جامعه اسلامي از منظر شهيد بهشتي در واقع همان «امت اسلامي» است كه شامل گروهي از انسانها با عقايد مشترك ديني بوده و تابع نظام امامتند. چنين امتي از نگاه قرآن، يك ضرورت و به عنوان يكي از اركان اسلام شناخته ميشود. نقطه ثقل و متغير اصلي جامعه در نگاه شهيد بهشتي بر خلاف تعاريف مدرن «دولت» نيست، بلكه اين مفهوم «امت» است كه به جامعه اسلامي مفهومبخشي ميكند و البته گستره چنين جامعهاي الزاماً توسط حدود جغرافيايي نيز قابل تعيين نيست. عامل همبستگي از منظر شهيد بهشتي مسائلي چون خون و نژاد، خاك، رنگ و... نيست بلكه اين ارزشهاي مشترك و اعتقادات است كه به مثابه نخ تسبيحي اعضاي جامعه را در كنار يكديگر قرار ميدهد. اما كليديترين مفهوم در جامعه اسلامي مدنظر شهيد مطهري «عدالت» است: «عدالت ركن جامعه اسلامي است كه هم امت و هم رهبري بايد آن را نصبالعين خود قرار دهند». عدل در نگاه ايشان صرفاً محدود به مفهوم اقتصادي آن نيست. بلكه جنبههاي اجتماعي، سياسي و اخلاقي را نيز شامل ميشود.
عدل، محور حركت جامعه اسلامي
حتي شهيد بهشتي «عدل اخلاقي» را در مرتبه مهمتري نسبت به همه درجات عدالت قرار ميدهد و معتقد است زيربناي همه شقوق عدل، عدالت اخلاقي است. انواع عدل از منظر ايشان در تعامل و اثربخشي متقابل با يكديگرند: «عدل اقتصادي و اجتماعي در عدل معنوي و اخلاقي اثر دارد. عدل اخلاقي نيز در عدل اجتماعي و سياسي مؤثر است. لكن عدالتِ اصل، عدالت اخلاقي و معنوي است». منظور از عدالت اخلاقي، رعايت كردن شايستگي در نظام تصميمات است و منظور از رعايت عدالت در ساير ابعاد، در واقع عمل به دستورات مبتني بر عدلِ انبيا و كتاب الهي و اقامه ميزان در جامعه است.
ايشان در زمينه تقدم عدالت اخلاقي مينويسد: «اگر در مقطع خاصي از زمان ديديم بايد عدل اخلاقي را قرباني كنيم تا به عدل اجتماعي يا اقتصادي برسيم، اين حق را نداريم كه به عدل اقتصادي و اجتماعي اولويت داده و عدل اخلاقي را قرباني نماييم».
اسلامِ ظاهر، اسلامِ باطن
گرچه شهيد بهشتي در ترسيم جامعه اسلامي، بر عدالت و تقوا در تصميمگيري و نيز اصلاح ساختارها منطبق بر آموزهاي اسلامي و اصل عدالت – خصوصاً عدالت اخلاقي- تأكيد بسيار دارد اما اين سبب نميشود كه نسبت به حفظ ظاهر جامعه بر اساس اسلام غفلت نمايند. از منظر شهيد بهشتي، جامعه اسلامي جامعهاي است كه هم در ظاهر و هم در باطن اسلامي باشد و تلاش براي پيادهسازي محتواي اسلام نبايد به گونهاي باشد كه حفظ ظواهر به چشم نيايد. ايشان از همين رو ناديده گرفتن اصول مكتبي در رفتار مسئولان به بهانه تخصصگرايي و كارآمدي را توجيهي ناقص ميداند. شهيد بهشتي ضمن تعريض به افرادي كه معتقدند عمل به فرايض ديني و حفظ ظواهر اسلامي و مكتبي، مسئلهاي ضروري نيست چنين ميفرمايد: «(برخي) ميگويند اگر وزير نمازش را مرتب نميخواند اشكالي ندارد؛ مهم اين است كه وزير كاردان و لايقي است. مگر ميخواهيم پشت سرش نماز بخوانيم؟ اگر نسبت به مسئله پوشش بانوان در جامعه اهميت نميدهد و حتي منشي خود او هم لباس اسلامي به تن نكرد چه اهميتي دارد؟ مهم است كه او وزير موفقي است! مگر ميخواهيم با او ازدواج كنيم! اين منطق آنهاست. به همين خاطر هم بود كه در برابر نوشتهها و اصرار و پافشاري و تأكيد ما ميگفتند اينها ظواهر و شكل است؛ بايد به محتواي اسلام پرداخت، اينها قشري فكر كردن است، بايد كار محتوايي كنيم و...، در حالي كه اين چنين نيست.»
