سمانه حسينزاده
با پدرم صبحانه ميخورديم كه مادرم قلم به دست و با ليست بلندبالايي سر ميز آمد و آن ليست را جلوي پدرم گذاشت. پدرم با تعجب پرسيد: «همه اينهايي كه نوشتي رو لازم داري؟» مادرم گفت: «بله، آخه يه عالمه چيز تو اينترنت ديدم، ميخوام براي امشب آماده كنم. تا همه انگشت به دهن بمونند!» من خيلي خوشحال بودم. چون خيلي وقت بود كه عمه و عموهايم را نديده بودم. دلم خيلي برايشان تنگ شده بود. هنگام حضور مهمانها، ناگهان چشمم به يك دختر غريبه افتاد! به پدرم گفتم اجازه هست من با اين دخترخانم دوست شوم؟ پدرم در حالي كه خندهاي بر لب داشت، گفت: دخترم! او دختر عمويت ريحانه است. از بس همديگر را نديدهايد ديگر نميشناسيش!
كمي آنطرفتر، چشمم به مادربزرگ افتاد كه در ميان اين شلوغي باز هم در گوشهاي تنها بود! با لبخندي بر لب، به سمتش دويدم و او نيز با آغوشي باز از من استقبال كرد. به مادربزرگم گفتم: «چرا تنها نشستهايد و چشمانتان از اشك خيس است؟» با دستان لرزانش، اشكش را از چشمان كمسويش پاك كرد و گفت: «دخترم! اين اشك شوق است. شوق از ديدار دستهجمعي فرزندانم. كاش اين ديدارها هميشگي بود.» با زبان گلايه گفتم: «وقتي من خودم فقط آخر هفتهها پدر را ميبينم، ديگر براي ديد و بازديد از اقوام زماني باقي نميماند.»
مادربزرگم در پاسخ گفت: «بلندشو دخترم، برو قرآن رو با اون عينكم بيار تا از جايگاه صله رحم و ديد و بازديد برات بگم.»
خداي مهربانيها در سوره مبارك رعد به افرادي اشاره كردهاند كه پيوندهايي كه خداوند به آن دستور داده است را برقرار ميكنند و بنابراين خداوند هم آخرتي خوب را براي آنان آماده كرده است. انسان موجودي است اجتماعي و نياز اساسي به ارتباط با ديگران دارد. گاهي اين ارتباط واجب است، مثل ارتباط با خالق خودش. اگر آدمي پيوند خود را با خداي خودش قطع كند نابود ميشود و گاهي اين ارتباط لازم است، مثل ارتباط با مخلوقات عالم. پيوند با تمام جوامع انساني و به خصوص با آنهايي كه حق بيشتري بر او دارند مثل پدر، مادر، خويشان، دوستان و...
از مادربزرگ خواستم از دورهميهاي قديم برايم تعريف كند. مادربزرگ گفت: ببين مادرجان، همه بچههايي كه در اين مهماني هستند، در حال بازي كردن با گوشي و تبلت هستند! زمان ما، بچهها با هم بازي و بزرگترهاي مجلس هم آنها را تشويق ميكردند. تازه، بازيهاي اون موقع يه عالمه درس زندگي به بچهها ياد ميداد. مثل اين بازيهاي كامپيوتري شما نبود كه همهاش جنگ و خونريزي باشه! بازي به سبك قديم، به ما روحيه و انرژي ميداد. درس ميداد. نوع برخورد را ياد ميگرفتيم ولي اين بازيهاي شما كه با موبايل و تبلت و كامپيوتر است، روحيه بچهها را خراب كرده و باعث شده بچههاي اين نسل، پرخاشگر و كمحوصله شوند. در گذشته بزرگ شدن فرزندانمان را ميديديم، بلوغشان را يادآور ميشديم، از رفاقتهايشان باخبر بوديم، سفرههايمان يكي بود. در گذشته رفت و آمدها بركت زندگيهايمان بود. چون در همين رفت و آمدها بود كه از احوال هم باخبر ميشديم و نيازهاي هم را برطرف ميكرديم. از پيدا كردن كار، تا خريد جهيزيه براي جوانانمان. اما امروز كمتر كسي از حال پدر و مادر، برادر و خواهر و ديگر اقوام خود، باخبر است.
