مرتضي رضايي رئوف
امروز در جشنواره فيلم مستند «سينما حقيقت» از مستند «خاكهاي نرم فكه» رونمايي ميشود؛ فيلمي كه داستان ساختهشدنش با يك خواب و رؤياي صادقه شكل گرفته است.
خاكهاي نرم فكه آخرين ساخته عباس عمراني، فيلمساز جوان كشورمان است كه آثار متعددي را درباره سينماي دفاع مقدس توليد كرده است. وي جزو آخرين نسل بچههاي مدرسه فيلمسازي شهيد سيد مرتضي آويني است، تقريباً بعد از محمد حسين مهدويان وارد فضاي روايت فتح شد و كارش را به صورت جدي ادامه داد، او پيش از آن در انجمن سينماي جوان و دانشگاه سوره حوزه هنري مباني فيلمسازي را در مقطع فوق ليسانس آموخته بود و با چند فيلم كوتاه توانست جوايز داخلي و خارجي كسب كند.
«عباس عمراني»، فيلمسازي كه «پاركينگ»، فيلم خاصش را به شهداي غواص تقديم كرد، به صورت خودجوش چند باري براي مستندسازي به فكه رفت و هربار كه رفت بر معراجگاه شهيد «سيد مرتضي آويني» خاطراتي را ثبت كرد. سردار حسين همداني يك شب به خوابش ميآيد و آنطور كه ميگويد از آن خواب يك بيابان برهنه شبيه فكه يادش هست و چند جمله كه چرا از محمود چيزي نميگويي، چرا از بچهها چيزي نميگويي و سپس چند اسم مثل وحيدكلاچي و ميثم خداورديان در اين گفتوگو به ميان ميآيد، بعدها با مرور سايتهاي مختلف و خاطرات سردار حسين همداني ايشان را بيشتر ميشناسد و ميبيند رابطه دلي و صميمانه شهيد محمود شهبازي و حسين همداني چقدر رابطهاي دلنشين و برادرانه است.
چندباري ميخواهد با وهب پسر شهيد همداني و همسرش ديداري داشته باشد و مطلب را بگويد، اما نميتواند. موضوع را با هيچكس در ميان نميگذارد و اين خواب همواره در بيداري با اوست و ذهنش را درگير ميكند. به حاج حسين همداني ارادت ويژهاي پيدا و عكس او را در اتاق شخصياش قاب ميكند و اين علاقه با شناخت بيشتر به محمود شهبازي بيشتر ميشود. ميخواهد با حسين بهزاد ديداري داشته باشد كه بلندترين مصاحبه سردار همداني را ضبط و نشر داده است، اما باز هم سر باز ميزند و نميخواهد اين رابطه قلبي و دلنشين را جايي بازگو كند تا به توصيه سردار عمل كرده باشد. احساس ميكند با بيان آن بر زبانش همه رشتههايش پنبه ميشوند.
چند روزي به محل كارش نميآيد و بدون آنكه به خانوادهاش بگويد، منزوي ميشود. خاطرات، حرفها و نكات مختلفي را در كتب و سايتهاي مختلف در مورد اين دو شهيد مطالعه ميكند. از آنجا كه سينماي شخصي او در فرم كمي متفاوتتر از معمول است، فيلمنامهاي را تنظيم ميكند و برايش سخت و دشوار است تا آدمهاي قصهاش را پيدا كند. فيلمنامه را به يك روحاني بزرگوار ميدهد و از او ميخواهد در اين رابطه استخارهاي كند. مدتي بهخاطر بيماري ديابت پدرش كارش متوقف ميشود، اما دوباره فعاليت را از سر ميگيرد و كار را شروع ميكند. از دوستانش كه در پروژه «ايستاده در غبار» حضور داشتهاند، دعوت ميكند تا با آنها كار را به انجام رساند.
قبل از آنكه فيلم را كليد بزند دوست دارد خواب سردار همداني را يكبار ديگر ببيند، اما انگار بايد بدون معطلي كار را شروع كند و فرصت را از دست ندهد. فيلم را ميسازد و روايتي را از مهمترين خاطرات سردار همداني در قالب تصوير بيان ميكند. بخشي از اين فيلم در قالب يك اپيزود مستقل در داخل و خارج از كشور جوايزي را كسب ميكند و در مجموع هر سه اپيزود اين كار با نام «خاكهاي نرم فكه» توليد ميشود. اين اثر هم اكنون در بخش مسابقه جايزه شهيد آويني، بخش ملي و بينالملل در رقابت با آثار خارجي جشنواره حقيقت حضور دارد و در همين جشنواره رونمايي ميشود.