کد خبر: 880521
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۰
ماجرای تحریم‌های بشر دوستانه امریکا از آبان 58 تا حالا
می‌خواستیم تحریم‌های قد و نیم‌قد یتیم نمانند، مادرشان را تصویب کردیم
گاهی پیش می‌آید که ملتی تصمیم به کاری می‌گیرد که به مصلحتش نیست. در این مواقع اگر بزرگ‌تری باشد و آن ملت را راهنمایی کند، خیلی به نفع آن ملت می‌شود. در سال 1357 در ایران انقلابی به راه افتاده بود که امریکایی‌ها با تمام توان سعی کردند عواقب آن را به ملت ایران گوشزد کنند. آن‌ها بزرگ‌تر و عاقل‌تر از ملت ایران و بقیه ملت‌ها بودند و بنابراین وظیفه داشتند هر ملتی که تصمیم خطرناکی گرفت به عنوان بزرگ‌تر وارد ماجرا شوند و اگر شد با نصیحت و اگر نشد با زور جلوی آن تصمیم را گرفته و سعادت آن ملت را تضمین کنند!
آن زمان نصیحت‌های امریکا به گوش ملت ایران فرونرفت و سرانجام امریکا مجبور شد با هدف نجات مردم ایران، پا پیش بگذارد بلکه بتواند جلوی بدبختی ملت ایران را بگیرد. مقامات امریکا آنقدر به ایران و سرنوشت ملت آن علاقه‌مند بودند که دوم ژانویه سال 1978 یکی از ژنرال‌های عالی‌رتبه خودشان یعنی ژنرال هایزر را با یک هواپیمای باری به ایران فرستادند.1 واقعاً کدام کشوری را پیدا می‌کنید که حاضر باشد برای نجات ملتی دیگر، ژنرالش را شب عید سوار هواپیمای باری کند و به مأموریت بفرستد؟
 
دلسوزی ژنرال و بی‌خیالی نظامیان!
هایزر از جانب وزیر دفاع وقت امریکا (هارولد براون) دستور داشت با تقویت روحیه و امکانات ارتش ایران، آن را برای سرکوب انقلاب آماده کند.2 امریکایی‌ها به بختیار که پس از فرار شاه از ایران در 26 دی سال 1357 نخست‌وزیر شده بود، اطمینان دادند که هر چه از دستشان بربیاید برای نجات ایران از انقلاب انجام دهند. هایزر از جان و دل مایه گذاشت، بلکه بتواند فرماندهان ارتش ایران را برای یک کودتای اساسی بر ضد انقلاب راضی کند. اما متاسفانه هر چه هایزر برای سرنوشت ملت ایران دلسوزی می‌کرد، فرماندهان ایران نسبت به انجام کودتا بی‌خیال‌تر می‌شدند! هایزر تا آخرین لحظات معتقد بود با یک اقدام جدی نظامی می‌توان سرنوشت ملت ایران را تغییر داد3 و خوشبختی را به آنان بازگرداند، اما سستی فرماندهان ارتش به هایزر اجازه عملی کردن نقشه‌اش را نداد و او با دست خالی و قلبی نگران برای آینده ایران و ملتش، به امریکا بازگشت و در برابر تلویزیون خانه‌اش نشست  و دید چگونه یک ملت دلسوزی‌ها، کمک‌ها، فداکاری‌ها و زحمات امریکایی‌ها را نادیده گرفته و دوستی عمیق میان ایران و امریکا را به دشمنی تبدیل کردند!
 
تسخیر لانه متمدن جاسوسی
البته می‌دانید که امریکایی‌ها ملتی با پشتکارند. برای همین پس از پیروزی انقلاب در ایران بیکار ننشستند و تلاش کردند بلکه بتوانند یک جوری جلوی زیان بیشتر ملت ایران را بگیرند. برای همین به هر ایرانی وطن‌پرست و آزاده‌ای که قصد داشت با انجام کودتا، خوشبختی را به کشورش برگرداند، کمک کردند. بماند که بعضی از این ایرانی‌ها آدم‌های باهوشی از آب درآمدند و تا دلار آخر کمک‌های امریکا برای نجات ایران را درهمان امریکا خرج کردند! در این میان ایرانی‌ها کاری کردند که بدجوری دل مقامات و دولت امریکا را سوزاند. آن‌ها با حمله به سفارت امریکا، مستشاران و دیپلمات‌های از جان گذشته‌ای که در سخت‌ترین شرایط برای کمک به مردم ایران و تنها نماندن آن‌ها باقی مانده بودند را گروگان گرفته و به آن‌ها تهمت جاسوسی زدند! آیا این کار پاسخ مناسبی بود برای 25 سال تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر امریکایی‌ها برای متمدن کردن ملت ایران؟!
 