آره دخترم! همين تبلت و گوشي و اينترنت باعث شده كه اقوام از هم دور شوند و ارتباطشان با يكديگر ضعيف و حتي قطع شود. گاهي هم كه كنار يكديگر جمع ميشوند، ولي باز هم از يكديگر دور هستند.
چقدر اين سخن امام صادق (ع) هشداردهنده است كه ميفرمايند: ما غير از صله رحم، چيزي نميشناسيم كه بر عمر بيفزايد تا آنجا كه گاهي عمر كسي سه سال است، و وقتي كه اهل صله رحم ميشود، خداوند هم 30 سال بر عمرش ميافزايد و آن را 33 سال ميكند و گاهي عمر كسي 33 سال است و قطع رحم ميكند و خداوند هم 3 سال از عمر او ميكاهد و عمرش را به 30 سال كاهش ميدهد.
شنيدهام كه روزي مردي در حال جان دادن بود. همه نگران از دست دادنش بودند و در حال تدارك براي مراسم خاكسپاري و دفنش. در حالي كه غيرمنتظره، حالش رو به بهبودي رفت و از چنگال مرگ رهايي پيدا كرد! از او سؤال كردند كه چه اتفاقي افتاد؟ چه شد كه سفر آخرت را ناتمام رها كردي؟! در پاسخ گفت: در حال مرگ و جان دادن بودم كه فقط به يك چيز فكر ميكردم و از خدا همان را خواستم. من به مادرم قول داده بودم كه آخر همين هفته به ديدنش بروم و زماني كه خود را اسير مرگ ديدم از خداوند خواستم تا به اندازه صله رحم با مادرم و بوسيدن دستان گرمش به من مهلت دهد. الحمدلله كه خداوند دعايم را پذيرفت. رسول خدا (ص) فرمودند: صله رحم، عمر را زياد و از مرگ بد جلوگيري ميكند.
مادربزرگ نفس عميقي كشيد و ادامه داد: در زمان جواني ما، همه اقوام با رفت و آمدهايشان، از احوالات هم باخبر ميشدند و خيلي از مسائل كه به تنهايي قابل حل شدن نبود؛ با مشورت و همفكري و حتي كمكهاي مالي اقوام و دوستان، به سادگي مرتفع ميشد. با همين ديد و بازديدها اگر كسي مشكل مالي داشت، مشكلش برطرف ميشد، يا اگر كسي براي هزينه درمانش پول نياز داشت، نيازش تأمين ميشد، يا اگر كسي براي خريد جهيزيه دخترش وامانده بود، ديگران بخشي از جهيزيه را به عنوان كادوي عروسي به عهده ميگرفتند. در احاديث ديني ما، آثار مهمي از صله رحم را بيان كردهاند: صله رحم، محبتآور است. سختيها را از بين ميبرد. اموال را زياد ميكند. بلا را دفع ميكند. مرگ را به تأخير مياندازد. اخلاق را خوب ميكند. نعمتها را حفظ ميكند. خانهها را آباد ميكند و...
مادربزرگ كمي به فكر فرورفت و سپس گفت: مادرت براي مهماني امشب انواع غذاها و پذيراييهاي آنچناني را تدارك ديده! در گذشته، ما در نهايت سادگي خوش بوديم. فقط يك مدل ميوه بود، يك مدل غذا يا بعضي وقتها خودمان غذايي كه درست كرده بوديم را ميبرديم و با هم نوش جان ميكرديم. امروز مهمانيهاي اشرافي و تجملاتي همچون خوره، به جان اين پيوند الهي افتاده و در حال قطع كردن آن است. به همين خاطر است كه امشب عمهات را در اين جمع و در اين مهماني نميبينيم! او از وضعيت مالي خوبي برخوردار نيست و نميتواند با مادرت رقابت كند، به همين خاطر در اين مهمانيها شركت نميكند.
حرفهاي مادربزرگ كه تمام شد به خاطر توضيحاتش تشكر كردم و از خودم و مادرم شرمنده شدم. تصميم گرفتم كه ديگر وقتي كسي ميآيد خانهمان، بازي كامپيوتري نكنم و اين حرفها را هم براي پدر و مادرم تعريف كنم تا از اين به بعد جلوي هزينههاي اضافي را بگيرند تا عمهجان هم به مهماني ما بيايد و از صله رحم جانماند.