زينب محمودي عالمي
در سفري كه به روستاهاي اطراف بابل داشتيم، گفتوگويي با خانواده چند شهيد دفاع مقدس انجام داديم. در روستاي كاردركلاي بخش بابلكنار كه 9 شهيد تقديم كرده است با شهيد سيد محمدعلي موسوي آشنا شديم. شهيدي كه در ميان اهالي به آقا نور شهرت يافته است. دليل شهرتش به آقا نور نيز انتساب ايشان به نسل پاك ائمه اطهار(ع) است. اما آنچه كاملاً مشهود است ارادت اهالي روستا به آقا نور است كه در مشكلات به وي متوسل ميشوند و در مناسبات مختلف بر سر مزارش شمع روشن ميكنند. همكلامي ما با سيد عليرضا موسوي برادر آقا نور را ميخوانيد كه خود از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس است.
اگر ميشود آقا نور را بيشتر معرفي كنيد؟من برادر بزرگتر شهيد هستم. برادرم سيد محمدعلي متولد سال 1342 بود. سال 1361 به جبهه اعزام شد و در عمليات والفجر2 در منطقه حاج عمران شركت كرد. آقا نور 20 ساله بود كه به عنوان سرباز به جبهه اعزام شد و 19 ماه خدمت كرد. سيد محمدعلي در نوجواني دانشآموز بسيار تيزهوشي بود. ديپلم رياضي فيزيك داشت و درسش عالي بود. در زمان پيروزي انقلاب از پيشتازان مبارزه با رژيم شاه بود. شهيد از مقلدان حضرت امام خميني(ره) بود و به انجام فرايض دينياش بسيار اهميت ميداد.
به نظر شما يك جوان 20 ساله چه شناختي از انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) به دست آورد كه از جانش گذشت و به جبهه رفت؟ خصوصيات و شخصيت امام خميني(ره) و پيشتازان انقلاب اسلامي از جمله آيتالله طالقاني و امام خامنهاي با شخصيت بينظيرشان مردم را به سمت دفاع از انقلاب سوق ميداد و مردم با جان و دل براي دفاع از كيان اسلامي به سمت جبهه ميرفتند. جواناني كه اول انقلاب بودند و جواناني كه الان به عنوان مدافع حرم در جبهه مقاومت اسلامي حضور پيدا ميكنند كساني هستند كه هنوز حلاوت دفاع از اسلام و روحيه شهادتطلبي در آنان وجود دارد. بايد صداقتمان را به مردم نشان دهيم.
چطور شده كه شهيد موسوي اينقدر محبوب مردم روستايشان است؟مردم به خانواده ما و شهيدمان محبت و لطف دارند. شرمنده اخلاق و رفتار مردم هستيم. هرچه داريم از لطف همين مردم است و خودمان را بدهكار به اين مردم ميدانيم. برادرم از كودكي نورانيت خاصي داشت. اخلاق و رفتارش بين مردم زبانزد بود.
وقتي آقا نور خيلي كوچك بود، پدرمان در سال 54 فوت كرد و ما تحت سرپرستي مادرمان بزرگ شديم. برادرم از كودكي با محروميت آشنا بود و از فقرا دستگيري ميكرد. انسان بسيار متواضع و خوشرو و دوستداشتنياي بود. همه فاميل و مردم محل دوستش داشتند. هنوز هم در اين روستا از او به نيكي ياد ميكنند.
آقا نوري كه محبوب روستايش بود قاعدتاً محبوب مادر هم بود؛ چطور مادر به رفتن آقا نور به جبهه رضايت داد؟مرحوم مادرمان بسيار متدين و زحمتكش بود. بچهها را با رزق حلال بزرگ كرده بود. ايشان سه سال پيش فوت كرد. زن بسيار خوب و متواضعي بود. ما را نصيحت ميكرد. الان در زندگيمان چيزي به نام مادر كم داريم. با اين خصوصيات مادرم هيچگاه مخالفت جبهه رفتنمان نبود.
آقا نور چطور به شهادت رسيد؟همان ايام شهادت آقا نور، من مجروح شده بودم. يكي از اقوام آمد و عكس ايشان را از ما خواست. شك كردم و گفتند كه برادرت مجروح شده و بايد ايشان را در بيمارستان شناسايي كنيد. در بيمارستان يحيينژاد بابل گفتند از بين 11 شهيد بابل شهيد سيد محمدعلي موسوي را شناسايي كنيد! من اصلاً باورم نشد و در عمل انجام شده قرار گرفتم. آنجا برادرم را ديدم كه از قسمت قفسه سينه تركش خمپاره خورده بود. برادرم تيربارچي بود. چهرهاش بر اثر انفجار متلاشي شده بود. در تاريخ 25 مرداد 1363به شهادت رسيد و دوم شهريور در روستاي كاردركلا به خاك سپرده شد. راديو تلويزيون خبر شهادت برادرم را اعلام كردند و مردم بسيج شدند و 11 پيكر شهداي بابل را تشييع كردند. پيكر برادر شهيدم را به بابلكنار و از بخش بابلكنار به كاردركلا آوردند و با همان لباس رزم و بدون غسل و كفن دفن كردند.