احمدرضا صدري
اثر تاريخي- پژوهشي «زنان در تاريخ سياسي- اجتماعي ايران» به قلم جناب رضا رمضان نرگسي، درزمره كتابهاي نوانتشار ونفيس موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران است. اين اثر كه بيشك در پاسخ به نيازها وسؤالات امروزين جامعه در مقوله زنان به نگارش درآمده، ضميمهاي غني از اسناد وتصاوير تاريخي را به خوانندگان خويش تقديم كرده كه بر جذابيت آن افزوده است. رمضان نرگسي پديد آورنده اثر، درديباچه خويش برآن آورده است:
« بيگانگان خصوصاً كشورهاي استعمارگر، كه همواره چشم طمع به منابع مالي و انساني كشورهاي ديگر دوختهاند، به خوبي ميدانند كه، تا زمينه پذيرش از جانب ملتي برايشان فراهم نباشد حكومت كردن بر آن مردم تقريباً غير ممكن است؛ لذا ميبينيم كه استعمار انگليس، با فراهم كردن زمينههاي لازم، توانست حدود دويست سال در كشوري مثل هند حكومت كند. در ايران نيز استعمارگران از اين نكته غافل نبودند و براي اينكه بتوانند زمينه سلطه خود را فراهم كنند ميبايست فرهنگ و عقايد مردم را دگرگون سازند. در اين كار از وسايل متعددي استفاده كردند كه از آن جمله ميتوان از اعزام مبلغها و مبلغههاي مسيحي به كشورهاي مسلمان، تأسيس مراكز خيريه از قبيل درمانگاه و يتيمخانه، تأسيس مدارس ابتدايي و تربيت نسلي كه بتوان در آينده روي آن سرمايهگذاري كرد و. . . . . نام برد، يكي از كارهايي كه براي آنها از اهميت بسيار زيادي برخوردار بود سرمايهگذاري جهت تربيت دختران و زنان ايراني به آداب و رسوم اروپايي بود چراكه ميدانستند اگر يك دختر را بتوان با فرهنگ و آداب غرب تربيت كرد در حقيقت خواهند توانست يك فاميل را به خود متمايل كنند. بنابراين، ما از سالهاي اواخر دوره محمدشاه قاجار با فعاليتهاي مدارس دخترانه كشورهاي بيگانه و توسعة آنها در ايران مواجه هستيم؛ يعني زماني كه اولين گامهاي آموزش جديد در كشور از سوي ميسيونرهاي خارجي برداشته شد؛ هيئتهاي مبلغين مذهبي ـ مسيحي اعزامي از كشورهاي اروپايي به ايران ميآمدند. محمدشاه قاجار اجازه رسمي فعاليت اين مدارس را صادر كرد. مدارس به سبك جديد داراي كلاسهاي دخترانه و پسرانه بود. آن گاه اجازه تأسيس يك باب مدرسه دخترانه [مخصوص ارامنه و اتباع كشورهاي اروپايي] در تهران از ناصرالدين شاه گرفته شد فقط به شرط آنكه دختران مسلمان در آن راه نداشته باشند.
به عنوان نمونه مونسالدوله نقل ميكند كه در عصر او:چند زن امريكايي به تهران آمدند و از ناصرالدين شاه اجازه گرفتند كه يك مدرسه دخترانه در تهران داير كنند. اين زنهاي امريكايي مبلغه بودند. شاه يك تكه زمين به آنها داد و آنها در محلي كه امروز مدرسه« جردن» است يك مدرسه دخترانه ساختند. اما تا چند سال شاگردان اين مدرسه همه از خانوادههاي نامسلمان بودند و دختر ايراني مسلمان به اين مدرسه نميآمد. عاقبت، بعد از چند سال، يك دختر ايراني مسلمان با چادر به اين مدرسه آمد و با دختران نامسلمان مشغول درس خواندن شد. سرانجام، در دوران ناصرلدين شاه، به خواهش بنجامين وزير مختار امريكا، اجازه ورود دختران مسلمان به مدرسه امريكاييها صادر شد از جمله مهمترين مدارس دخترانه امريكايي در ايران بايد از مدرسه متوسطه فرانكوپرسان نام برد. شمار مدارس خارجي در سراسر كشور با تأسيس تدريجي آنها رو به افزايش گذارد و در سال1217 شمسي نخستين مدرسه دخترانه امريكايي در اروميه تأسيس شد. در سال 1240ش فرقه لازاريستها در تهران مدرسهاي به نام سنلويي داير كردند و در 1282ق/1245ش مدارس دخترانهاي در تبريز، اروميه، سلماس و اصفهان از طرف جمعيت خواهران سنونسان دوپل تأسيس شد. اين جمعيت در سال 1292ق/1254ش مدرسه دخترانه سنژوزف را در تهران ايجاد كرد و در سال 1316ق يك جمعيت مسيحي فرانسوي مدرسه اليانس را در تهران تأسيس كرد. در اصفهان مدرسه بهشت آيين از سوي مبلغان پروتستان انگليسي تأسيس شد. در يزد و شيراز و كرمان نيز مدارس دخترانه مهر آيين[ از سوي مبلغان مذهبي مسيحي] ايجاد شد».
نويسنده در بخش ديگري از مقدمه اثر خود در باره تاثيرات فرهنگي واجتماعي تلاش براي تاسيس مدارس جديد براي دختران آورده است:
«هدف اصلي تأسيس اين مدارس جذب دختران مسلمان به فرهنگ اروپايي بود و براي اين كار از هيچ چيزي فروگذاري نميكردند. هر چند در ابتدا مجبور بودند بپذيرند كه تنها دختران غير مسلمان در اين مدارس تحصيل كنند اما از وقتي كه اجازه شاه گرفته شد تلاش براي تشويق مسلمانان به فرستادن دخترانشان به اين مدارس فزوني يافت به طوري كه حتي بعضي از اين معلمين مسيحيـ اروپايي براي اينكه اعتماد مسلمانان را جلب كنند با چادر و نقاب در سر كلاس حاضر ميشدند. شاهد بر اين مدعا آن است كه در عصري كه درس خواندن در مكتبخانهها و مراكز آموزشي مستلزم پرداخت هزينه بود اكثر اين مدارس خارجي معمولاً به صورت مجاني به دختران آموزش ميدادند چنانچه در مدرسهاي كه رياست آن را همسر ماطاوس خان ملكيانس ارمني به عهده داشت يكصد دختر به صورت رايگان درس ميخواندند؛ و با توجه به اينكه كشورهاي استعمارگر هيچ جا بيهوده خرج نميكردند، روشن بود كه هدف ديگري بجز باسواد شدن دختران ايراني مد نظر گردانندگان اصلي آن بوده است؛ چنانچه در سالهاي بعد، خصوصاً در برنامه كشف حجاب رضاشاه، همين تحصيل كردگان مدارس امريكايي بودند كه گام نخست را برداشتند. شاهد ديگر اينكه، بسياري از اين مدارس اختصاصاً به آموزش زبان انگليسي يا فرانسوي اشتغال داشتند كه به عنوان نمونه ميتوان از مدرسه امريكايي بيتئيل، مدرسه دخترانه خواهران سنتزيتا(شيل) و مدرسه خواهران نيكوكار ژندارك نام برد».
نويسنده در بخشي ديگر از مقدمه، در باره ضرورتهاي توليد اثر خويش، چنين مينويسد:
« جا داشت كه تحقيقي در مورد عملكرد اين گونه زنان، خصوصاً زناني كه تحصيل كردههاي اين نوع مدارس بودند، در فرهنگ و سياست اين مرز و بوم انجام گيرد. در اين تحقيق سعي شده تا ابتدا عملكرد يك زن سنتي مذهبي ولي فعّال سياسي كه سهم مهمي در سياست و امور اجتماعي اين مرز و بوم داشت، در تعامل او با تمدن جديد و رويدادهاي حاصل از آن به تصوير كشيده شود و سپس عملكرد چند تن از زنهايي كه تربيت يافته مدارس غربي هستند نيز مورد بررسي قرار گيرد و در انتها، در بخش خلاصه و نتيجه گيري، بين اين دو يك مقايسه اجمالي انجام شود. مسئله اساسي در اين تحقيق اين است كه عملكرد زنان در تاريخ سياسي ايران معاصر چگونه بوده و اينان در برخورد با تمدن غرب از يك سو و تمدن خودي از سوي ديگر چه كنش و واكنشي از خود بروز دادند. به عبارت ديگر، در اين تحقيق سعي شده تا بر زندگي و انديشه بعضي از زنان تحصيل كرده و فعالان سياسي در يك صد ساله اخير، در مواجهه با غرب و فرهنگ ايران، پرتوي افكنده شود و بعضي از مطلبي كه تا به امروز بدون توجه به صحت و سقم آنها مورد پذيرش همگان بوده مطالعة دقيقتري انجام گيرد».