کد خبر: 882764
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۷
روزي روزگاري وقتي مي‌خواستي وارد خانه شوي، دري را باز مي‌كردي و مي‌رفتي تو، دري كه بيشتر براي ورود آدم‌ها پيش‌بيني شده بود تا ممانعت از ورود.
  محمد مهر

روزي روزگاري وقتي مي‌خواستي وارد خانه شوي، دري را باز مي‌كردي و مي‌رفتي تو، دري كه بيشتر براي ورود آدم‌ها پيش‌بيني شده بود تا ممانعت از ورود. حالا بايد درهاي متعدد را باز كني، باز كه نه، بيشتر شبيه ورق زدن مي‌ماند. درهاي متعدد را ورق مي‌زني، درهايي كه بيشتر مانع ورود هستند تا دعوت به ورود، درهايي كه عبوس و تند گوشه‌اي ايستاده‌اند و كافي است كليد را اشتباهي بچرخاني يا رمزي را اشتباهي وارد كني تا مدت‌ها پشت در معطلت بگذارند.
يكي از درهاي همسايه ما مثل يكي از درهاي ما آكاردئوني است. البته ما فقط وقتي سفرهاي برون شهري داريم در آكاردئوني واحدمان را مي‌بنديم اما همسايه ما وقتي مي‌خواهد برود سوپرماركت يك بسته كبريت بخرد براي چند دقيقه فقدان حضور در آپارتمان در آكاردئوني را مي‌بندد، وقتي همسايه‌مان براي چند دقيقه فقدان حضور، در آپارتمان را مي‌بندد و تصادفاً با هم روبه‌رو مي‌شويم او لبخند مي‌زند، اما انگار كه به من مي‌گويد دزد! من هم به او لبخند مي‌زنم يعني كه دزد خودتي و به اين ترتيب شكاف و گسل بي‌اعتمادي ميان من و همسايه‌ام هر روز بيشتر و بيشتر مي‌شود اما بي‌اعتمادي هزينه‌هاي زندگي را افزايش مي‌دهد. شما به هزينه‌هايي فكر كنيد كه ما بابت بي‌اعتمادي پرداخت مي‌كنيم. چقدر در دنيا درهاي شش قفله ،10 قفله و 12 قفله وجود دارد؟ درهايي كه آدم‌ها براي باز كردن آنها زمان‌هاي قابل توجهي را از دست مي‌دهند. به زمان‌هايي فكر كنيد كه فقط به خاطر احساس بي‌اعتمادي از دست مي‌دهيم، مثلاً براي زدن قفل فرمان به خودرو و باز كردن آن، براي زدن قفل پدال به خودرو و باز كردن آن، براي اينكه انواع رمزها را به خاطر بسپاريم و گاهي تعدد اين رمزها و تداخل آنها با هم چقدر مي‌تواند ما را دچار سردرگمي كند.
 
  چطور خواب يك محله با بي‌اعتمادي مي‌پرد
صداي دزدگير آن هم در ساعت دو نصف شب بيدارم مي‌كند. صداي ممتد و كش دار دزدگير مثل كسي است كه از دندان درد مي‌نالد و چون شب نمي‌تواند بخوابد دوست ندارد كسي هم به خواب برود و مي‌خواهد همه را آن وقت شب بيدار كند. خواب و بيدار به خودم مي‌گويم الان ساكت مي‌شود، الان راحت مي‌شوم، اما اين اميدواري دوام نمي‌آورد. دزدگير ساكت نمي‌شود. با خودم مي‌گويم يعني صاحب دزدگير صداي به اين بلندي را كه حتماً يك محله را بيدار مي‌كند نمي‌شنود؟ مدتي نمي‌گذرد كه صداي فرياد همسايه‌ها هم بلند مي‌شود. يكي از همسايه‌ها تقريباً چيزي نمانده كه سكته كند، اگر اين اتفاق بيفتد صداي دزدگير و صداي آژير آمبولانس يك همنوايي اركستروار را تقديم يك محله خواهند كرد. آنطور كه او دارد داد مي‌زند مسابقه گذاشتن با صداي دزدگير است و حالا اين صداي دزدگير است كه مي‌دود تا به صداي اين همسايه برسد. شايد هم او حق دارد، چون اگر قصدش اعتراض است كه هست راهي ندارد جز اينكه صداي خودش را به ما كه مخاطبان يك محله هستيم برساند اما بعد از داد و بيدادها و فحاشي‌هاي شبانه آن همسايه طولي نمي‌كشد كه صداي دزدگير خاموش مي‌شود اما روشن است كه محله ديگر آن محله قبل از به صدا درآمدن آن دزدگير نيست. چه بسا آدم‌هايي كه بعد از اين بوق ممتد و جيغ بنفش، خواب باكيفيتي را تجربه نخواهند كرد. آدم‌هايي كه بلند مي‌شوند و آبي مي‌خورند يا گوشي‌شان را چك مي‌كنند يا كارهايي مي‌كنند كه دوباره خوابشان بگيرد اما خواب از سرشان رفته است.
 
چرا آن دزدگير دارد جيغ مي‌كشد؟
برگرديم به صورت مسئله: صورت مسئله ما اينجا صداي دزدگيري است كه از خيابان به داخل خانه‌ها مي‌آيد  اما چرا صاحب آن ماشين دزدگير را به خودرو يا درست‌تر بگوييم خودرويش را به يك دزدگير بسته است؟ توجه كنيد با آن صدايي كه از گلوي دزدگير بيرون مي‌آمد نمي‌شود گفت كه دزدگير به خودرو بسته شده بلكه منصفانه‌تر اين است كه بگوييم خودرو به آن دزدگير بسته شده است. آيا او اگر اين اطمينان را داشت كه بدون بستن اين دزدگير هم كارش راه مي‌افتد و فردا صبح مي‌تواند خودروي خود را صحيح و سالم سر جاي خودش ببيند اين كار را مي‌كرد؟
موضوع ما در اينجا اعتماد كردن يا نكردن است. وقتي ما به چيزي اعتماد نداريم - مثلاً اعتماد نداشتن به اينكه خودروي ما تا صبح همچنان سر جاي خودش باقي بماند - مي‌آييم و با استفاده از ابزارهايي مي‌خواهيم امنيت آن وسيله را بالا ببريم، مثلاً قفل‌هاي متعددي روي آن نصب مي‌كنيم، يا رمزها و پسوردهايي را قرار مي‌دهيم اما همچنان كه داستان قفل و كليد داستان همسايگي است، هر چقدر هم كه شما بخواهيد امنيت وسيله‌تان را بالا ببريد باز كساني هستند كه به راحتي قفل‌ها را بشكنند، پسوردها و رمزها را كشف و به وسيله شما دسترسي پيدا كنند.
 
  روح‌هاي ما با هواي اعتماد نفس مي‌كشند
تصوير وحشتناكي است اگر تصور كنيم اعتماد در يك جامعه‌اي فرو بريزد. مثل اين مي‌ماند كه هوايي براي نفس كشيدن نباشد. همه ما مي‌دانيم تن‌هاي ما به واسطه هوايي كه ما را احاطه كرده نفس مي‌كشند وگرنه چند دقيقه بي‌هوايي كافي است كه كل اين 8 ميليارد آدم مثل برگ‌هاي خزان به زمين بيفتند و حيات در روي اين زمين در عرض چند دقيقه تمام شود اما حيات فراتني، محتوايي و معنايي زمين هم به واسطه اعتمادي است كه ما به همديگر داريم. يك وقت در جامعه ما وقتي كسي چيزي مي‌گفت و مي‌پرسيدند از كجا مي‌گويي؟ مي‌گفت از راديو شنيده يا در تلويزيون ديده يا در روزنامه خوانده. همين كه طرف اسم تلويزيون، راديو يا روزنامه را مي‌برد يعني كه حرفش سند است و هيچ خدشه‌اي بر آن چيزي كه گفته وارد نيست اما ما امروز در روزگار ديگري زندگي مي‌كنيم و آدم‌ها به راحتي روزگاران گذشته به خبرها اعتماد نمي‌كنند. توجه كنيد به حجم خبرهايي كه هر روز در رسانه‌ها تكذيب مي‌شوند. توجه كنيد به حجم خبرها، تحليل‌ها و توصيف‌هاي مغشوشي كه در شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌هاي غيررسمي و گاه حتي رسانه‌هاي رسمي توليد مي‌شود. همه اين رخدادها باعث شده كه امروز وقتي شما حتي به يك عكس واقعي نگاه مي‌كنيد ترديد كنيد كه اين عكس در نرم افزارهاي اديت و تصحيح عكس ساخته نشده باشد؟ كل داستان اين عكس حاصل كار فتوشاپ نباشد؟ زيرنويسي كه در پايين عكس آمده قابل اعتماد باشد؟ به اين ترتيب شما مراجع خودتان را به تدريج از دست مي‌دهيد و تصور مي‌كنيد هيچ خبري پايه‌هاي چندان محكمي ندارد. همه اينها نشان مي‌دهد كه في‌المثل كساني كه پشت خبرها هستند عملكردشان چقدر مي‌تواند در سرنوشت جامعه ما و دنيا اثرگذار باشد. داستان ما هنوز با آن داستان چوپان دروغگو فاصله نگرفته است، چوپاني كه آن‌قدر خبرهاي دروغ مخابره مي‌كند كه به تدريج اعتماد عمومي را از دست مي‌دهد، به گونه‌اي كه مخاطبان او به خبر راستش هم نمي‌توانند اعتماد كنند و ماحصل چيست؟ ماحصل دريده شدن گوسفنداني است كه قرباني خبرسازي دروغين شده‌اند.
 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر