حسن روانشيد*
فراموش نكنيم اگرچه بچههاي جبهه از هر انگشتشان يك هنر ميباريد اما در فاصلهاي دورتر از خاكريزها هم بودند كساني كه دغدغه سرگرمي اوقات فراغت آنها را داشتند، شايد بتوانند فواصل كوتاهي از فرصتهاي ناب انتظار زدن تك يا پاتكها را با ظرافت پر كنند.
اين گروههاي خودجوش كه بيشتر جايگاههايشان مناطق بسيج و مساجد شهرها بود با توجه به امكانات محدود دور هم جمع ميشدند و طرحهای نمایشی نوشتهشده بر اساس تاريخ را با چاشني طنز ممزوج مينمودند تا عصارهاي از شوق و نشاط به وجود آيد. آنگاه دكورها و تير و تخته صحنه را سوار بر كاميونهايي ميكردند كه در صف انتقال پشتيبانيها بودند و همراه بازيگران صحنهها بهسوي يكي از جبهههاي غرب يا جنوب ميرفتند و چند روزي را به سير و سلوك هنر ميپرداختند و رزمندگان را سر شوق ميآوردند.
يادشان بهخير آن گروههايي كه امروز تعدادي نقاب خاك به چهره كشيده و آنها كه ماندهاند گرد سفيد پيري به سرشان نشسته و ديگر توان آن همه تلاش را براي اهداي شاديها ندارند اما شايد بتوانند جوانان علاقهمند و كساني كه دستي بر آتش دارند را دور هم جمع كرده و همان طرحهای نمایشی را بازسازي و بازنويسي كنند و همراه با امكانات لازم به مناطق زلزلهزده غرب كشور و بهخصوص پلدختر در كرمانشاه ببرند و در ميان چادرهاي يخزده از سرما، به اهالي گرماي خنده و شور و نشاط ببخشند.
براي انجام اين پديده مؤثر سمنهاي هنر بهترين گزينهها هستند تا پادرمياني كرده و بدون انتظار از كمك دولت و تنها با همياري اهل هنر و بهخصوص علاقهمندان به تئاتر، كمپينگهاي نشاط را راهاندازي نمايند، شايد اينگونه بتوان لحظاتي هرچند اندك از آلام زلزلهزدگان را با شادي و نشاط توأم كرده و ربيعالاول را با اين هديه به پايان رساند.
*روزنامهنگار پيشكسوت