کد خبر: 881809
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۵
شهر شلوغ، شهر بي‌رحم، زندگی کاذب
تا چشم كار مي‌كند آدم است كه در پياده‌روهاي پايتخت موج مي‌زند. پياده‌روها پر از عابر و خيابان‌ها مملو از ماشين و موتورسيكلت است.
  مهدي ارجمند

تا چشم كار مي‌كند آدم است كه در پياده‌روهاي پايتخت موج مي‌زند. پياده‌روها پر از عابر و خيابان‌ها مملو از ماشين و موتورسيكلت است. جالب اينجاست كه همه هم براي رفتن عجله دارند. اينجا حتي در زير زمين هم آدم‌ها در حال حركتند و هر چند دقيقه يك بار با عبور مترو از زير زمين، خياباني كه رويش ايستاده‌اي تكان‌هاي كوچكي مي‌خورد. اينجا تهران است، پايتخت ايران. كلانشهري با 13 ميليون و 260 هزار نفر جمعيت روزانه كه هر روز هزاران نفر به عنوان مسافر، گردشگر يا براي پيگيري و انجام كارهاي اداري خود از شهرهاي مختلف به اين شهر مي‌آيند و بسياري از آنها همان شب به شهر خود بازمي‌گردند. تهران سابقه طولاني ندارد، بيشترين و مهم‌ترين آثار تاريخي اين كلانشهر از دوران صفويه آغاز مي‌شود، در قاجاريه به اوج خود مي‌رسد و تا زمان پهلوي دوم و انقلاب اسلامي ادامه مي‌يابد. با اين حال اين كلانشهر دودگرفته امروز پايتخت يك كشور 80 ميليوني است كه بيش از 15 درصد جمعيت كشور را در خود جاي داده است.
 
شهرها را خراب كرديم تا تهران را آباد كنيم!
اگر تا همين دو دهه پيش تهران به عنوان يكي از زيباترين پايتخت‌هاي دنيا با آب و هوايي مطلوب و برخوردار از تفرجگاه‌هاي زيبا و طبيعتي بكر و صد البته آب زلال و خنك شناخته مي‌شد، اين روزها اما اين كلانشهر مانند اژدهايي شده است كه دود از دهانش خارج مي‌شود و همه چيز را مي‌بلعد. شهر شلوغ، شهر بي‌رحم و حتي شهر دروغ!
اينجا تهران است، شهري كه تا دلت بخواهد دستفروش، پيك موتوري، كارگر ساختماني، تراكت‌پخش‌كن و... دارد، افرادي كه بيشترشان شب‌ها در پانسيون‌ها و خوابگاه‌هاي اطراف ميدان انقلاب شب را تا صبح سپري مي‌كنند.
اينجا تهران است. شهر شلوغي كه اگر كمي دير بجنبي نمي‌تواني سوار مترو بشوي، غفلت كني از BRT شلوغ و مملو از آدم جا مي‌ماني، ساعت‌ها بايد ترافيك، دود، آلودگي هوا و شلوغي را تحمل كني، اينجا شهري است كه يك خيابان را اگر اشتباه بروي بايد حداقل نيم‌ساعت زمان صرف كني با بتواني برگردي. شهري كه هر آن ممكن است با يك موتوري تصادف كني و هنگام تردد در پياده‌رو يا خيابان بايد شش‌دانگ حواست جمع باشد. خلاصه در تهران همه چيز به‌هم ريخته است.
شهري كه به عنوان پايتخت، قلب كشور به حساب مي‌آيد اين روزها نامنظم مي‌زند و حتي تا حالا يكي، دو تا سكته ناقص را هم رد كرده است. تهران يك شهر بي‌توازن است.
 
  مشاغل عجيب و غريب در تهران
در تهران مشاغلي وجود دارد كه هيچ جاي كشور حتي فكرش را هم نمي‌كني اين مشاغل بتواند كارايي داشته باشد. مثلاً نگه داشتن جاي پارك يكي از همين مشاغل است. باورتان مي‌شود؟ بله در تهران افرادي هستند كه در خيابان‌هاي شلوغ خصوصاً در شمال شهر براي ماشين‌هاي گرانقيمت جاي پارك نگه مي‌دارند. بعضي‌ها هستند كه دنبال ماشين‌هايي كه مي‌خواهند بدون مجوز وارد محدوده طرح ترافيك شوند، مي‌دوند تا دوربين راهنمايي و رانندگي نتواند پلاك آنها را ثبت كند. نكته اينجاست كه همه افرادي كه به اين گونه كارها مشغول هستند در شهر خودشان براي خودشان كسي هستند و اين روزها به خاطر بيكاري و نداشتن پول به اميد كسب درآمد راهي تهران شده‌اند اما روزهايي را مي‌گذرانند كه شايد هيچ وقت دوست نداشته‌اند آن را تجربه كنند. اين روزها در تهران افرادي را مي‌بينيم كه به مشاغل مختلفي مانند پخش تراكت، پيك موتوري، دستفروشي، دوره‌گردي و حتي به عنوان دادزن جلوي فروشگاه‌ها و پاساژها مشغول هستند، درآمد اندكي دارند، روزهاي سختي را مي‌گذرانند و اكثريت آنها افرادي هستند كه از شهرهاي مختلف به تهران مهاجرت دائم يا موقت كرده‌اند و براي امرار معاش به مشاغل كاذب رو آورده‌اند و به خاطر اجاره‌هاي سرسام‌آور تهران شب‌ها را در پانسيون‌ها مي‌خوابند. حالا بگذريم از اينكه در اين ميان افرادي هم هستند كه آلوده به مواد مخدرند و در مناطقي مانند شوش، هروي، راه‌آهن، مولوي و... صبح‌ها پشت درختان يا در كوچه پس كوچه‌هاي خلوت نشئه مي‌شوند و شب‌ها گوشه‌اي از خيابان روي يك تكه كارتن مي‌خوابند.
در اين گزارش اما صحبت از افرادي است كه به خاطر اينكه در شهرهاي‌شان نتوانسته‌اند شغلي براي خود دست و پا كنند راهي تهران شده‌اند، اما همان طور كه از قديم گفته‌اند آواز دهل شنيدن از دور خوش است. آنها با خود فكر مي‌كردند تهران شهري است كه مي‌توان از خاكش پول درآورد. به اميد كسب درآمد بيشتر و يافتن شغلي مناسب راهي تهران شدند اما چيزي جز دستفروشي و مشاغلي شبيه آن در اين شهر دودگرفته نصيب‌شان نشده است. اين وضعيت سخت را به غريبي و غربتي كه بايد تحمل كنند هم اضافه كنيد.
نمي‌خواهم بگويم دستفروشي، پيك موتوري، كارگر ساختماني يا حتي پخش تراكت و... مشاغل بدي است و افرادي هم كه به اين مشاغل مشغولند آدم‌هاي بدي هستند، خير اتفاقاً بايد غيرت آنها را تحسين كرد كه براي تأمين معاش خود و خانواده‌هايشان تلاش مي‌كنند و عرق مي‌ريزند تا دزدي نكنند، اما موضوع گزارش ما چيز ديگري است. مسئله اين است كه همين آدم‌ها در شهر خودشان براي خودشان كسي هستند و حالا بايد در تهران شرايطي را تحمل كنند كه خوشايند آنها و خانواده‌هايشان نيست. در اين ميان اين را هم قبول داريم كه آنها در اين قضيه بي‌گناه هستند، در حقيقت شرايط بد موجود در حوزه اشتغال و درآمدزايي در استان‌هاي مختلف باعث شده افراد زيادي يك‌شبه بار و بنديل خود را جمع كرده و راهي تهران شوند. در حقيقت در دهه‌هاي اخير سياست‌هاي اشتباه مديريتي و برنامه‌ريزي‌هاي غيركارشناسي و نگاه درآمدي به توسعه تهران باعث شد تمام استان‌هاي كشور خراب شوند تا شهري به نام تهران آباد شود. در حال حاضر بيشترين امكانات و اعتبارات و بودجه و فرصت‌هاي شغلي و درآمدي و امكانات براي پيشرفت و توسعه كار در تهران متمركز شده و اين توسعه نامتوازن و عدم توزيع نامناسب و نامتوازن امكانات و فرصت‌ها باعث شده افرادي مانند هنرمندان و كارمندان نيز با هدف پيشرفت و توسعه بيشتر در كارهايشان و بهره‌گيري از فرصت‌هاي موجود در تهران به پايتخت مهاجرت كنند و در نهايت اين شهر آباد تبديل شده است به شهر بي‌توازن! شهري كه آبادي‌اش دروغي بيش نيست و براي زندگي در آن چاره‌اي جز تن دادن به دروغ نيز نيست!
  رشد جمعيت مهاجر به تهران
در سال‌هاي اخير سهم استان تهران از كل جمعيت مهاجر در كشور از 7/ 17 درصد به 2/20 درصد افزايش يافته است. مطابق نتايج تكميلي سرشماري نفوس و مسكن سال 1395، روند پنج سال اخير مهاجرت به تهران متفاوت از افت 15 درصدي مهاجرت كل، فقط 3 درصد كاهش يافته و عمده جمعيت متراكم استان تهران، به جاي رشد طبيعي– زاد و ولد- از محل مهاجرت، افزايش يافته است.
بر اساس نتايج سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال 1395، طي فاصله زماني سال‏هاي 1390 تا 1395 تعداد 516922 نفر از استان‌هاي ديگر وارد استان تهران شده‌اند. نتايج تكميلي سرشماري نفوس و مسكن سال 1395 كه تحت عنوان «ريز جمعيت 31 استان كشور و شهرهاي تابعه» در سايت مركز آمار ايران قرار گرفت، نشان مي‏دهد جمعيت استان تهران طي پنج سال اخير به‌جاي آنكه از محل رشد طبيعي ناشي از زاد و ولد افزايش پيدا كند از ناحيه جمعيت مهاجر به‌شدت متراكم شده طوري كه مجموعه شهر تهران در حال‌حاضر با بحران جمعيت سربار روبه‏رو شده است. طبق اطلاعات مستند در دو گزارش اوليه و تكميلي سرشماري 95، معادل 88 درصد از يك ميليون و 84 هزار نفر جمعيت افزايش‌يافته استان تهران را «جمعيت مهاجر» تشكيل مي‏دهد. براين اساس استان تهران بالاترين سهم (2/20 درصد) از كل جمعيت مهاجر كشور را در مقايسه با 30 استان ديگر به خود جذب كرده ‏است. سهم هر يك از 30 استان ديگر از كل جمعيت مهاجر كشور در سال 95 به‏طور متوسط 2 تا 3 درصد است و بالاترين سهم بعد از استان تهران مربوط به استان خراسان‌رضوي بوده كه حدود 3/ 7 درصد برآورده شده ‏است.
بررسي نسبت جمعيتي 10 شهر كم‌جمعيت در سال 1395 در كشور نشان مي‏دهد اين 10 شهر روي هم فقط يك‌صدم درصد از جمعيت شهري كشور را به خود اختصاص داده و اين در حالي است كه شهر تهران به تنهايي 7/14 درصد از جمعيت شهري كشور را درون خود جاي داده است.
  دلم براي صبحانه‌هاي مادرم تنگ شده است
رضا 25 ساله اهل كرمانشاه يكي از جواناني است كه به اميد يافتن شغل بهتر و درآمد بيشتر راهي تهران شده است. الان سه سال است كه در تهران دستفروشي مي‌كند. او را مي‌توان در خيابان آزادي بعد از تقاطع يادگار امام پيدا كرد. از صبح مي‌آيد كنار پل هوايي با چند نفر از دوستانش بساط مي‌كند. او گوشي تلفن همراه مي‌فروشد، گوشي‌هايي كه البته چيني و تقلبي است و او آنها را با قيمتي ارزان مي‌فروشد. گاهي اوقات مشتري كه گوشي را مي‌خرد بعد از چند روز با توپ پر مي‌آيد كه گوشي خراب است و با او جر و بحث مي‌كند كه بايد گوشي را عوض كند يا پولش را پس بدهد. گاه بايد با مأموران سد معبر شهرداري وارد مجادله شود و گاه بايد مراقب باشد كه كسي از بساطش گوشي كش نرود.
خودش مي‌گويد: نتوانستم در شهر خودم كار خوبي دست و پا كنم. ديپلم دارم و الان چهار سال است سربازي‌ام تمام شده. مدتي در شهر خودم در يك رستوران كار مي‌كردم. 800 هزار تومان حقوق مي‌داد از 11 صبح مي‌رفتم تا 12 شب. البته از ساعت 4 تا 7 بعد از ظهر استراحت داشتيم. نه پنج‌شنبه داشتم نه جمعه، براي همين راهي تهران شدم تا شغل بهتري دست و پا كنم. ابتدا به يك رستوران در تهران رفتم ماهي يك ميليون و 200هزار تومان حقوق مي‌گرفتم، ناهارم را هم مي‌دادند و شب را در رستوران مي‌خوابيدم اما بعد از مدتي از آنجا هم آمدم بيرون و حالا به اميد درآمد بهتر اين كار را انجام مي‌دهم.
رضا مي‌افزايد: بعضي روزها كاسبي خوب است و بعضي روزها هم نه. تا شب اينجا هستم هرچه روزي باشد گيرم مي‌آيد. با چند تا از دوستانم يك خانه در جنوب شهر اجاره كرده‌ايم و شب‌ها هم آنجا مي‌خوابم. خدا را شكر راضي هستم چون كارم در اختيار خودم است و هر وقت بخواهم مي‌توانم به ديدن خانواده‌ام در كرمانشاه بروم چون بعضي روزها دلم خيلي برايشان تنگ مي‌شود. خيلي دوست دارم صبح‌ها با صداي مادرم از خواب بيدار شوم و قبل از رفتن به محل كار با خانواده‌ام صبحانه بخورم.
  غربت و غريبي و غروب‌هاي دلگير تهران
محمد جوان ديگري است كه از يكي از شهرهاي خراسان جنوبي به تهران آمده است. او متأهل است و صاحب سه فرزند. در روستا كشاورزي داشت اما به خاطر خشكسالي مدتي را به مشهد رفت و در نانوايي مشغول كار شد و حالا دو سال است به اميد درآمد بيشتر همسر و فرزندانش را تنها گذاشته و راهي تهران شده است.
او اين روزها به اتفاق تعدادي از همشهري‌هايش در يك نانوايي كار مي‌كند. از صبح كله سحر بلند مي‌شود، تنور را روشن مي‌كند و بعد از آماده شدن خمير، پخت نان را شروع مي‌كنند. تا شب كار مي‌كند و شب هم همان‌جا در نانوايي در اتاقي استراحت مي‌كنند.
او مي‌گويد: براي من كه متأهل هستم و زن و بچه دارم خيلي سخت است. غروب كه مي‌شود خيلي دلم مي‌گيرد. بعضي وقت‌ها دلم براي زن و بچه‌ام تنگ مي‌شود، ياد شيرين‌زباني بچه‌هايم كه مي‌افتم بغض مي‌كنم. تهران دلگير است مخصوصاً غروب‌هاي جمعه كه مي‌شود خيلي دلم مي‌گيرد. دوست دارم كنار خانواده‌ام باشم.
مهران هم نوجواني است كه به اميد يافتن شغلي بهتر از زاهدان راهي تهران شده است. او ناجي غريق است و در يكي از استخرهاي شنا در تهران كار مي‌كند. ماهي يك ميليون و 200هزار تومان حقوق مي‌گيرد، اوقات بيكاري هم با يك شركت خدمات نظافتي همكاري مي‌كند.
وقتي با او صحبت مي‌كنم مي‌گويد: دوست داشتم درس بخوانم اما نشد. دوم دبيرستان بودم كه درس را رها كردم، مدتي در شهر خودم آرايشگري كردم، چند وقتي هم در چهارراه رسولي زاهدان دستفروشي مي‌كردم اما درآمد خوبي نداشتم. چون به شنا علاقه داشتم آموزش‌هاي نجات غريق را فراگرفتم و براي كار آمدم تهران.
مهران مي‌افزايد: شب‌ها در يك خوابگاه حوالي ميدان فاطمي مي‌خوابم. هر از گاهي مرخصي مي‌گيرم و به ديدار خانواده‌ام مي‌روم، اما آخرين باري كه رفتم دو ماه پيش بود. بعيد مي‌دانم تا عيد بتوانم بروم. دلم حسابي براي خانواده‌ام تنگ شده است. دوست داشتم الان پيش آنها باشم. كاش در شهر ما هم امكانات فراهم بود و فرصت‌هاي كار و درآمد بيشتري وجود داشت تا مجبور نشوم دوري از خانواده و غربت را تحمل كنم. كاش همه امكانات فقط در تهران نبود. اين صحبت‌هاي آخر مهران شايد حرف دل بسياري از افرادي است كه براي كار و كسب درآمد به تهران مهاجرت كرده‌اند. افرادي كه نه يك كار خوب و نه يك درآمد مناسب از اين مهاجرت نصيب‌شان مي‌شود، بلكه بايد در كنار اين سختي‌ها، غربت و غريبي و دوري از خانواده را هم تحمل كنند. آخرين جمله مهران را هيچ وقت فراموش نمي‌كنم. كاش همه امكانات فقط در تهران نبود...

 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر