کد خبر: 881849
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۵
«جستارهايي در تاريخچه نهضت اسلامي در شهر رفسنجان» به بهانه سالروز رحلت حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباس پورمحمدي
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر سالروز ارتحال عالمي خدمتگزار و مجاهدي نستوه است. فقيد سعيد مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباس پورمحمدي رفسنجاني(قده)، از جمله مبارزان سختكوش، بي‌ادعا و حتي گمنام نهضت امام خميني است
  احمدرضا صدري

روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر سالروز ارتحال عالمي خدمتگزار و مجاهدي نستوه است. فقيد سعيد مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباس پورمحمدي رفسنجاني(قده)، از جمله مبارزان سختكوش، بي‌ادعا و حتي گمنام نهضت امام خميني است كه منش او در تمامي عمر طولاني‌اش، مي‌تواند الگويي فرا روي طلاب و مبلغان جوان ديني باشد. آن بزرگ كه از ياران ديرين رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي بود، پس از بدرود گفتن جهان، اينگونه از سوي ايشان مورد تجليل قرار گرفت:
«با اندوه و تأسف خبر درگذشت روحاني مبارز ، پارسا و مردمي، رفيق صميمي و قديمي جناب حجت‌الاسلام آقاي حاج شيخ عباس پورمحمدي رفسنجاني را دريافت كردم. زندگي سراسر تلاش و خدمت همراه با اخلاص و سلامت نفس و بي‌اعتنايي به جلوه‌ها و زخارف مادي، خصوصيت برجسته‌ اين روحاني كم‌نظير در همه‌ دوران‌هاي حيات او است. در دوران اختناق طاغوتي، با شجاعت و صراحت، پرچم نام و راه امام راحل را بر دوش داشت و در دوران نظام مقدس جمهوري اسلامي، پيشرو خدمات‌رساني به محرومان و اقدام‌هاي فرهنگي و اجتماعي در گستره‌اي وسيع بود. در همه‌ دوران‌‌ها هرگز از مردم و به خصوص طبقات محروم جدا نشد و  جز راه خدا نپيمود. رحمت و غفران الهي شامل حال او باد. به خاندان مكرم، همسر گرامي و فرزندان و ديگر بازماندگان و همه دوستداران و آشنايان ايشان صميمانه تسليت عرض مي‌كنم.»
 بي‌ترديد نام زنده‌ياد پورمحمدي با جريان انقلاب در كرمان و رفسنجان گره خورده است و چه بهتر كه تجليل از آن بزرگ، بهانه‌اي براي بازخواني گوشه‌هايي از تاريخ نهضت اسلامي دراين شهر باشد. مقالي كه پيش‌روي شماست به مدد پاره‌اي اسناد وخاطرات، درصدد چنين خوانشي است. اميد آنكه تاريخ پژوهان انقلاب و علاقه‌مندان را مفيد افتد.
 
  پورمحمدي، شجاع و صريح درمبارزه
 زنده‌ياد حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباس پورمحمدي، عالم روحاني، مجاهد، بصير، مبارز، شجاع و مردمداري بود كه همه عمر خود را وقف خدمت به اسلام و انقلاب اسلامي كرد. وي در سال 1304 در روستاي ماهوتك رفسنجان ديده به جهان گشود و بخش اعظم عمرش را در همين شهر سپري كرد. پدر ايشان كسبه جزء بود و يك بقالي كوچك داشت و از اين طريق معاش خانواده را تأمين مي‌كرد. شيخ عباس هنوز كودكي بيش نبود كه در مكتب به يادگيري قرآن و ادبيات فارسي پرداخت. پس از پايان تحصيلات ابتدايي براي كمك به معاش خانواده به شغل خياطي پرداخت و بي‌آنكه در حوزه‌اي ثبت‌نام كند، خود به يادگيري برخي از دروس حوزوي مشغول شد. 23 ساله بود كه با حمايت و تشويق يكي از مؤمنان خير رفسنجان طلبه شد و به شهر يزد رفت و در حوزه علميه آن شهر(مدرسه خان) به يادگيري علوم ديني پرداخت. بعد از يك سال به رفسنجان بازگشت و در حوزه علميه آنجا مشغول تحصيل و تدريس شد. در سن 25 سالگي و درسال 1328، با دخترخاله خود ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج شش پسر و پنج دختر بود كه يكي از پسرها به فيض شهادت نائل آمد. وي پس از چهار سال تدريس و تحصيل در حوزه علميه رفسنجان به قم رفت تا مدارج بالاتر علمي را طي كند. در آنجا از محضر آيت‌الله‌العظمي بروجردي و حضرت امام خميني بهره جست و در درس خارج آن بزرگان شركت كرد. پس از دو سال بار ديگر به زادگاه خود بازگشت و در آنجا به فعاليت‌هاي علمي و اجتماعي خويش ادامه داد. در سال 1333 امام جماعت مهم‌ترين مسجد رفسنجان، يعني مسجد سقاخانه شد كه بزرگان، تجار و بازرگانان شهر در آن تجمع مي‌كردند. او پس از رحلت آيت‌الله‌العظمي بروجردي، مردم را به تقليد از امام خميني فرا خواند و مردم رفسنجان كه به شيخ نهايت اعتقاد و اعتماد را داشتند، درمقياسي حداكثري مقلد حضرت امام شدند. با شروع نهضت امام خميني، شيخ عباس پورمحمدي مسجد سقاخانه را به پايگاه اصلي مبارزات مردم رفسنجان عليه رژيم شاه تبديل كرد و از آن پس اين مسجد، همواره پذيراي علماي مبارز سراسر كشور بود. شيخ عباس از روحانيون معتقد به مبارزه براي سخنراني در اين مسجد دعوت مي‌كرد و به همين دليل بارها به شهرباني و ساواك احضار و بازجويي شد. وي با شجاعت كم‌نظيري كه در كشور سابقه نداشت پس از تجديد بناي مسجد سقاخانه، نام «مسجد امام خميني» را بر آن نهاد.
حاج شيخ عباس در كنار فعاليت‌هاي مبارزاتي خويش، به كار مهم تأسيس مجموعه مدارس اسلامي نيز مبادرت كرد و با اين اقدام، مدارس عادي رفسنجان -كه معمولاً از تربيت ديني درآن نمي‌شد سراغ گرفت- را از رونق انداخت! وي در خدمت به مستمندان و محرومان نيز از هيچ تلاشي فروگذار نكرد و با كمك خيرين منطقه، كالاهاي ضروري مستضعفين را تهيه مي‌كرد و در اختيار آنان قرار مي‌داد. محدوده كمك‌رساني‌هاي او، به محرومان شهر رفسنجان منحصر نمي‌شد و هر جاي كشور كه نياز به كمك بود، حضور پيدا مي‌كرد، از جمله در سال 1347 در كمك‌رساني به مردم زلزله‌زده فردوس فعاليت‌هاي مثمر ثمري را انجام داد.
شيخ از سال 1350 ممنوع‌المنبر و ممنوع‌الخروج بود و در اين فاصله يك بار دستگير و زنداني و در سال 1356 به مدت سه سال تبعيد شد. اولين محل تبعيد او زابل بود كه اين تبعيد بيش از سه ماه طول نكشيد و رژيم ناچار شد به خاطر تحركات سياسي شيخ، او را به سراوان تبعيد كند، اما اين تغيير مكان نه‌تنها از تلاش‌هايش نكاست، بلكه بر شور و حرارت مبارزاتي ايشان افزود. از آنجا كه سراوان با كشور پاكستان هم‌مرز است، شيخ از اين فرصت استفاده كرد و با مسلمانان پاكستان ارتباط گرفت!رژيم متوجه اين تحركات شد و باز جاي او را تغيير داد و شيخ را به بندرلنگه در استان هرمزگان تبعيد كرد. شيخ در اين سفر سخت بيمار شد و ناچار شدند او را با آمبولانس به بندرلنگه ببرند. بيماري شيخ در بندرلنگه شدت گرفت و حالش رو به وخامت رفت، لذا فرزندانش او را مخفيانه از بندرلنگه بيرون بردند و به شهر كرمان رساندند. شيخ در كرمان تحت معالجه قرار گرفت و درمان شد، اما پس از بهبودي به‌جاي بازگشت به تبعيدگاه خود، به رفسنجان رفت. اين ماجرا چهار ماه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي روي داد. در بهمن سال 1357 شيخ به تهران رفت تا در تحصن علما و روحانيون در اعتراض به جلوگيري از بازگشت امام در كنار ساير مبارزان شركت كند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، حاج شيخ عباس پورمحمدي مسئوليت كميته انقلاب را در رفسنجان به عهده گرفت. سپس نماينده حزب جمهوري اسلامي در كرمان شد و پس از آن، اداره سازمان تبليغات اسلامي رفسنجان را پذيرفت. وي در تأسيس نهادهاي انقلابي از قبيل بنياد مسكن، بنياد شهيد و كميته امداد، سهم بسزايي داشت. با شروع جنگ تحميلي، در رفسنجان ستاد پشتيباني از جبهه‌ها را راه‌اندازي كرد و خود چندين بار به جبهه‌هاي جنگ رفت و در عمليات‌ها شركت كرد. در يكي از اين اعزام‌ها بود كه پشت خطوط فاو شيميايي شد و چندين ماه در بيمارستان‌هاي تهران و رفسنجان تحت معالجه قرار گرفت. پس از پايان جنگ مسئوليت جديدي را قبول نكرد و به امام جماعت بودن اكتفا كرد و همه عمر را در خدمت صادقانه به انقلاب، مردم و رهبري گذراند. وي با ايجاد صندوق تعاون اسلامي، ساخت و تجهيز بيمارستان علي بن ابيطالب(ع)، تأسيس بنياد خيريه علي بن ابيطالب(ع)، توسعه مدارس علوي رفسنجان و ساخت حوزه علميه و مسجد خدمات ارزشمندش را تكميل كرد و سرانجام در روز 24 آبان سال 1395 در سن 92 سالگي دار فاني را وداع گفت و در مسجد امام خميني به خاك سپرده شد.
 
  «تحرك انقلابي رفسنجان» درآيينه توصيف رهبر
همانگونه كه در زندگينامه فوق اشارت رفت، مردم شهر رفسنجان در ميان اهالي شهرهاي استان كرمان، در زمره نقاط پيشرو در نهضت اسلامي به شمار مي‌رفتند. حضور مداوم ومستمر عالمان نامدار و شاگردان مبارز رهبركبيرانقلاب در اين شهر و سخنراني‌هاي روشنگر وبرانگيزاننده ايشان، بهترين گواه اين مدعاست. پرونده قطور تحركات انقلابي در رفسنجان و حمايت عمومي گسترده از آن نيز، شاهدي براين مهم محسوب مي‌گردد. رهبرمعظم انقلاب اسلامي در سفر بهار84 به شهر رفسنجان، در توصيف مكانت ديني و انقلابي اين شهر فرمودند:
«حضور در رفسنجان، براي اين بنده‌ خدمتگزار، بسيار خاطره‌انگيز است. شهر رفسنجان و مردم عزيز آن را از سال‌هاي بسيار دور مركز و كانون توجه به حقايق اسلام و نقطه‌ ثقلي از نقاط مهم كشور در مبارزه‌ با طاغوت شناختيم. مردم رفسنجان در دوران اختناق به معناي حقيقي كلمه در صراط مستقيم الهي پايداري و پافشاري كردند. روزي كه نام و ياد و فتواي امام بزرگوار در سرتاسر كشور به وسيله‌ دستگاه پليسي اختناقِ طاغوتي ممنوع و جرم بود، مردم رفسنجان در شهر شجاع و آزاده‌ خودشان، مسجدي به نام امام بزرگوار نامگذاري كردند؛ به نام آن بزرگوار سخن گفتند و راه او را ترويج كردند. بنده در سفرهاي متعددي كه به اين شهر آمدم و با محبت صميمانه‌ شما مردم رفسنجان روبه‌رو شدم، مطالبي را در اين شهر به‌صورت علني و بر سر منبرها مي‌توانستم تشريح كنم كه در هيچ نقطه‌ ديگر كشور چنين امكاني براي ما به‌وجود نمي‌آمد. در اينجا مردم، آگاه و هوشيار بودند؛ آماده به كار و پا به ركاب بودند؛ همين وضعيت در طول سال‌هاي متمادي ادامه پيدا كرد و بعد از پيروزي انقلاب هم رفسنجان از جمله‌ مراكزي بود كه به مصداق «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه» پيمان خود را با خدا، با امام زمان و با حركت عظيم اسلامي نگسست. در ميدان‌هاي دفاع مقدس، مردان رفسنجاني، جوانان رفسنجاني و در پشت جبهه و در بخش پشتيباني، زنان رفسنجاني نقش بسيار مهمي ايفا كردند.»
 
روايت پورمحمدي از حضور رهبري در شهر رفسنجان دردوران مبارزات
بي‌ترديد يكي از محمل‌هاي سفرهاي روشنگر رهبر معظم انقلاب در شهر رفسنجان در دوران مبارزه، آشنايي و صميميت ايشان با حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ عباس پورمحمدي بوده است. سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي پس از درگذشت زنده‌ياد پورمحمدي، در باره چگونگي آغاز اين ارتباط، تاريخچه ذيل را منتشر كرد:
«در سال 1346 در دهه‌ آخر ماه صفر، اتوبوسي از رفسنجان حامل هيئت عزاداري از حسينيه‌ علي‌آباد عازم مشهد مقدس براي زيارت حضرت امام رضا(ع) مي‌شود. اتوبوس در نزديكي‌ فردوس تصادف و يكي از عزاداران فوت مي‌كند، اتوبوس هم خراب مي‌شود. مردم شهر فردوس وقتي مطلع مي‌شوند مسافران اتوبوس عزاداران امام حسين(ع) و زوار امام رضا(ع) هستند، كمك بسياري كرده، تشييع جنازه مي‌كنند و متوفي را نيز همان‌جا دفن مي‌كنند. آنها از هيئتي‌ها پذيرايي و اتوبوس را درست مي‌كنند و هيئت عازم مشهد مي‌شود. سال بعد در سال 1347 در منطقه‌ گناباد ، فردوس و كاخك زلزله‌اي اتفاق مي‌افتد. به پاس خوبي‌هاي مردم فردوس، هيئتي‌ها و ديگر مردم با سرپرستي حاج شيخ عباس پورمحمدي كمك‌هاي نقدي و غيرنقدي را جمع‌آوري  مي‌كنند و عازم منطقه‌ زلزله‌زده مي‌شوند. وقتي مي‌روند آنجا مي‌بينند دولت كمك قابل‌توجهي نكرده است و يك آقاي سيدروحاني مسئول تمام كارهاست و شاگردان ايشان نيز از مشهد آمده‌اند و كمك مي‌كنند. ايشان كسي نبود جز آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي كه آن موقع 25 سال سن داشتند. آقا نيز تعجب مي‌كنند كه از رفسنجان با اين هم فاصله زياد، كارواني براي كمك‌رساني آمده است و يك روحاني هم از بالاي كاميون با لباس مشغول پايين آوردن اجناس و بارهاست. آقاي پورمحمدي همان‌جا شيفته اين سيد جوان مي‌شوند و از ايشان دعوت مي‌كنند ماه رمضان تشريف فرماي رفسنجان شوند. ايشان هم مي‌پذيرند و اين اولين آشنايي آقاي پورمحمدي با ايشان بود. جالب است بدانيد كه هيئتي‌ها نام حسينيه‌ خود را «فردوس» گذاشتند و نام خياباني را كه مهم‌ترين خيابان شهر رفسنجان و قديمي‌ترين است نيز فردوس گذاشتند كه در حال حاضر به نام خيابان انقلاب است.»
مرحوم پورمحمدي نيز در بيان خاطرات خويش از دوران طولاني معاشرت با رهبر معظم انقلاب، به نكات ذيل اشاره كرده است:
«من و حضرت آيت‌الله خامنه‌اي همزمان‌ تبعيد بوديم‌ ،اما هر كدام‌ جاي‌ ديگر بوديم‌. من‌ زابل‌ و سراوان‌ بودم‌، ايشان‌ ايرانشهر بودند. مرتب‌ پيش‌ ايشان مي‌رفتيم‌. يك‌ وقتي‌ ما با لباس‌ بلوچي‌ آنجا رفتيم‌، خدمت‌ ايشان‌ آقا  چند لحظه‌اي‌ نگاه‌ كردند تا دريافتند كه‌ من‌ هستم‌. من‌ را بغل‌  و احوالپرسي‌ كردند. اولين‌ بار كه‌ ما با ايشان آشنا شديم‌، زلزله‌ فردوس‌ بود. يك‌ مقدار پول‌ جمع‌ كرديم‌ و به مشهد رفتيم.‌  دوستي‌ داشتيم‌ گفتيم‌ چه‌كار كنيم‌؟ گفت‌ دو گروه‌ هستند كه‌ خدمت‌ مي‌كنند؛ يكي‌ گروه‌ آقاي‌ ميلاني‌ و ديگري‌ گروه‌ آقاي‌ قمي‌. بعد از لحظه‌اي‌ گفت‌ گروه‌ آقاي‌ قمي‌ يك‌ امتياز دارد. گفتم‌ چيست‌؟ گفت‌ چهار نفر آنجا هستند. گفتم‌ چه‌ كساني‌ هستند؟ گفت‌ آقاي‌ طبسي‌، آقاي‌ خامنه‌اي‌، آقاي‌ مهامي‌ و آقاي هاشمي‌نژاد. ما فوري‌ ماشين‌ گرفتيم‌ و به آن‌ محل‌ رفتيم‌. آن‌ شب‌ نوبت‌ آقا بود. اولين‌ باري‌ كه‌ ما با آقاي‌ خامنه‌اي‌ برخورد كرديم‌، آن‌ شب‌ بود. ديگر تا سحر همين‌ طور با هم‌ درددل‌ و‌ صحبت‌ مي‌كرديم.‌ پول‌هايي‌ را كه‌ داشتيم‌، به‌ ايشان‌ داديم‌ و بعد هم‌ ايشان‌ را دعوت‌ كرديم‌ كه‌ ماه‌ رمضان‌ رفسنجان‌ بيايند. گفتند چشم‌. ايشان در ماه رمضان در خانه‌ ما بودند. اين‌ اولين‌ بار بود، هم‌ آشنايي‌ ما با آقا و هم‌ اينكه‌ تشريف‌فرمايي‌ ايشان. البته ايشان‌ چهار مرتبه‌ ديگر رفسنجان‌ آمدند؛ سه‌ مرتبه‌ براي‌ منبر رفتن‌ دعوت‌ شدند و يك‌ مرتبه‌ هم‌ عيد نوروز بود  كه با زن‌ و بچه‌ به رفسنجان‌ آمدند. يك‌ هفته‌اي‌ در نوروز‌ منزل ما بودند. آشنايي‌ ما از آن‌ سال‌ شروع‌ شد. حالا هم‌ وقتي خدمت‌ ايشان‌ مي‌روم‌، احترام‌ مي‌گذارند. با عزت‌ برخورد مي‌كنند. در حال حاضر هم كه ايشان يك‌ مقام‌ والايي هستند، اين‌ عواطف‌ خود را تغيير نداده‌اند. اين‌ خيلي‌ ارزش‌ دارد.»
 
  تعهد گرفتن ساواك از پورمحمدي براي دعوت نكردن از سخنرانان انقلابي
حجت‌الاسلام دكتر حسن روحاني رئيس‌جمهور نيز در خاطرات خويش، دعوت‌هاي مكرر زنده‌ياد شيخ عباس پورمحمدي از وي براي سخنراني در شهر رفسنجان را اينگونه توصيف كرده است:
«من در سال 1353 تا 1356، سالي دو، سه بار به رفسنجان مي‌رفتم. دعوت كننده و ميزبان من در رفسنجان آقاي شيخ عباس پورمحمدي بود كه از روحانيان بسيار شريف، فعال، متواضع، مردمدار و انقلابي به شمار مي‌رفت. سكونت من در رفسنجان معمولاً در منزل آقاي پورمحمدي بود و ايشان زحمت ميزباني را تقبل مي‌كردند. در رفسنجان طي سال‌هاي 1354 تا 1356، سخنراني‌هاي متعددي درباره توحيد، امامت و ساير موضوعات ايراد كردم كه متأسفانه بعد از انقلاب نتوانستم نوار آن سخنراني‌ها را به دست آورم. معمولاً منبرهاي من در شهرستان‌ها و از جمله در رفسنجان از تعرض مأموران شهرباني و ساواك مصون نبود. گاه به سراغ باني مجلس، يعني آقاي پورمحمدي مي‌رفتند و از ايشان تعهد مي‌خواستند كه نگذارد من سخنراني تند داشته باشم.»
درسندي از ساواك، ارتباط پورمحمدي با روحاني و وقايع روي داده در خلال يكي ازسفرهاي آن دو به شهر مشهد نيز بدين شرح به مافوق گزارش شده است:
«دكتر روحاني خطيب مشهور تهران به اتفاق حاج آقا پورمحمدي يكي از روحانيون تراز اول رفسنجان كه طرفدار خميني است به منظور زيارت به مشهد وارد و در منزل اصغر پورمحمدي، دانشجوي دانشگاه مشهد فرزند حاج آقا پورمحمدي سكني گزيدند. نامبردگان در مدت اقامت در مشهد با طلبه‌اي به نام اختري و شيخ محمدرضا محامي، عباس واعظ طبسي و عبدالكريم هاشمي‌نژاد ملاقات و روز 13/12/36 به نيشابور عزيمت و مجدداً به مشهد مراجعت كردند. در نيشابور از امامزاده محروق و شيخ عطار ديدن كرده‌اند. نامبردگان يك شب مهمان هاشمي‌نژاد بودند و شخصي به نام حكيم‌زاده شغل انگشتر فروش و واعظ طبسي، محامي و دو نفر ديگر نيز در اين مهماني بودند. حكيم‌زاده نواري از گلسرخي آورده بود. گويا گلسرخي بعد از جريان تبريز در مسجد اعظم قم سخنراني كرده است. مدتي به متن سخنراني گلسرخي گوش مي‌دهند.» 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر