اردشير زرشكي*
با يك نگاه به پيرامون خود متوجه ميشويم جامعه مدرن امروزي با گذشته تفاوتهاي بسيار زيادي پيدا كرده و نيازمند اين است كه انسان بتواند سازگاري بيشتري را با اين شرايط جديد و متفاوت پيدا كند و در عين حال كه از آسيبهاي اجتماعي مثل اعتياد، طلاق، همسرآزاري، خودكشي و... دوري كرده به سمت بهبود و افزايش سطح سلامت يا بهداشت روان خويش قدم بگذارد.
براي نايل آمدن به اين مهم، سازمان جهاني بهداشت (WHO) برنامهاي را با عنوان آموزش مهارتهاي دهگانه زندگي معرفي كرده كه هر فردي در جامعه امروزي با يادگيري و عمل كردن به اين مهارتها دارد ميتواند تا حد زيادي زندگي به دور از آسيبهاي اجتماعي و توأم با سلامت روان براي خود ايجاد كند.
برنامه آموزش مهارتهاي زندگي يك برنامه پيشگيرانه و ارتقايي با هدف پيشگيري از وقوع آسيبهاي اجتماعي و ارتقاي سطح بهداشت روان است. بهداشت روان به زبان ساده يعني فرد تواناييهاي خود را به ظهور برساند و شاد، سازنده، پويا، مستقل و سادهزيست باشد. بهداشت روان فقط به معني نبودن بيماري رواني يا اختلال روان نيست بلكه بيشتر با نوعي از سلامتي ذهن مرتبط است.
زندگي را زندگي كنيم
برخي افراد هستند كه اختلالاتي مانند افسردگي، شخصيت، اسكيزوفرني و ... ندارند، اما هنوز به مرحلهاي از زندگي دست نيافتهاند كه احساس آرامش دروني از وجود خويشتن و به ظهور رساندن تواناييهاي خويش داشته باشند و شايد فقط زنده هستند و زندگي را زندگي نميكنند. ساده بگوييم بهداشت روان يعني فرد خود ارزيابي صحيحي از خويشتن داشته و توانسته اين ارزيابي صحيح از خويش را در انتخاب مسيرهاي واقعبينانه به ثمر رسانده و در نهايت، احساس رضايت را كسب كند.
افراد داراي بهداشت روان عزتنفس و حس مفيد و مثمرثمر بودن را در كنار مديريت حل بحرانهاي فردي - خانوادگي دارند. آنان توانايي برقراري ارتباط مؤثر با ديگران و مديريت استرس و هيجان در كنار تفكري خلاق و نقادانه و پر از انعطافپذيري دارند. تمامي اين ويژگيهايي كه نام برده شد نمونهاي از فردي است كه مهارتهاي مختلف زندگي را كسب كرده و در زندگي عمل ميكند، بنابراين برنامه آموزش مهارتهاي زندگي حول دو محور اساسي «ارتقا و پيشگيري» در حركت است. به طور كلي برنامههاي ارتقايي به دنبال افزايش سطح سلامت و بهداشت و بهزيستي افراد در جامعه است. به عنوان مثال برنامههايي مانند استفاده مناسب از اوقات فراغت، ورزش، تفريحات سالم و... در زمره برنامههاي ارتقايي قرار داده ميشود كه باعث احساس رضايت و خرسندي بيشتري در فرد ميشود.
به طور كلي برنامه پيشگيرانه براي جلوگيري از آسيبهاي اجتماعي قبل از وقوع مشكل طرحريزي ميشوند، بنابراين برنامه آموزش مهارتهاي زندگي به منظور ارتقاي سطح بهداشت روان و پيشگيري از وقوع آسيبهاي اجتماعي تهيه شده است.
حال پس از تعريف اهداف تهيه برنامه آموزش مهارتهاي زندگي به تعريف خود مهارت ميپردازيم.
مهارت يعني چه؟
مهارت چيست؟ وقتي ميگوييم فردي مهارت كاري را كسب كرده، به معني اين است كه ابتدا دانشي را در اين خصوص پيدا كرده و سپس با عمل كردن و تمرين و تكرار تبديل به مهارت شده است. يعني كم كم از بخش خودآگاه به بخش ناخودآگاه رفته و خيلي راحت آن كار به خصوص را انجام ميدهد. به طور مثال فردي كه مهارت رانندگي دارد، ابتدا از فردي يا افرادي آموخته است، سپس با خطاهاي ابتدايي و تمرين زياد تبديل به يك مهارت شده است، بنابراين براي به دست آوردن هر مهارتي نيازمند كسب دانش و سپس عمل به آن دانش است تا به درجه ظهور برسد.
مهارتهاي ديگر مثل آشپزي، خياطي، تايپ كردن، جراحي و... هم اين گونه است. فرد ماهر با كمترين خطا و بيشترين سرعت عملي را انجام ميدهد كه در ابتدا هم خطاي زيادي داشت و هم بسيار كند و آهسته انجام ميشد، بنابراين مهارت يعني توانايي انجام دادن يك كار يا عمل به صورت صحيح و ماهر كسي است كه آن مهارت را با خطاي بسيار كم و سرعت زيادتري نسبت به گذشته انجام ميدهد. مهارتهاي زندگي هم خارج از اين موضوع و تعريف نيست. براي آموزش هر يك از مهارتهاي زندگي ابتدا نياز به يادگيري دانش آن مهارت و سپس عمل كردن است تا تبديل به يك مهارت شود. بدون عمل كردن يا تمرين و ممارست هيچ وقت دانشي تبديل به مهارت نخواهد شد و فايده كاربردي هم براي فرد و زندگياش نخواهد داشت.
حال پس از تعريف مهارت و فرد ماهر ميخواهيم 10 مهارت اصلي و پايهاي را كه هر فردي بايد ياد بگيرد و عمل كند تا زندگي سازگارانهتري داشته باشد، نام برده و هر كدام را به صورت كلي توضيح دهيم تا با مهارتها آشنايي نسبي به وجود آيد.
اين 10 مهارت عبارتند از: خودآگاهي ، همدلي، برقراري ارتباط مؤثر با ديگران ، روابط سازگارانه بين فردي ، تصميمگيري ، حل مسئله ، تفكر انتقادي ، تفكر خلاق، مقابله با هيجان (مديريت هيجان) و مقابله با استرس (مديريت استرس).
خودآگاهي مادر مهارتهاست
خودآگاهي دو جنبه دارد؛ هم شناخت هويت فردي (من) است و هم شناخت هويت جمعي يا گروهي (ما). در خصوص شناخت هويت فردي شخص بايد بتواند به خودارزيابي صحيح رسيده و تواناييهاي خويش را شناخته و در جهت ظهور اين تواناييها، مسيرهاي واقعبينانهاي را براي خويشتن تعريف كرده و دست يابد تا به احساس رضايت تبديل شود. آگاهي از ويژگيهاي جسماني، هيجاني و رفتاري در كنار شناخت افكار يا گفت و گوهاي دروني و اشراف به نقاط ضعف و قوت، گزيدهاي از مهمترين اجزاي خودآگاهي است اما شناخت هويت جمعي يا گروهي به فرد كمك ميكند تا بتواند خودش و ديگران را بهتر در گروه شناخته و به مفهوم برداشت نقش و انتظار نقش رسيده تا روابط صميمانه و مؤثر و همدلانهاي را با ديگران برقرار كند.
شايد بتوان گفت مادر تمام مهارتهاي زندگي چيزي نيست جز مهارت خودآگاهي، چراكه بدون شناخت خويشتن محال است مهارتهاي ديگر زندگي را كسب كرده و به مرحله ظهور برسانيم.
همدلي از همدردي بهتر است
همدلي يعني اينكه فرد بتواند با وجود اينكه در شرايط زندگي ديگران قرار نگرفته است، آنها را درك كرده و تمام تفاوتهايشان را پذيرفته و احترام بگذارد. همدلي با همدردي بسيار تفاوت دارد چراكه پشت همدلي منطق و شناخت وجود دارد در حالي كه پشت همدردي، هيجان وجود دارد.
ارتباط مؤثر با ديگران
اين مهارت به فرد كمك ميكند كه مهارتهايي مانند صحبت كردن، زبان بدن و گوش دادن فعال در كنار جرئتمندي را ياد گرفته و بتواند از سبك ارتباطي سلطهپذيرانه و پرخاشگرانه دور شده و به سمت جرئتمندي حركت كند. با چنين مهارتي فرد سازگاري بيشتري با ديگران پيدا كرده و در عين حال به حقوق خود نيز ميرسد.
روابط بين فردي
اين مهارت مكمل مهارت برقراري ارتباط مؤثر با ديگران است با اين تفاوت كه در اين مهارت بيشتر روي روابط بين فردي و صميمانه و نزديك تأكيد ميشود. مانند روابط زوجين، خانوادگي، دوستان و... كه نقش بسيار مهمي در ايجاد سلامت ذهني و رواني افراد دارد.
تصميمگيري براي انتخابي درست
اين مهارت به فرد كمك ميكند به هنگام مواجهه با مسيرهاي گوناگون زندگي انتخابي اصلح داشته و به صورت مؤثري تصميم لازم را اتخاذ كند. تصميمهايي مانند: انتخاب رشته تحصيلي، انتخاب شغل، انتخاب دوست يا همسر و... فرد با داشتن اين مهارت به اين نتيجه ميرسد كه هميشه قرار نيست انتخاب فرد بدون نقص باشد بلكه هر انتخابي پيامدهاي مثبت و منفي با خودش به همراه خواهد داشت كه بهترين مسير كمترين ميزان تبعات منفي را دارد.
حل مسئله به شكلي فرآيندي
اين مهارت تصميمگيريهاي عجولانه و هيجاني در افراد را كاهش ميدهد و به آنها كمك ميكند تا مسائل زندگي خود را فرآيند مدار نگاه كرده و به شكلي فرآيندي اولويتبندي در راههاي گوناگون را ياد گرفته و مسائل را فقط به عنوان چالشهاي زندگي روزمره مورد توجه قرار دهند.
تفكر انتقادي
تفكر انتقادي يا نقادانه، توانايي تحليل و ارزيابي اطلاعات است. در حقيقت نگاه انتقادي داشتن نسبت به مسائل گوناگون زندگي يعني نپذيرفتن تقليدي هر امري كه به گوش ميرسد. به عنوان مثال چقدر تحت تأثير شايعات تبليغات، رسانهها يا حرفهاي ديگران قرار ميگيريم؟ چقدر نگاه جامع نسبت به مسائل و اتفاقات روزمره داريم؟ آيا از منابع معتبر و راههاي گوناگون براي پي بردن به حقيقت استفاده ميكنيم يا اينكه فقط ميشنويم و با سادهلوحي ميپذيريم؟
آيا نقد فقط به معني منفي ديدن مسائل است يا رعايت انصاف را نيز شامل ميشود؟ چگونه ميتوان نگاه انتقادي داشت؟ اين مهارت و به كار بردن آن در زندگي روزمره فرد را براي ايستادگي در مقابل فشار گروه، رسانهها و... مقاوم ميكند.
تفكر خلاق
تفكر خلاق به فرد كمك ميكند ابتكار، نوآوري، انعطافپذيري، نگاه همهجانبه و استفاده از راههاي مختلف براي حل كردن مسائل را به دست آورد. تفكر خلاق يعني ايجاد نگرش متفاوت به راهي كه همگان عادت كردهاند انجام دهند.
مقابله با هيجانها
اين توانايي به فرد كمك ميكند احساسات و هيجانات مثبت و منفي را كه ميتواند از افكار فرد نشئت گرفته باشد، شناسايي و كنترل كند. جايگزيني افكار مثبت به جاي افكار منفي باعث ميشود فرد هيجانات مثبت را بيشتر تجربه كند و واكنشهاي منطقيتري نسبت به خود و افراد پيرامون داشته باشد.
مقابله با استرس
شايد يكي از مهمترين مهارتهاي زندگي كه انسان امروزي به دنبال آن است اين مهارت باشد اما بدون استفاده از ساير مهارتها نميتوان به اين مهم دست يافت. اينكه در چه شرايطي استرس ميگيريم و چه اقداماتي را ميتوان در قبال منابع بالقوه تنشزا انجام داد، بستگي به يادگيري اين مهارت دارد.
به عنوان مثال ازدواج، تحصيل، شغل، بيماري، مسائل مالي، غم از دست دادن يك عزيز و... همگي به عنوان استرس ناميده ميشوند كه اگر فرد مديريت و مقابله كارآمد را آموزش نديده باشد ميتواند او را از پاي درآورد.
*روانشناس