ولايت امام و امت
يكي ديگر از مهمترين ويژگيهاي جامعه اسلامي در نگاه متفكر شهيد دكتر بهشتي، پيوند ميان امام و امت در ساختار نظام ولايي است. ايشان معتقدند راه سعادت زماني پيموده ميشود كه همبستگي كاملي ميان مردم و رهبر شكل گرفته باشد، گويي اين دو مفهوم به يكديگر كاملاً متصلند. شهيد بهشتي تعبير زيبايي از رابطه مطلوب ميان امام و امت در جامعه اسلامي بيان ميكنند: «... ولايت ميان امام و امت اين چنين است. اينها از يك باب هستند. يعني امام و امت چنان متوالي در كنار هم، بههم پيوسته و چسبيده هستند كه جدايي ميان آنها معنا ندارد. هم امام به امت چسبيده و هم امت به امام. كمترين ضربهاي كه به امام وارد شود، همه امت احساس درد ميكنند.»
ويژگي مهم در رابطه ميان امام و امت، تأكيد بر ضرورت همكاري و اعتماد متقابل رهبر و مردم به يكديگر است. در اين نگاه رهبر جامعه اسلامي نميتواند بدون جلب اعتماد و همكاري مردم، جامعه را در مسير تعالي به پيش برد. به همين منظور بايد از مشورت و رأي صاحبنظران و مردم براي تصميمات خود حسن استفاده را برد: «در امور افراد نبايد خودرأي باشند و از نظر صاحبنظران در آن رشتههايي كه ميخواهند دربارهاش تصميم بگيرند، استفاده كنند. هيچ حكومتي در هيچ درجهاي نميتواند خود را بر مردم تحميل كند. به علاوه حكومتي كه از حمايت مردم برخوردار نباشد، طبعاً از همكاري آنان نيز برخوردار نيست. لذا نميتواند كاري انجام دهد و ناچار ميشود صرفاً خودش را سرپا نگه دارد. در نتيجه چنين حاكمي هم فاقد كارايي بوده و هم ظالم ميشود. به همين دليل نقش شورا از نظر ما در بالا رفتن آگاهي لازم ميان مردم براي تصميمگيري و مشاركت بيشتر واجب و لازم است.»
نظريه امت و امامت
نظريه «امامت- امت» شهيد بهشتي، نظريهاي است كه نوع نگاه اين شهيد انديشمند را به موضوع رهبري جامعه نشان ميدهد. شهيد بهشتي اعتقاد دارد منشأ رهبري جامعه اسلامي به تشكيل مدينهالنبي و رهبري پيامبر (ص) اختصاص دارد. رسالت پيامبر اكرم دو وجه اساسي داشت: نخست ابلاغ پيام خداوند به مردم و هدايت آنان به ايمان به غيب و دوم آموختن تعاليم اسلام و شيوه زندگي مورد پسند خداوند و استقرار منبعث از وحي و سپس برقراري عدالت و قسط بر اساس حكم خداوند.
لذا بر اساس اين دو بعد رسالت پيامبر(ص)، ايشان دو وظيفه بر عهده داشتند كه عبارت بود از «ابلاغ وحي» و «الگو بودن در سيره». به نظر شهيد بهشتي، هرچند وظيفه ابلاغ وحي با رحلت پيامبر به اتمام رسيد، اما نياز جامعه همچنان به وجود هادي و الگو احساس ميشد و بار مسئوليت دوم از همين رو به عهده ائمه اطهار گذاشته شد. امامان گرچه شأن ابلاغ وحي را ندارند لكن با سرچشمه وحي در ارتباط هستند. همچنين آن زمان كه امكان بهرهگيري از امام، بنا به دلايل و محدوديتهاي اجتماعي غيرممكن شود، مسئله خاتمالائمه بودن پيش ميآيد و با طرح مسئله امام غايب در جامعه شيعي، موضوع نايبالامام نيز پيش ميآيد. شهيد بهشتي اعتقاد دارد يك مسلمان متعهد در عصر غيبت، بايد براي حل مشكلات و فهم مسائل روز خود به فردي مراجعه كند كه لايق اين امر باشد؛ چنين فردي از نظر دكتر بهشتي، «فقيه» است. فقيه گرچه همچون امام اتصال به وحي نداشته و از خطا نيز مصون نيست، اما توان بيان مسائل مستخرج از آيات و روايات را طبق نيازهاي زمان دارد. شهيد بهشتي به عنوان يكي از مدافعان سرسخت نظام ولايت فقيه، در تبيين ضرورت وجود رهبري در جامعه شيعي چنين ميگويد: «اگر قرار است نظام ما جمهوري اسلامي باشد، بايد رهبري آن بر دوش كسي قرار گيرد كه چه از نظر آگاهي به اسلام و چه از حيث تقيد به اصول دين و سيره ائمه، در همه ابعاد فردي و اجتماعي الگو و نمونه باشد.
ايشان سه دليل عمده براي ضرورت حضور فقها در رأس جامعه اسلامي برميشمرند كه عبارت است از:
1- دستيابي به درك دقيق و بهتر نسبت به مسائل اجتماع مسلمين
2- كم شدن خطر انحراف ديدگاههاي ديني و دستكاري آن نسبت به اسلام كامل و خالص
3- مصونيتبخشي نظام نسبت به حضور افراد ناصالح
شهيد بهشتي ريشه ايدئولوژي ولايت فقيه و ماهيت مكتبي آن را به دوران پيامبر اسلام (ص) و پس از آن مرتبط ميداند و معتقد است يك جامعه مكتبي اساساً بدون بهرهگيري از مدل رهبري و زعامت نميتواند پيش برود.
مهمترين شرط رهبري؛ عدالت
آيتالله بهشتي در مسئله انتخاب رهبر در جامعه اسلامي به اين مسئله تأكيد دارند كه پيش از انتخاب رهبر بايد او را شناخت. انتخاب فردي به مسئوليت رهبري، گذاشتن مسئوليتي سنگين بر دوش يكي از فقهاست و طبيعتاً شروطي دارد كه بايد در فرد احصا گردد. مهمترين شرط از منظر شهيد بهشتي آن است كه فردي كه به رهبري انتخاب ميشود خود بايد مؤمنترين فرد نسبت به ارزشها و آرمانها باشد و اين شرط از نظر شهيد بهشتي آن قدر اهميت دارد كه از نظر ايشان حتي ميتواند در جايي خلاف نظر اكثريت اقداماتي در راستاي آرمان و ارزشهاي مكتبي صورت دهد. اين نقطه، وجه تمايز تفكر شهيد بهشتي با انديشه ليبرال دموكراسي است. در ليبرال دموكراسي وظيفه اصلي حكومت تأمين نظر اكثريت است اما در جامعه اسلامي حركت در مسير آرمانهاي مكتبي مقدم بر آن است. شهيد بهشتي مسئله را اينگونه تبيين مينمايند: «(منظور از تأكيد بر ارزشها) حكومت برخلاف اكثريت نيست، اما اكثريت وقتي ميخواهد حكومت را انتخاب كند با ملاكهاي ارزشي انتخاب ميكند. انتخاب حكومت با نظر اكثريت است. انتخاب رهبر با خواست اكثريت است. اما عمل رهبر ممكن است الزاماً با خواست اكثريت متناسب نباشد. عمل رهبر در اينجا با مصلحت اكثريت متناسب است نه خواست اكثريت.» طبق اين رويكرد شهيد بهشتي، رهبر را در درجه اول مربي ميداند و در درجه دوم مدير جامعه.
لذا مهمترين شرط رهبري از نظر شهيد بهشتي ايمان و پايبندي او به مكتب است. شهيد بهشتي اين شرط را تعبير به «عدالت رهبري» مينمايد. منظور شهيد بهشتي از عدالت، راهبري جامعه در مسير مستقيم است و اينكه رهبر بنا بر تمايلات ديگران يا ملاحظات ديگر از مسير حق و ارزشهاي مكتبي منحرف نشود.
* دانشآموخته انديشه سياسي