کد خبر: 885043
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۵
مثل هميشه كه با برادر بزرگش مي رفت استاديوم اينبار هم كه برادرش رفته بود ماموريت پرچم آبي را برداشت. هيچي هم به پدر و مادر نگفت. يك مقدار پول هم توي جيبش بود. هردو جيب گرمكن را پر از تخمه و آجيل كرد. خودشو به ايستگاه مترو رسوند ؛ در ايستگاه ورزشگاه آزادي همراه با سيل جمعيت از مترو پياده شد.
در حال و هواي خودش كنار جاده تا ورزشگاه را پياده رفت. همزمان با ورود به ورزشگاه از درب غربي اتوبوس استقلال هم سر رسيد. فرياد زد آندو..آندو...اما در آن شلوغي صداي او را كسي نشنيد. چند تا از بچه هاي شوخ كه فرياد او را شنيدند گفتند آندو رو چيكار داري. گفت باهاش مي خوام عكس بگيرم و حرف بزنم.
اونا متوجه شدند كه اين جوان 16 -17 ساله از جمع فرشته هاست. فرشته هايي كه هميشه لبخند مي زنند.
كم توان ذهني. نه ! حيفم مياد بگم اين واژه را ولي همون فرشته ها بهتر است. چون نه حسادت دارند نه بخالت و نه از كسي و چيزي ناراحت مي شوند. همواره در يك حالت خوب قرار دارند كه دنيا و مردمانش را خوب و زيبا مي دانند. انگار زمان براي آنها در يك نقطه متوقف شده و آن نقطه ؛ نقطه روشني و بيداري و زيبايي است. بعد از آن هرچه منفي و بدي بوده به طرف فرشته ها جذب نشده براي همين در دنياي قشنگي كه ساخته اند همانجا مانده و با بالا رفت سن شناسنامه ايي ؛ آنها از دايره دوران خوش خود فراتر نمي روند.   فقط در همان دوران كودكي مي مانند و چه دنياي زيبايي است دنياي اين فرشته هاي زميني.
گفت من خودم ورزشكارم ها. بيين اين گرمكن مي بيني تن منه. براي تيم ملي است. فدراسيون ما پشت ورزشگاه شيرودي است. تازه خارج هم رفتم! خيلي مهربونند . هم رييس و هم مربيامون. خيلي خوبند. با هم تمرين مي كنيم. استخر ميريم. مسابقات ولي جدي است. من وقت مسابقه با هيچكي رفيق نيستم. فقط ميخوام مربيام و حاج آقا خوشحال بشوند.
اطرافيان كه اين فرشته زميني توانسته بود آنها را جذبشان كند  با يك حس مثبتي كه گرفته بودند  همراهش شدند و اورا تا جايگاه تيفوسي ها همراهي كردند.
اونجا وقتي در سيل جمعيت با اهتزاز پرچم آبي خود ورود تيم محبوبش را جشن گرفته بود فقط يك نفر را مي ديد: آندو ...چنان با آرامش و خودموني آندو را صدا مي كرد كه بغل دستي هاش با شك و ترديد به او نگاه كردند ولي او كه در همان روياي كودكي مانده با وجود دوران نوجواني ؛ بي خيال آن همه هياهو آرام مي گفت آندو يادت نره. آخر بازي بايد با هم بريم.
بازي تمام شد. تيم محبوبش برد و هوارداران در چشم بهمزدني ورزشگاه صد هزار نفري را خالي كردند.
نورافكن ها هم كم كم رو به خاموشي گراييد و بابك خودش را رساند به تونل زير جايگاه. خبرنگاران مشغول مصاحبه بودند. يكي از عوامل استقلال آمد و بابك را با تندي خطاب قرار داد كه برو كنار از جلو دوربين.
بابك بي توجه به اين برخورد به او با حالت دستوري گفت آندو رو بگو بياد . بگو بابك منتظرته!
دوسه نفر از بچه هاي خبرنگار كه حركات فرشته زميني را ديدند لبخندي زدند و گفتند بذار تو دنياي خودش خوب و خوش باشه.
چند دقيقه نگذشت كه آندو با ساك ورزشي و حوله اي كه روي سرش انداخته بود از رختكن بيون آمد.
كو بابك كه با من كار داشت. بابك خيلي خونسرد گفت من اينجام. بيا بريم كه داره دير ميشه. من اگه تا يك ساعت ديگه نرسم خونه مقصر تويي.
دوربين آمد سمت آندو. ارتباط مستقيم بود. كاپيبتان بايد دو ذقيقه حرف ميزد. دست بابك را گرفت و رفت پشت دوربين. گفت ما بخاطذر اين عاشقان و هواداران واقعي از جان مايه مي گذاريم تا اينارو خوشسحال كنيم.
خانواده بابك يك لحظه سكوت كردند و بعد غريو شادي از خانه بلند شد.
 بابك..بابك..كنار آندو...همه محل خبر دار شدند كه باببك كنازر دست اندو  ايبستاده و شبكه سه هم مستقيم آنها را نشان ميداد.
مادر كه اشك مي ريخت گفت: اما حميد كه اين هفته نبود. بابك با كي رفته؟
خواهر و برادر بابك پريسدند  بغل مادر كه مامان حالا كه خيالت راحت شد بابك گم نشده و تازه بتا كاپيتنان استقلال داره از تلويزيون حرف مي زنه بذار خوشحال باشيم. او از ما خيلي هم باهوش تر كه رقفته توي زمين و كنار آندو.
آندو  از مربي اجازه گرفت و گفت من بايد اين آقا بابك برسونم.
آدرسي كه بابك داد تا حدودي نزديك به خانه مادر آندو بود. باهم شام توي يكي فست فود خوردند و بابك خيلي جدي گفت بايد بيايي خنه ما و به مادرم و پدرم و خانواده م بگي من معطل تو شدم و گرنه زودتر مي آمدم.
آندو خنديد و گفت چشم قربان. بابك گفت: منم قهرمان آسيام .فكر نكني با آدم كمي رفيق شدي. آندو فكر كرد بابك داره تو رئياي كودكي خودش سير مي كنه. خنديد و بلافاصله بابك عكس قهرماني مسابقات جوانان پاراآسيايي را نشانش داد...
بله. آندو تيموريان آن شب به احترام فرشته قهرمان سر تعظيم فرود آورد و او را به خانواده اش رساند.
آندو درس معرفت داد و آن احترامي كه لازمه فرشته هاي زميني است را به بابك داستان ما گذاشت.
نگاه جامعه به اين فرشته ها بايد همينطور باشد.
دوربين آمد سمت آندو. ارتباط مستقيم بود. كاپيبتان بايد دو دقيقه حرف ميزد. دست بابك را گرفت و رفت پشت دوربين. گفت ما بخاطر اين عاشقان و هواداران واقعي از جان مايه مي گذاريم تا اينارو خوشحال كنيم.
خانواده بابك يك لحظه سكوت كردند و بعد غريو شادي از خانه بلند شد.
 بابك..بابك..كنار آندو...همه محل خبر دار شدند كه بابك كنار دست اندو  ايبستاده و شبكه سه هم مستقيم آنها را نشان ميداد.
مادر كه اشك مي ريخت گفت: اما حميد كه اين هفته نبود. بابك با كي رفته؟
خواهر و برادر بابك پريدند  بغل مادر كه مامان حالا كه خيالت راحت شد بابك گم نشده و تازه با كاپيتنان استقلال داره از تلويزيون حرف مي زنه بذار خوشحال باشيم. او از ما خيلي هم باهوش تر كه رفته توي زمين و كنار آندو.
آندو  از مربي اجازه گرفت و گفت من بايد اين آقا بابك برسونم.
آدرسي كه بابك داد تا حدودي نزديك به خانه مادر آندو بود. باهم شام توي يك فست فود خوردند و بابك خيلي جدي گفت بايد بيايي خونه ما و به مادرم و پدرم و خانواده م بگي من معطل تو شدم و گرنه زودتر مي آمدم.
آندو خنديد و گفت چشم قربان. بابك گفت: منم قهرمان آسيام .فكر نكني با آدم كمي رفيق شدي. آندو فكر كرد بابك داره تو روياي كودكي خودش سير مي كنه. خنديد و بلافاصله بابك عكس قهرماني مسابقات جوانان پاراآسيايي را نشانش دادچندي ديگه هم داريم ميريم مسابقات مالزي. چي مي خواي برات بيارم. ... آندو پيراهنش را امضا كرد  و به بابك هديه داد. دم خونه بابك وايستاد تا پدر و مادرش آمدند...عكس و بازار آندو بدجوري گرفت. بابك از ماشين پياده شد و با آرامش خاص گفت بسه ديگه. بذاريد بره. ممكنه مامانش كتكش بزنه اگه دير برسه. انگار آدم معروف نديدن اينا!
آندو مي خنديد و خودش بعدا گفت يكي از زيباترين خاطرات من بود. نمي دانيد چقدر از بابك روحيه گرفتم.
بابك هم گرمكنش را امضا كرد و هديه داد به آندو!
عجب دل بزرگي دارند اين بفرشته هاي زميني.
بله. آندو تيموريان آن شب به احترام فرشته قهرمان سر تعظيم فرود آورد و او را به خانواده اش رساند.
آندو درس معرفت داد و آن احترامي كه لازمه فرشته هاي زميني است را به بابك داستان ما گذاشت.
نگاه جامعه به اين فرشته ها بايد همينطور باشد.
آندو تيموريان نمونه و الگوي يك قهرمان بزرگ براي همه قهرمانان و آحاد جامعه است تا به فرشته ها احترام بگذارند.
ورزش زبان مشترك دو قهرمان ايران شد. بابك فرشته زميني و آندو كه كار آن شب او درسي براي همه نامداران ورزش كشور است.
مادر بابك وقتي آندو رفت بابك را بغل گرفت و او را غرق بوسه كرد. ما هم به تو افتخار مي كنيم پسر قهرمانم. تو قول دادي كه در اينچون مدال بگيري....
بابك در اينچون مدال رشته دووميداني را گرفت.
حالا هم براي جاكارتا آماده مي شود.
اسم فرشته داستان ما بابك نيست و بنا بر ملاحظاتي اسم مستعار گذاشتيم ولي واقعيت دارد و مستند است.
مادر بابك يك پيام به خانواده هايي كه داراي چنين فرشته هايي هستند و به همه مردم داد: اگر روحيات فرشته ها را بشناسيد خواهيد ديد كه چقدر باهوش و مهربانند. از جامعه هم مي خواهم كه نگاهشان به فرشته هاي تغيير كند. اينها نياز به ترحم ندارند بلكه توجه مي خواهند. كاري كه آندو تيموريان كرد و نشان داد يك انسان واقعي است.                                                                                                   ورزشكاران معلول كشورمان در قالب كارواني 114 نفره در سومين دوره بازيهاي پاراآسيايي جوانان در امارات رقابت هاي خود را با رقباي آسيايي آغاز كرده اند. براي اين آينده سازان پاراآسيايي و پارالمپيك آرزوي توفيق داريم تا از  عنوان نايب قهرماني خود  در دوره گذشته دفاع كنند.
 
 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار