حسن فرامرزي
يك: گاهي ما به پيشفرضهايي در ذهن خود درباره يك مفهوم دست مييازيم و آن را يك امر مسلم فرض ميگيريم و وقتي آن پيشفرض درست درنميآيد فكر ميكنيم كه دنيا در حال ويراني است و همه چيز رنگ و بوي استهلاك به خود گرفته است اما اگر دقيقتر نگاه كنيم ميبينيم كه ايراد از پيشفرضهاي ماست.
دو: احتمالاً براي شما هم اتفاق افتاده باشد. فرض كنيد روزي كه صدقه دادهايد اتفاقي برايتان ميافتد. با خودتان ميگوييد من كه صدقه داده بودم. منظورتان از صدقه، آن سكه 500 توماني است كه صبح كنار گذاشته بوديد پس چرا اين اتفاق براي من افتاد؟ در واقع شما انتظار داشتيد كه آن سكه 500 توماني شما را از همه آفتها و رخدادهاي بد نگه دارد اما وقتي اين پيشفرض غلط درميآيد به هم ميريزيد و به همه چيز شك ميكنيد. منظور من اين نيست كه شما حتماً بايد به جاي سكه 500 توماني، يك تراول 50 هزار توماني را كنار ميگذاشتيد تا از آفتها و اتفاقات و بلايا دور بمانيد. نه! منظور اين نيست. منظورم اين است كه ممكن است نگاه من و شما درباره صدقه يك نگاه خيلي بستهاي باشد.
سه: اول از همه اجازه بدهيد اين بيت زيبا را يادآور شويم. مولانا به نقل از پيامبر(ص) ميگويد: «گفت پيغامبر به آواز بلند / با توكل زانوي اشتر ببند.» فرض كنيد كسي پيش پيامبر(ص) ميآيد و ميگويد من به خدا توكل كرده بودم و شترهايم را في امان الله رها كرده بودم و حالا شتران من گم شدهاند. پس اين امانالله كو؟ اگر امانالله وجود دارد پس چرا شترهايم گم شدهاند و پيامبر(ص) ميگويد تو كار خودت را نبايد رها كني يعني زانوي شترهايت را بايد ببندي و كاري كه عقل و منطق به تو گوشزد ميكند انجام دهي. حالا به اين فكر كنيد كه بسياري از ما مثل همان مرد عرب عمل ميكنيم كه كار خود را رها ميكنيم و تصور ميكنيم همين كه يك سكه 500 توماني را صبح كنار بگذاريم آن روز نبايد هيچ ناگوارياي به من برسد.
چهار: فرض كنيد يك دانشآموز صبح ميخواهد برود مدرسه چون ديشب درس خود را نخوانده هزار تومان صدقه بدهد و برود مدرسه اما معلم او را پاي تخته فرا بخواند و او در دل از صدقه چركين شود، به خاطر اينكه اين صدقه نتوانسته او را از ناگوارياي نجات دهد، اما اين معادلههاي كوچك ربطي به صدقه حقيقي ندارد. همه اينها در ذهن دانشآموزي با ساز و كارهاي بسته شكل ميگيرد، يعني كسي كه از بيرون و از بالا به اين اتفاقات نگاه ميكند شايد از كار اين دانشآموز خندهاش بگيرد اما مسئله براي او جدي است چون او اول صبح قرارداد بسته، يك طرف قرارداد خودش بوده و طرف ديگر صدقه يا همان اسكناس هزار توماني و طي اين قرارداد طرفين متعهد شدهاند كه با پرداخت هزار تومان از جانب يكي، ديگري در آن روز از يك چالش عظيم يعني فراخوانده شدن پاي تخته جلوگيري كند. حالا طرف حساب كه عبارت باشد از جناب صدقه، پول را گرفته و به تعهدات خود هم عمل نكرده است. آيا اين دانشآموز حق ندارد كه به كاركرد صدقه بدبين نشود؟ آيا صدقه كلاهبرداري نكرده است؟
اجازه بدهيد كمي در اين مثال بمانيم. رخداد ناگوار در اينجا چيست؟ براي اين دانشآموز، رخداد ناگوار يعني فراخوانده شدن در پاي تخته، اما اگر او به آن درس مسلط بود آيا باز اينگونه رفتار ميكرد؟ در آن صورت شايد اساساً صدقه ميداد كه حتماً به پاي تخته فراخونده شود يا به عبارت ديگر صدقه ميداد كه صدقه به صورت نامرئي پادرمياني كند كه حتماً او به پاي تخته فراخوانده شود. حالا اين بيچاره صدقه چه كار كند؟ بالاخره امر ناگوار فرا خوانده شدن پاي تخته است يا فراخوانده نشدن؟
ميبينيد كه مشكل از صدقه نيست، چالش اصلي از ذهن كوچك و معادلات بسته و خندهدار من است كه باعث ميشود از پيشفرضهايي غلط به نتايجي اشتباه برسم. كار من به عنوان دانشآموز اين است كه درسهايم را بخوانم و به مسئوليت خودم در برابر درسهاي مدرسه عمل كنم. در واقع آن تلاشي كه من صورت ميدهم صدقه حقيقي است. حالا اگر من بخوابم و كاهلي و سستي بورزم و بخواهم در دقيقه 90 به آنچه صدقه مينامم پناه ببرم چه؟ آيا عملاً سر خودم كلاه نگذاشتهام؟
پنج: ممكن است كسي بگويد مثلاً در كشور آلمان با وجود اينكه مردم صدقه نميدهند - البته اين فرض هم چندان صحيح نيست چون شايد مثلاً يك آلماني به تعبير رايج ما صدقه ندهد اما ممكن است بسياري از آنها به مؤسسات خيريه كمك كنند يا به صورت داوطلب كارهاي عامالمنفعه انجام دهند و نظاير آن - اما در آن كشور آمار تصادفهاي رانندگي بسيار كمتر از ايران است و ميزان كشتهها و زخميهاي سوانح رانندگي در اين كشور با ايران قابل مقايسه نيست. اما باز اگر به تعبير«با توكل زانوي اشتر ببند» برگرديم متوجه ميشويم كه اين خرابي از كجا آب ميخورد. مسئله اينجاست كه من به عنوان خودروساز يا راننده به عنوان راهبر خودرو يا پيمانكار جاده به عنوان كسي كه راه را ساخته و بهرهبردار و تعميركار و دهها حلقه از اين دست، دست به دست هم ميدهيم تا سانحهاي شكل بگيرد يا نه و اگر صدقه را در همان مفهوم قرآني كه كار خير و نيك است در همه ساحتهاي آن در نظر بگيريم آن جاده و آن رانندگي با صدقههاي ما ساخته ميشود يا نميشود، يعني من راننده اگر درست رانندگي كنم صدقه دادهام و آن پيمانكار اگر راه را درست بسازد صدقه داده است و تعميركار و بهرهبردار اگر نقايص جاده را ببيند صدقه داده است و اين صدقههاست كه ما را حفظ ميكند اما اگر اينطور نباشد چه؟ مشمول همان سخن پيامبر (ص) ميشويم كه با توكل زانوي اشتر ببند. من اگر خودروي خود را سرويس نكرده باشم و با اينكه عاجهاي تايرهاي من تحليل رفته و لاستيكهايم صاف صاف است بدون زنجير چرخ در زمستان به جاده بزنم گيرم كه صبح هزار تومان هم صدقه داده باشم آيا رفتار من عاقلانه است يا نه كسي صدقه ميدهد كه اصلاً آن سفر را نرود و پيش از تعمير خودروي خود به جاده نزند يعني آن پولي كه بابت تعمير خودرو ميدهد صدقه است و او را از مهلكهها و خطرها نگه ميدارد.
شش: به نظر ميرسد هر چقدر نگاه ما در اين حوزه وسيع باشد از بسياري از شبهات در امان خواهيم بود و بيجهت ديگران را متهم نخواهيم كرد. خداوند به همه ما عقل داده است، نيروي شگفتانگيزي كه بايد به كار ببريم تا به واسطه آن از خطرها مصون بمانيم اما اگر اين نيرو را به كار نبريم و صرفاً با مشغول شدن به امور و معادلههاي كوچك بخواهيم در محافظت قرار بگيريم در واقع خود را فريب دادهايم.