پادشاه بیمار و گاوچران بامرام
مقامات امریکا دوست داشتند وقتی دست‌هایشان را تا آرنج به دموکراسی و حقوق بشر آغشته و به حلق ملت ایران فرو کرده‌اند، ایرانی‌ها آن دست‌ها را ببوسند، نه اینکه با گروگان‌گیری جواب آن همه محبت را بدهند! ایرانی‌ها برای آزادی گروگان‌ها شرطی گذاشته بودند که عملی کردن آن به هیچ وجه با حقوق بشر، ارزش‌های امریکایی و مرام گاوچرانی سازگار نبود. آن‌ها از امریکا خواستند تا شاه ایران را که بیمار و رنجور و برای معالجه به امریکا پناه آورده بود به ایران پس بدهد و گروگان‌هایش را تحویل بگیرد.
انجام این شرط اصلاً جوانمردانه نبود و اگر امریکایی‌ها حاضر به انجام آن می‌شدند، آن وقت تاریخ و افکار عمومی جهان درباره آن‌ها چه قضاوتی می‌کردند؟ آیا سیصد سال سابقه انسان‌دوستی، تمدن و دفاع از حقوق بشر امریکا به باد نمی‌رفت؟ گذشته از همه این‌ها، مرام و مسلک لوطی‌صفتانه گاوچران‌ها چنین اجازه‌ای را به مقامات امریکا نمی‌داد. چون در تاریخ امریکا سابقه نداشت که پادشاهی بیمار و آواره به یک گاوچران پناه ببرد و گاوچران او را با دوستان اسیرش معاوضه کند!
 
تیراندازی در باد!
از آن طرف رفتار ایرانی‌ها با گروگان‌های امریکایی اصلاً مطابق حقوق بشر نبود و همین باعث می‌شد تا مقامات امریکا بیشتر نگران گروگان‌ها باشند. مثلاً محرومیت گروگان‌ها از نوشیدن حتی یک ته استکان مشروب الکلی که نقض آشکار حقوق بشر محسوب می‌شد.
اینجا بود که دولت امریکا تصمیم گرفت با یک شلیک اساسی، چند هدف را سوراخ کند! هم گروگان‌هایش را نجات بدهد، هم سرنوشت ملت ایران را به راه راست برگرداند و هم به دنیا بفهماند که دنیا دست کیست! بر همین اساس عملیات پنجه عقاب طراحی شد و شش هواپیمای سنگین ترابری نظامی هرکولس، هشت بالگرد نظامی موسوم به اسب دریا و نزدیک به صد نفر کماندوی زبده از نیروی دلتای ارتش امریکا به فرماندهی سرهنگ چارلی بکویث راهی ایران شدند تا بنا به نوشته مایلز کاپلند (افسر اطلاعاتی امریکا) در عین نجات گروگان‌ها، ملت ایران را هم از دست انقلاب نجات بدهند.4 اما ظاهراً بخت با ملت ایران یار نبود و هواپیماها و بالگردهای امریکایی در طوفان شن طبس گرفتار شده و با جاگذاشتن هشت جنازه جزغاله، یک هواپیما و یک بالگرد سوخته و یکی دو بالگرد سالم، بازگشتند و مأموریت انسان‌دوستانه‌شان ناکام ماند.
 
تحریم‌های بشردوستانه امریکا
یکی از اهداف خطرناکی که ایرانی‌ها پس از انقلابشان به دنبال تحقق آن بودند، استقلال بود. در حالی که سیاستمداران امریکایی کشف کرده بودند استقلال اصلاً به مزاج ملت‌های کوچک و متوسط سازگار نیست و اگر ملتی مانند مردم ایران به استقلال برسد به احتمال زیاد رودل خواهد کرد. به همین دلیل امریکایی‌ها برای مقابله با رودل احتمالی ملت ایران تلاش کردند روش‌های گوناگونی برای مقابله با استقلال‌طلبی آنان در پیش بگیرند. یکی از این روش‌ها تحریم است. معنای اصلی تحریم آن است که امریکایی‌ها می‌نشینند و بررسی می‌کنند که چه چیزی برای ملت ایران خوب نیست. بعد صادرات و فروش آن محصول را به ایران ممنوع می‌کنند و اگر شخص یا کشور یا سازمانی این قاعده را رعایت نکند، با او به شکل قانونی برخورد می‌کنند. مثلاً آن شخص را دستگیر کرده و حالش را به شکل اساسی می‌گیرند یا حتی کشور ناقض تحریم را هم تحریم می‌کنند.
اولین گام از این روش پیشگیرانه و بهداشتی، جلوگیری از تحویل ناوها و هواپیماهای جنگنده‌ای بود که در زمان شاه خریداری شده و پول‌های آن‌ نیز کاملاً پرداخت شده بود. دولت امریکا نه تنها این اشیای خطرناک را به ایران تحویل نداد، بلکه از پس دادن پول‌هایی که برای خرید این اشیاء از کیسه ملت ایران رفته بود نیز خودداری کرد تا مبادا این پول‌ها صرف خرید اشیای خطرناک از کشورهای دیگر شود.
گام دوم تحریم، بلوکه کردن اموال و دارایی‌های دولت ایران در امریکا بود. در زمان شاه صدها میلیون دلار از اموال ملت ایران به شکل نقد یا در قالب اوراق سهام و حتی املاک در امریکا پس‌انداز و سرمایه‌گذاری شده بود. این اموال نیز به همان دلیل سابق توقیف شد تا از این بابت خطری متوجه ملت ایران و جامعه جهانی نشود.5
به تدریج تا امروز مسئولین امریکا دانه به دانه هر چیزی که به ایران فروخته می‌شد را بررسی می‌کردند و اگر آن را برای سلامت و مصلحت مردم مضر تشخیص می‌دادند آن را به فهرست تحریم‌ها اضافه می‌کردند. قابل توجه آن‌که برخی از کالاهای بی‌ضرر و مفید هیچ‌گاه در فهرست تحریم قرار نگرفتند. مثلاً فروش سیگار یا توتون از سوی شرکت‌های امریکایی یا سایر کشورها به ایران همیشه به شکل رسمی و قانونی وجود داشته و هیچ‌وقت هم مورد تحریم قرار نگرفته است. چون امریکایی‌ها می‌دانستند که بعضی ایرانی‌ها دوست دارند با دود تفریح کنند و نمی‌خواستند این عده دلخوشی‌شان را از دست بدهند. کالاهای ضروری دیگر مثل لوازم آرایش هم هیچ‌وقت تحریم نشدند. چون امریکایی‌ها خوبی ملت ایران را می‌خواهند و می‌دانند یک ملت می‌تواند بدون دارو، فناوری، کالاهای تکنولوژیک، اسلحه، کارخانه و قطعات یدکی و ابزار و ماشین‌آلات زندگی کند، اما ادامه زندگی بدون لوازم آرایش یا سیگار به هیچ وجه ممکن نیست!
حالا هم که مادر تحریم‌ها را تصویب کرده‌اند، نیت‌شان خیر است و می‌خواهند این همه تحریم ریز و درشت و قد و نیم‌قد،  یتیم نمانند و زیر دست یک مادر دلسوز بزرگ شوند!
توضیحات:
1. مأموریت در ایران؛ ویلیام سولیوان، ترجمه محمود مشرقی، تهران، انتشارات هفته، ص 161
2. مأموریت در ایران؛ ویلیام سولیوان، ص 168
3. قدرت و اصول؛ خاطرات زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی امریکا، ترجمه مرضیه ساقیان، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه
4. هدف تهران (تهاجم کارتر و وقایع پشت پرده)؛ جولیتو کیه‌زا، ترجمه هادی سهرابی، تهران، نشر نو
5. دستور اجرایی رئیس‌جمهور امریکا به شماره 12170 مورخ 14/11/1979 که تمام دارایی‌های ایران به ارزش حدود 12 میلیارد دلار را مسدود کرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر