کد خبر: 888327
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۳
«گفتني‌ها و خاطره‌هايي از منش اجتماعي آيت‌الله شيخ‌غلامحسين جمي» در گفت‌وشنود با حسام جمي
عالم مجاهد آيت‌الله حاج شيخ غلامحسين جمي(قده)نماد مقاومت آبادان در جنگ تحميلي و ستون آرامش آن به شمار مي‌رفت. او در روزهايي كه بسياري در ترك اين شهر از يكديگر سبقت مي‌گرفتند، در اين شهر باقي ماند و با خطبه‌هاي جمعه و مديريت كارآمد خويش، به مردم روحيه مي‌بخشيد
  احمدرضا صدري

عالم مجاهد آيت‌الله حاج شيخ غلامحسين جمي(قده)نماد مقاومت آبادان در جنگ تحميلي و ستون آرامش آن به شمار مي‌رفت. او در روزهايي كه بسياري در ترك اين شهر از يكديگر سبقت مي‌گرفتند، در اين شهر باقي ماند و با خطبه‌هاي جمعه و مديريت كارآمد خويش، به مردم روحيه مي‌بخشيد. اينك در سالروز رحلت آن بزرگوار و در نكوداشت خاطره مقاومتش، گفت‌وشنودي با حسام جمي نوه وي را به شما گراميان تقديم مي‌داريم. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان و علاقه‌مندان را مفيد افتد.
   
شما متولد چه سالي هستيد و چه نسبتي با مرحوم آيت‌الله شيخ غلامحسين جمي داريد؟
به نام خدا. متولد سال 1360 در شهر شيراز هستم و ايشان پدربزرگم بودند. در واقع بزرگ‌ترين نوه ايشان هستم.
 
دورترين خاطره‌اي را كه از ايشان در ذهنتان باقي مانده است، برايمان تعريف كنيد.
ما در بوشهر زندگي مي‌كرديم. اواخر جنگ بود كه ايشان به منزل ما مي‌آمدند كه به تنگستان بروند و ما هم با ايشان مي‌رفتيم. پدربزرگ در آنجا نمازجمعه را برگزار مي‌كردند. ايشان توجه و عنايت خاصي به من داشتند.
 
شيوه تربيتي ايشان چگونه بود؟
بسيار به مسائل تربيتي نوه‌هايشان توجه مي‌كردند و در اين مورد حساس بودند. هميشه هم وقتي به بچه‌ها مي‌رسيدند، شكلات به آنها مي‌دادند كه براي بچه‌ها خيلي دلنشين بود و خود به خود به ايشان علاقه‌مند مي‌شدند. ما هم به شوق اينكه پدربزرگ ما را دوست داشته باشند و تشويقمان كنند با اينكه هنوز مكلف نشده بوديم، چون مي‌دانستيم پدربزرگ دوست دارند، سعي مي‌كرديم نماز خواندن يا  خواندن چند آيه از قرآن را ياد بگيريم و وقتي ايشان مي‌آيند، برايشان بخوانيم.
 
غير از تربيت فرزندان و نوه‌ها، روي چه مسائلي حساس بودند؟
كلاً روي مسائل ديني و مذهبي و بعد هم مسائل سياسي ايران و دنيا حساس بودند و با دقت و حساسيت خاصي، اخبار را تعقيب مي‌كردند. فرزندان و نوه‌هاي ايشان هم احتمالاً به همين علت روي اين مسائل حساس هستند.
 
نقش ايشان در تربيت خودتان را چه حد مي‌دانيد؟
در واقع ايشان محور خانواده بودند. مشغله‌هايشان هم خيلي زياد بود و ما اغلب ايشان را نمي‌ديديم، اما خيلي روي ما تأثير داشتند. يادم هست در دوره راهنمايي بودم كه با اردوي مدرسه به آبادان رفتم. مي‌دانستم كيفيت نماز شب چيست، اما تا آن روز نديده بودم. خانواده پدربزرگم در شيراز و خودشان در آبادان بودند. يك شب پيش ايشان بودم كه به من گفتند:«بلند شو و برو پيش بچه‌ها بخواب!» پرسيدم:«چرا بايد اين كار را بكنم؟» ايشان جواب دادند:«چون شب‌ها زياد از خواب بيدار مي‌شوم و تو از خواب مي‌پري و خوابت به هم مي‌ريزد!» وقتي پدربزرگ اين حرف را زدند، كنجكاوي‌ام گل كرد و همان نزديكي‌ها خوابيدم. نيمه شب بود كه ديدم بيدار شدند و نماز، قرآن و دعا خواندند. اين اولين بار بود كه نماز شب خواندن كسي را می‌ديدم.
 
چه ويژگي‌هايي در ايشان وجود داشتند كه برايتان جالب بود؟
پدربزرگم كلاً آدم خاصي بودند و شخصيت ايشان روي ديگران تأثير خاصي داشت. به شعر و ادبيات علاقه داشتند و هميشه اشعار حافظ را مي‌‌خواندند. هميشه در اطراف ميز تحرير ايشان، پر از كتاب و روزنامه بود و زياد مطالعه مي‌كردند و اين موضوع در ذهن همه ما جا افتاده كه اساساً سبك درست زندگي همان است كه پدربزرگ داشتند.
پدرم از نظر اخلاقي و رفتاري، بين همه فرزندان پدربزرگم به ايشان شبيه‌ترند. هر دو با محبت و با عاطفه‌ا‌ند و بين آنها عطوفت خاصي برقرار بود. مي‌گويند اين رابطه صميمانه و پر از مهر نسل اندر نسل در خانواده پدري‌ام جاري و ساري بوده است و پدر پدربزرگم هم همينطور بودند.
 
قطعاً وجود برخي رفتارها در اطرافيان و دوستان، آنها را با همين خصيصه در ذهن ما ماندگار مي‌كند. بر اين مبنا، ايشان را معمولاً با چه رفتار يا خصلتي به ياد مي‌آوريد؟
يكي بودن حرف و عمل. پدربزرگ حرفي را نمي‌زدند و نصيحتي را نمي‌كردند مگر اينكه خودشان به آن عمل مي‌كردند. همواره بر اصول و اعتقادات استوار بودند و با اينكه گاهي به همين علت دچار زحمت و مشكل مي‌شدند، اما باز هم مقاومت مي‌كردند. تا آخرين لحظه عمر بر سر اعتقادات خود پاي فشردند و همين ايمان و اراده محكم بود كه به‌رغم بيماري شديد و مشكلات مختلف، ايشان را روي پا نگه مي‌داشت. علاوه بر اين، پدربزرگ خيلي صبور بودند و هرگز يادم نمي‌آيد با كسي برخورد تندي كرده باشند. يادم هست يكي از بستگان نزديك لج كرده بود كه با فرد نامناسبي ازدواج كند و همه از اين بابت نگران و ناراحت بودند، چون او جوان خوبي بود و اين ازدواج نامناسب آينده او را خراب مي‌كرد. پدربزرگ هم خيلي ناراحت بودند، اما تنها كاري كه كردند اين بود كه او را نصيحت و حقايقي را به او يادآوري كنند. شايد همه توقع داشتند پدربزرگ به خاطر جايگاهشان به او تشر بزنند يا مانع  ازدواج او شوند، اما پدربزرگ فقط توصيه و راهنمايي كردند.
 
يعني هيچ‌وقت به خاطر هيچ موضوعي تشر نمي‌زدند؟
فقط گاهي در مورد مسائل اعتقادي و خواندن نماز، به فرزندان خودشان تشر مي‌زدند و حتي به ما هم كه نوه‌هايشان بوديم حرفي نمي‌زدند، بلكه سعي مي‌كردند با راهنمايي و صحبت ما را هدايت كنند.
 
و اگر لج مي‌كرديد؟
بحث را ادامه نمي‌دادند و دنباله حرف را نمي‌گرفتند. بسيار صبور بودند و حتي هنگامي كه شرايط سياسي و اجتماعي دشواري پيش مي‌آمد، حوصله به خرج مي‌دادند و مسائل را با شكيبايي حل و فصل مي‌كردند. هرگز به ياد ندارم ايشان از كسي يا شرايطي شكايت كرده باشند. موقعي كه در جمع خانواده بودند حال بسيار خوشي داشتند، اما هيچ‌وقت ايشان را نه خيلي شاد و نه خيلي غمگين ديدم. هميشه حالت متعادل خوبي داشتند و روحيه اميدوار و خلق خوش ايشان، قشنگ‌ترين خاطره‌اي است كه در ذهن همه ما به‌جا مانده است.
 
معمولاً نوادگان به رفتار متقابل پدربزرگ و مادربزرگ توجه خاصي نشان مي‌دهند و از آنها الگو مي‌گيرند. شما از رفتار آن دو، كدام بخش را مهم‌تر و ماندگارتر يافتيد؟
بايد بگويم كه رابطه خارق‌العاده و عجيبي داشتند. مي‌دانم عقيده همه اعضاي خانواده را درباره امور مشترك مي‌پرسيدند و با آنها مشورت مي‌كردند. البته بيشترين مشورت را با همسرشان داشتند. در سال‌هاي جنگ غالباً از خانواده دور بودند، اما وقتي دور هم جمع مي‌شدند، مخصوصاً از ارتباط بسيار محترمانه و صميمانه‌اي كه با همسرشان داشتند، حس خوبي به انسان منتقل مي‌شد. مادربزرگم هميشه ايشان را «آقا» صدا مي‌زدند. ايشان هيچ‌وقت ناراحتي و نگراني خود را نشان نمي‌دادند و كمتر كسي متوجه مشكلات و ناراحتي‌هاي ايشان مي‌شد، اما در مدتي كه پدربزرگ در بيمارستان امام بستري بودند، مادربزرگ دائماً گريه مي‌كردند و ما حس مي‌كرديم شرايط بايد خيلي بحراني و سخت باشد كه ايشان اينطور ناراحت هستند.
 
بيماري پدربزرگتان چه بود؟
ايشان بيماري ريوي سختي داشتند و گريه‌هاي مادربزرگ تأثير بسيار عميقي روي ما داشت و خودم يادم هست تا مدت‌ها نگران و ناراحت بودم، چون هيچ‌وقت از مادربزرگم بي‌تابي و ناراحتي نديده بودم. آن دو در حضور ديگران كمتر با هم حرف مي‌زدند، ولي حالات و نگاه‌شان عشق و علاقه عميق آنها را به يكديگر نشان مي‌داد.
 
آيا هيچ‌وقت در مورد آينده و رشته تحصيلي مورد علاقه‌تان با ايشان صحبت كرديد؟
يادم هست بچه كه بودم گاهي به شوخي مي‌گفتند: ان‌شاءالله بزرگ كه شدي به حوزه مي‌روي و طلبه مي‌شوي، اما در همين حد و اصرار نمي‌كردند. موقعي كه در رشته مهندسي ماشين‌هاي كشاورزي قبول شدم، خيلي مرا تشويق كردند. كاملاً حواسشان به درس و رشته‌هاي تحصيلي ما بود. درباره رشته‌هاي دانشگاهي هم اطلاعات جامعي داشتند. مسائل سياسي روز را هم خيلي خوب مي‌دانستند و اخبار را با دقت تعقيب مي‌كردند. موقعي كه پيروزي حزب‌الله را شنيدند و بعد هم ما برايشان تعريف كرديم، از شكست رژيم صهيونيستي بسيار خوشحال شدند.
 
در باره جد پدري‌تان چه چيزهايي شنيده‌ايد؟
مي‌گفتند ايشان انسان بسيار متواضع، مردمي و محترمي بوده‌اند و همه مردم به ايشان اعتماد داشتند. ايشان به‌جاي خيلي‌ها امام جماعت مي‌شده و بارها به نيابت از ديگران به مكه مي‌رفته است. بسيار هم علاقه داشت پدربزرگ ما طلبه شود و با روحانيون تنگستان حشر و نشر داشته باشد.
 
چگونه متوجه شديد پدربزرگتان اهل مبارزه هستند؟
خود ايشان در اين باره حرفي نمي‌زدند و ما از اطرافيان يا از مردم يا در جاهاي ديگر چيزهايي را مي‌شنيديم. يادم نمي‌آيد خودشان راجع به اين قضيه حرفي زده باشند.
 
حتي در مورد حصر آبادان؟
اطلاعاتم درباره حصر آبادان بيشتر از ديگران نيست. فقط راجع به عموي شهيدم چيزهايي شنيده‌ام. مي‌گويند: از نظر اخلاقي خيلي به پدربزرگم شبيه بود و پدربزرگم هم خيلي به ايشان علاقه داشتند. البته ايشان نزد همه عزيز بودند. راستش را بخواهيد پدربزرگم به‌قدري درباره خودشان كم حرف مي‌زدند كه همه ما نوه‌ها مشتاق بوديم خاطرات ايشان را بخوانيم تا درباره زندگي و مبارزاتشان، اطلاعاتي را به دست بياوريم. براي خودم دانستن اينكه در دوره جنگ و حصر آبادان بر پدربزرگ، پدر خودم و عموهايم چه گذشته، بسيار جالب است. خودشان هم كه اهل صحبت كردن درباره اين موضوعات نبودند. به‌ناچار بايد از اين و آن يا  كتاب خاطرات ايشان متوجه اين مسائل مي‌شديم.
پدربزرگ هيچ‌وقت از خودشان حرف نمي‌زدند و ما فقط از زبان بقيه مي‌شنيديم كه ايشان چه انسان بزرگي هستند. هنوز هم وقتي افراد متوجه مي‌شوند نوه ايشان هستم، برايم حرف‌هايي را از ايشان نقل مي‌كنند يا  خاطراتي را درباره ايشان مي‌گويند كه تازه به جايگاه ايشان واقف و متوجه مي‌شوم چقدر ايشان را نشناخته‌ايم، چون نه هيچ‌وقت خودشان درباره اين مسائل حرف مي‌زدند و نه پدر و عموهايم اين كار را مي‌كنند. پدربزرگ با جوانان برخورد خيلي خوبي داشتند و هيچ‌گاه حس نمي‌كردم ايشان مسن هستند. نگاه‌شان به مسائل و موضوعات همواره به‌روز بود.
 
اتفاقاً امروز يكي از مشكلات اين است كه جوانان و بزرگسالان حرف‌هاي همديگر را درك نمي‌كنند. ايشان چگونه اين كار را مي‌كردند؟
ايشان بسيار اهل مطالعه بودند و با جوانان هم زياد سر و كار داشتند. اطلاعات روز را از جوانان مي‌گرفتند. به دليل بالا رفتن سن منزوي نشده بودند و هميشه محضر ايشان پر از جوانان بود.
 
 آيا نوه آيت‌الله جمي بودن دشوار است؟ ايشان چقدر روي زندگي و منش شما تأثير داشته‌اند؟
تأثير ايشان قابل محاسبه نيست. كاري نيست كه كرده و تأثير مستقيم يا غيرمستقيم ايشان را احساس نكرده باشم. مي‌دانم اگر نوه ايشان نبودم، رفتارم به شكلي كه الان هست، نبود. به حرمت نوه ايشان بودن، روي خيلي چيزها پا گذاشتم و از خيلي چيزها گذشتم. در پدربزرگ و پدرم ديده بودم كه وقتي به خاطر آرمان‌ها و اعتقاداتتان از همه چيز حتي جان خود مي‌گذريد، شأن حقيقي را نزد خدا و خلق خدا پيدا مي‌كنيد. براي همين هيچ‌وقت چيزهاي كوچك و پيش پا افتاده باعث دلخوشي‌ام نشدند و هميشه از خودم زياد توقع داشتم و از ديگران كم، اين كار سختي است، اما بركات زيادي دارد. اعتراف مي‌كنم با تمام تلاشي كه كرده‌ام، همه ابعاد شخصيتي پدربزرگم را نمي‌شناسم، اما محوريت ايشان را درك و سعي كرده‌ام بناي زندگي خود را بر همان اصولي كه ايشان به آنها معتقد بودند، بسازم.
 
و سخن آخر؟
پدربزرگم زبان جوان‌ها را خيلي خوب مي‌فهميدند و با ما ارتباط بسيار صميمانه‌اي داشتند، به همين دليل وقتي از شكاف نسلي صحبت مي‌شود، موضوع از نظر من حل شده است. ما حرف‌هايي را مي‌توانستيم به پدربزرگمان بزنيم و پاسخ‌هايي را از ايشان دريافت كنيم كه گاهي افراد هم نسل يا كمي بزرگ‌تر از ما متوجه نمي‌شدند. داشتن اطلاعات به‌روز و در جريان مسائل و مباحث روز بودن، فاصله نسل‌ها را از بين مي‌برد و آنها را به يكديگر نزديك مي‌كند و پدربزرگم در اين زمينه از توانايي بالايي برخوردار بودند.
 
با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد.  

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر