مينا محمددوست
زيستگاه انسان در بستر كره خاكي همواره در جوار پديدههاي قانونمند بوده. شايد انسانها با الگوبرداري از طبيعت ياد گرفتند كه براي زندگي جمعي خود قانون وضع كنند. در بطن قانون است كه امور از هرج و مرج در امان مانده، نظم پيدا كرده و هر چيز در جايگاه خود قرار ميگيرد. قانون به زندگي نظم داده و با نظم ماهيت هر چيز به شكل مناسب پديدار ميشود. در طبيعت وقتي رويدادي خارج از موعد رخ ميدهد، به تبع آن بينظمي شكل ميگيرد. يك سرماي نابهنگام، يك گرماي بيموقع، گاه بارندگي خارج از فصل بارش، همگي يك سلسله امور را دستخوش تغيير ميكنند كه چنانچه اين روند ادامه داشته باشد زيستن براي ما غيرممكن خواهد بود.
بسياري از عرفا، جهان درون انسان را با آنچه در طبيعت است، همسو ميدانند. با اين وصف كه ما نمونهاي كوچك از جهاني هستيم كه در آن زندگي ميكنيم و البته ما رد پاي اين ديدگاه عرفاني را در دل علوم مختلف مشاهده ميكنيم. به عنوان مثال رياضيدانان با زبان اين علم به نحو شيريني پديدههاي اطراف ما را توجيه ميكنند و حائز اهميت اينكه در جسم فيزيكي، ما مجموعهاي هستيم منظم با قوانين رياضي. يعني به نوعي هر بخش از بدن ما با قواعد خاص علم رياضي در محدوده قانون نظم، در كنار هم بوده يا منجمان با دانش بينهايتي كه در اختيار دارند، آنچه به ما ارائه ميدهند چيزي نيست جز نظم شگفتانگيزي كه در كهكشان حاكم است و به طور كلي هر علمي در نهايت اين را به ما عرضه ميكند كه ما در احاطه بيچون و چرا و مطلق نظم حاكم بر اين جهان هستيم.
حال ببينيم درون انسان به چه صورت عمل ميكند. دنياي درون انسان هم بينياز از نظم نيست. آنچه شخصيت انسان را به شكل منسجم و يكپارچه نگه ميدارد، چيزي نيست جز قانون نظم و اين يعني در وجود «من» هر چيز بايد در جايگاه خود باشد. تقريباً همه ما كمابيش از صفات و ويژگيهاي دروني خود آگاهيم، اما شايد كمتر به جايگاه هر يك از اين حالات فكر كنيم. بياييم ساليان عمر انسان را همانند طول اجسام هندسي در نظر بگيريم. در كنار اين طول ما عرضي به بلنداي افكار دروني خواهيم داشت.
براي محاسبه حجم وجودي خود ما به اين طول و عرض احتياج داريم. طول در واقع همان مسيري است كه با به دنيا آمدن در آن هستيم. حال ببينيم چه عواملي به اين بودن ما عمق و به عبارتي معنا داده و باعث نظم وجود ما ميشود. يكي از اين حالتها بدون شك ايمان و اميد است كه به تاروپود دروني ما نظم ميبخشد. اميد يعني ديدن روزنههاي نور در مسير زندگي. ايمان و اميد اكسيري است در دل تاريكي براي روشن شدن راه جهت تلاش بيشتر. ايمان به خداوند و اميد يعني ديدن مشكلات و روبهرو شدن با آنها و رسيدن به درك اين مطلب كه مشكلات هم ماهيت ابدي ندارند و ميگذرند و اين حالتي است خوشايند، در پس پرده ايمان.
ايمان به معناي باور قلبي. يعني هر انسان با علم به اينكه ما در اين جهان تنها نيستيم، خالقي داريم كه حامي ماست و در جزء جزء اين عالم در دل تمامي پديدهها به زيبايي آشكار است، اميدوارتر ميشود. اميد از صفاتي است كه به طرزي جالب به زندگي دروني ما نظم ميبخشد. به زماني فكر كنيم كه به هر دليل اميد در دلمان كمرنگ شده بود. اولين پيامد اين حالت بدون ترديد آشفتگي و بينظمي افكار و به تبع آن حال بد است. پس اين ويژگي نقش بسيار مهمي در زندگي ما ايفا ميكند و در حقيقت تحفهاي است كه خداوند به ما ارزاني داشته.
اين خصلت به ما كمك ميكند در رويارويي با مسائل خود را نبازيم. پيش رفتن و به دنبال راه حل گشتن و برداشتن موانع پيش رو از نشانههاي اميدواري است. قطعاً اگر خوب تأمل كنيم درمييابيم داستانهاي قرآن، كتاب مقدسمان، واقعاً لبريز از پيام اميد است. داستان يوسف در دل تاريكي چاه، داستان يونس در تاريكي دل نهنگ، داستان پيامبر اسلام در تاريكي غار حرا و... همگي نمايانگر روشن بودن بارقههاي اميد در دل تيرگي مشكلات است و چقدر مايه آرامش خاطر است اين آيه كه بعد از هر سختي، آساني است (ان مع العسر يسرا).
يكي از رفتارهاي انسان اين است كه معمولاً وقتي متوجه ميشود ارمغاني باارزش به وي پيشكش شده از آن به خوبي مراقبت ميكند. حال در درون ما هديهاي به ارزشمندي اميد وجود دارد كه براي آن هيچ قيمتي نميتوان گذاشت. اما به چه شكل از آن مراقبت كنيم؟ چراكه اين هديه مانند گياهي لطيف به پرورش و مراقبت نياز دارد. چنانچه ميدانيم يكي از ويژگيهاي مشترك برخي ناراحتيهاي رواني نداشتن اميد به آينده است و در عين حال ميدانيم كه بسياري از خصوصيات ما قابليت تغيير دارند. يعني شالوده اصلي آن را داريم، حال اگر صفت مثبتي است در سايه تلاش ميتوان اقدام به رشد آن كرد. پس براي پرورش اميد چه بايد كرد؟ امروزه بسياري از صاحبنظران راهكارهاي علمي را همراه با باورهاي معنوي بسيار مؤثرتر دريافتهاند. در مورد اميد چه چيز بالاتر از اينكه قبل از هر چيز توكل به پروردگار كنيم؟ ابتداي سوره مباركه حمد (حمد و سپاس مخصوص خدايي است كه پروردگار جهانيان است...). در حقيقت چه نيرويي ميتواند تا اين اندازه مايه اميدواري باشد كه ما به چنين پروردگاري در طول زندگي توكل و اعتماد داشته باشيم؟ نااميدي سايه ترس است و در دل ايمان اين سايه به روشنايي نيستي كشيده ميشود.
وقتي در مواقعي نااميد هستيم، كمي سكوت كنيم و در سكوت به تفكر بپردازيم. با خود خلوت كنيم. انسان در خلوت با خويش است كه بهتر با دنياي درون ارتباط برقرار ميكند و در اين ارتباط خيلي وقتها آرامش به سراغمان ميآيد. عادت به مطالعه را در خود پرورش دهيم. در مورد اميد، مأنوس بودن با كتاب آسمانيمان قرآن، همچنين مطالعه آثار ادبي سرزمينمان كمك شاياني ميتواند باشد زيرا همان طور كه گفته شد اين منابع به زيبايي و با نقل داستانهايي از بزرگانمان همه باعث بيداري اميد در وجودمان ميشود. در حالت نااميدي زياد در مورد اين حالمان با ديگران صحبت نكنيم، مگر در حد يافتن راه حل. با صحبت مدام در مورد يأس در واقع بذر نااميدي را در اطراف پرورش ميدهيم و اين اصلاً چيز خوبي نيست.
همانطور كه ذكر شد، نااميدي سايه ترس است، پس به شكلي معقول با ترسهاي غيرمنطقي خود روبهرو شويم. اگر لازم بود در اين زمينه از افراد متخصص كمك بگيريم. وقتي به شكل مؤثر با ترسي مواجه شويم كه قبلاً از رويارويي با آن واهمه داشتيم، نيرويي از جنس اميد در وجودمان شكفته ميشود. همچنين تجربه مثبتي براي آيندهمان خواهد بود.
به موانع سر راهمان به چشم بنبست نگاه نكنيم. برخي مشكلات را بايد با روشي مناسب حل كرد. برخي موانع را بايد با شيوهاي درست از سر راه برداشت و بعضي مسائل را بايد همان گونه كه هست، پذيرفت. اين جريان به روند اميدواري ما كمك فراواني خواهد كرد. در زمان حال باشيم. ما همه جا در مورد اين موضوع زياد ميشنويم. در مورد اميدواري هم اين مسئله به خوبي صدق ميكند. ترس و نااميدي ما مربوط به زمان آينده است، در صورتي كه ما موهبت حال را داريم. اين به معناي آيندهنگر نبودن نيست. اين يعني نداشتن ترس از آينده، در سايه اميدواري. ايمان و اميد، اين دو ستوني كه با «الف» شروع ميشود هميشه ما را ايستاده نگاه خواهد داشت و در برابر مشكلات قد خم نخواهيم كرد.