به گزارش تسنيم، صادق خرازي كارشناس ارشد مسائل بينالملل در دومين جلسه از سلسله نشستهاي تحليلي - تخصصي «بسيج و ايرانفردا» در سازمان مركزي بسيج اساتيد، به بررسي نقش تفكر بسيج در امنيت ملي و ديپلماسي مقاومت به «ظرفيتهاي شكلگيري بسيج بينالملل اسلامي» پرداخت. وي با بيان اينكه جمهوري اسلامي ايران در تحولات منطقه بهرغم تصور استعمارگران توانست موفق عمل كند و معادلات منطقه را بهگونهاي رقم بزند كه نمونهاي در منطقه و جهان باشد، گفت: ديپلماسي امري متعارف در نظام بينالملل است، دستگاه ديپلماسي ما از ابتداي انقلاب با فرازوفرودهايي مسير خود را رفته اما ديپلماسي مقاومت سرمايه جديدي است كه ميتواند مورد استفاده قرار گيرد.
خرازي افزود: علم سياست به اين صحه ميگذارد كه دست برتر در ميان روشها و رويكردهاي مختلف از آن ديپلماسي مقاومت است. شواهد فراوان تاريخي از دوران دفاعمقدس تاكنون و موفقيتهاي چشمگير اين روزها در عرصه مبارزه با قدرتهاي استكباري و تفالههاي تكفيري آنان در منطقه، تأييديهاي بر اقتدار ديپلماسي مقاومت است. سفير و معاون پيشين نمايندگي ايران در سازمان ملل با بيان اينكه آن روز که بسيج توسط امام خميني(ره) و بزرگان انقلاب مطرح شد، خيليها تصور نميكردند روزي بسيج تبديل به خيمه انقلاب اسلامي شود، افزود: تفكر تشكيل بسيج ابتدا به منظور تداعي آمادگي مردمي و آمادهسازي براي دفاع ملي بود و بعد از آن با آغاز جنگ تحميلي، بسيج را نماد آمادگي براي حضور در جبهههاي جنگ ميدانستند، به طور كلي بايد بگويم هيچ يك از گروههايي كه از ابتداي انقلاب ايجاد شدند نتوانستند با خون شهدايي كه دادند، خدماتي مثل بسيج را به ملت ارائه كنند. همزمان با تشكيل بسيج در اوايل انقلاب، نهادهاي انقلابي و مردمي ديگري همچون ستاد جنگهاي نامنظم تشكيل شدند، اما آنچه ماندگار و سرنوشتساز شد، تنها بسيج بود.
بسيج ستون فقرات ايران است
خرازي تأكيد كرد: بنده در طول دهها سال خدمت در دستگاه ديپلماسي، هزاران ساعت مذاكره حساس داشتهام، بسياري از پروندههاي مهم و سرنوشتساز جمهوري اسلامي در دستگاه ديپلماسي به بنده ارجاع شده است، چند سال مسئول اداره نهضتهاي آزادي بخش در وزارت امورخارجه بودهام و از شرق تا غرب آسيا با جريانات آزاديبخش مسلمان ارتباط نزديكي داشتهام، پس با اطلاع كامل عرض ميكنم؛ اگر كسي واقعبين بوده و از فتنه به دور باشد، ملي بينديشد، نميتواند منكر شود كه بسيج مهمترين ستون فقرات ايران و نقطه عطف اتكای جهاني مستضعفان هنگام رهايي از استعمار است. اين ديپلماتپيشين كشورمان با اشاره به نقش پررنگ سپاه و بسيج در حفظ امنيت ملي كشورمان افزود: ديدگاهها درخصوص نقش سپاه و بسيج در كشور متفاوت است، اما حتي آنهايي كه ميگويند سپاه قدس و بسيج را در تمامي امور دخيل نكنيم هم دلسوز هستند و جهانبيني خود را دارند.
وي ادامه داد: اين جهانبيني حتي در متن انقلاب و صحابه اصلي امام(ره) و رهبري هم ديده ميشد و مسئلهاي هم ندارد. برخي تفكرها بر اين بود که نيروهاي قدس، سپاه و بسيج هزينههاي بيشتري براي نظام دارند. تفكر پيروز آن است كه مرزهاي امنيت ملي را از مرزهاي جغرافيا جدا كردهاند، به اين نگاه ميگويند سياست خارجي ايدئولوژيك كه در سياست خارجي فرانسه و امريكا هم وجود دارد.
مسير امنيت ملي ايران، سوريه، عراق و لبنان يكي است
خرازي تأكيد كرد: دستگاه سياست خارجي بايد بداند كه سياست خارجي ما ايدئولوژيك است. اگر در عراق، لبنان يا سوريه يك قدم به عقب برميداشتيم، امروز بازنده بوديم.
وي گفت: همه دنيا امروز پذيرفته است كه اسرائيل پس از مقاومت حزبالله به پشت مرزهاي 1967 بازگشته و از نظر من بسيج چنين نقطه اتكايي براي جريان مقاومت در لبنان شده و چنين ثمرهاي داشته است. ما نميگوييم انقلاب خود را با اسلحه صادر كنيم ولي مهمترين رمز و كليد واژه بسيج، فرهنگ بسيج است.
اين كارشناس ارشد مسائل بينالملل تصريح كرد: عدهاي با ژست روشنفكري ميگويند كه اولويت ما بايد حفظ امنيت ملي باشد، بنده به عنوان كسي كه از ابتداي انقلاب در مسئوليتهاي مختلف اجرايي و كارشناسي و تصميمساز دستگاه ديپلماسي كشور فعال بودم، صريحاً عرض ميكنم كه امروز مسير امنيت ملي ايران و امنيت ملي سوريه و عراق و لبنان، يكي است و محور مقاومت بيشترين دستاورد را براي نظام جمهوري اسلامي ايران داشته است. اطلاعات و شواهد دقيق ما در دستگاه ديپلماسي گواه بر اين است كه مطمئن باشيد اگر روحيه و فرهنگ بسيجي و هدايت رهبري انقلاب در هرجومرجهاي منطقه نبود و محور مقاومت تقويت نميشد، مسئله شماره يك امروز ايران، قطعاً مسئله امنيت ملي بود، اين تحليل يك فرد مطلع از اوضاع دستگاه ديپلماسي در منطقه و جهان است.
ديپلماتپيشين كشورمان افزود: بسيج ستون فقرات امنيت ايران است و آنهايي در دستگاه ديپلماسي اثر ميگذارند كه ديپلماسي مقاومت را گسترش ميدهند. خرازي در پايان خاطرنشان كرد: البته امروز عدهاي معضل سوءمديريتشان در سياستگذاري و اجراي سياستها در داخل كشور را ميخواهند به نقشآفرينيهاي ما در عرصه بينالملل ربط دهند، كه البته اين كاري عبث است و جز فرافكني چيزي نيست.