يكي از اشتباهاتي كه در شهرسازي رخ ميدهد اين است كه از شهر غربي و شهر اروپايي تقليد شود. روحي كه در آنجا در شهرسازي است كاملاً با روح شهر ما متفاوت است؛ يعني انساني را كه آنها تعريف ميكنند با انساني كه ما تعريف ميكنيم كاملاً متفاوت است. در اسلام انسان با آسمان در ارتباط است و هميشه نگاهش به آسمان است اما انسان آنها نگاهش به زمين است و نگاه به آسمان ندارد. لذا انسان بايد در شهر با آيات الهي در ارتباط باشد. يعني نميشود انسان شهر را از آسمان و از آيات الهي جدا كرد. اگر كاري شد كه انسان شهري نه افق، نه آسمان، نه آيات الهي آسماني و نه آيات الهي زميني را ببيند و حتي اگر كنار شهر كوهي باشد اما كوه را هم نبيند و حتي نداند كه كوهي وجود دارد يا رودخانهاي در شهر يا كنار شهر وجود دارد، اين انسان متناسب با جان شهر اسلامي نخواهد بود. انسان شهر اسلامي بايد اينگونه باشد كه «أَ فَلَمْ يسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَتَكونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يسْمَعُونَ بِهَا».
اين نگاه به آيات الهي حيات ذكر براي انسان درست ميكند. يعني انسان را، انساني ذاكر پرورش ميدهد. لذا اين بيجهت نيست كه مشاهده ميشود معمولاً انسانهاي روستايي زلالتر و پاكترند. گاهي آثار سلامت نفس آنقدر در آنها مشخص است كه آدم كاملاً تفاوت يك انسان روستايي را با يك انسان شهري احساس ميكند. اين نه به اين دليل است كه انسان روستايي در بافت جامعه نبوده و تنها زيسته است بلكه به اين دليل است كه انسان روستايي با آيات الهي در ارتباط است. همين كه ميرود سر زمين كشاورزي همه جا خدا را ميبيند، آسمان خدا را ميبيند به ياد خدا ميافتد، به ستارهها نگاه ميكند به ياد خدا ميافتد، افق را نگاه ميكند، طلوع خورشيد و غروب آن را، مهتاب و غيره را ميبيند به ياد خدا ميافتد.
اينكه در آيه كريمه ميفرمايد: «وَ يتَفَكرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَك فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» اشاره دارد به همين حالت انسان و اساساً عكسالعمل طبيعي انسان در برابر آيات الهي همين است. حال اگر شهري ساختيم كه اين شهر اصلاً آرامش شبانه نداشته باشد اين غلط است. ما اين را در آينده خواهيم گفت؛ شهر بايد آرامش شبانه داشته باشد. به شهر تهران نميتوان شهر گفت؛ تا ساعت يك بعد از نيمه شب در اين شهر هياهو بهپاست، آرامش در اين شهر نيست، شهر بايد آرامش داشته باشد.
«جَعَلَ اللَّيلَ سَكناً»، «وَ جَعَلْنَا اللَّيلَ لِبَاساً» و «وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سُبَاتاً». شب بايد آرامش داشته باشد. خداوند روز را براي فعاليت و شب را براي آرامش قرار داده است. شبزندهداري مكروه است مگر براي عبادت و طلب علم. فقط براي اين دو گزينه گفته شده است كه ميشود شب بيدار ماند اما اگر اين دو را كنار بگذاريم شب زندهداري مكروه است و به شدت هم مكروه است زيرا شب براي اين است تا انسان استراحت كند و آرامش داشته باشد. شهر بايد در شب آرامش داشته باشد. يكي از عناصر آرامش همين است كه فضاي نور شب نبايد طوري باشد كه همه جا نوراني باشد كه سلب آرامش كند. نور شب با نور روز متفاوت است؛ خدا براي شب مهتاب و براي روز خورشيد قرار داده است. اين معني دارد. يعني نوري كه متناسب نور شب است و زندگي شبانه بايد متفاوت باشد با نوري كه براي زندگي روزانه در نظر گرفته شده است.