازهاي يابد كه با هدف اصلي دفتر مرتبط باشد، با آغوشي باز در جهت نشر آن همت ميگمارد. خاطرات علي اميني ـ از بازماندگان دودمان قاجار كه در دوره پهلوي نيز به مقام نخستوزيري رسيد ـ يكي از همان كتابهاست. اميني اين نوشتهها را براي روزنامه كيهان لندن نوشت و چندي پس از آن مُرد. فرصت پيگيري بسياري از گفتههايش را نيافتيم. او در اين خاطرات چنان از خود سخن گفته است كه هرگز اشتباهي مرتكب نشده و خطايي نكرده است! جا دارد خواننده گرامي اين كتاب را با تعمق و تفكر بيشتري مطالعه و تاريخ چند ساله حضور اميني در عرصه سياست ايران از ساير كتب تاريخي نيز بررسي كند».
علي اميني نيز در يادداشتي بر خاطرات خويش كه توسط روزنامه كيهان لندن نشر يافته، آورده است: «آقاي دكتر مصباحزاده كه مرا سرگرم نوشتن خاطرات ديدند، خواستند قسمتهايي از آن را براي انتشار به روزنامه كيهان بدهم اما بعد ديدم كار مشكل و ظريفي است. اولاً به مناسبت وضع خاصي كه خوانندگان كيهان [لندن] دارند و هر يك به علتي در غربت و دوري از وطن به سر ميبرند، بايد تعدادي از وقايع را انتخاب كنم كه مفيد به نقل تجربههاي معين است. مخصوصاً براي نسل جوان كه اميدها و آرزوها دارند تا در سرنوشت كشور خود مؤثر باشند. ثانياً هر واقعه را خلاصه كنم و بيشتر لطيفهها را بنويسم تا صفحات روزنامه تبديل به كتاب نشود و در حوصله خواننده بگنجد. به نظر من كسي كه خاطرات مينويسد بايد اين چند سؤال را پاسخ دهد: من كيستم؟ از كجا آمدهام؟ چه وقايعي را ديدهام؟ در چه وقايعي شركت داشتهام؟ آنهايي را كه ديدهام چگونه ديدهام؟ در آنها كه شركت داشتهام چگونه شركت داشتهام؟ و چرا؟ اين خاطرات را در ايران و سالهاي پيش از انقلاب اسلامي با استناد به يادداشتهاي خصوصي چندين ساله و مجموعه اسنادي كه در دسترسم بود نوشته بودم كه در تهران ماند و از دست رفت. در اينجا از دو، سه سال پيش دوباره شروع به نوشتن كردم ولي متأسفانه نه آن انبوه يادداشتها را در اختيار دارم، نه اسناد لازم را. ناچار بيشتر با كمك حافظه مينويسم كه نظم و دقت مطلوب را نبايد از آن انتظار داشت. مهمترين مطلب را در اين مقدمه ناگفته نگذارم كه آنچه مينويسم چه درباره افراد و چه درباره مشاهدات يا وقايعي كه در آنها شركت كردهام، نظر شخصيام است. ممكن است درباره بسياري از افراد و حوادثي كه مينويسم، تاريخ طور ديگري قضاوت كند يا محققي خلاف آن را بگويد، اما من مثل هر خاطراتنويس ديگري، افراد و حوادث را از دريچه چشم خودم و با علم و اطلاع خود ديدهام. سعي كردهام جانب انصاف را رعايت كنم، اما در هر موردي هر محقق منصفي با دقت در اسناد و مدارك، خلاف آن را نشان داد كه من نشان دادهام، حق با محقق است!»
مطالعه اين اثر ميتواند خواننده را با بخشهايي از تاريخ معاصر ايران از زبان يكي از كارگزاران آن آشنا و نكاتي ناب را از روابط ميان حكومتگران آن دوره آشكار سازد.