کد خبر: 879563
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با برادر شهيد رضا ميرزايي از شهداي فاطميون
قطعاً بارها از مجاهدت‌هاي لشكر فاطميون شنيده‌ايد. شمار زيادي از آنها جوانان غير نظامي هستند كه نه از سر اجبار بلكه به خاطر اعتقاداتشان رخت نظامي بر تن مي‌كنند و وارد جنگي تمام‌عيار مي‌شوند
 شكوفه زماني
قطعاً بارها از مجاهدت‌هاي لشكر فاطميون شنيده‌ايد. شمار زيادي از آنها جوانان غير نظامي هستند كه نه از سر اجبار بلكه به خاطر اعتقاداتشان رخت نظامي بر تن مي‌كنند و وارد جنگي تمام‌عيار مي‌شوند. شهيد رضا ميرزايي با آنكه فرزند بزرگ خانواده و نان‌آور هفت سر عايله در افغانستان بود، اما اسلحه بر دست گرفت تا مبادا تاريخ غمبار عاشورا بار ديگر تكرار شود. گفت‌وگوي ما با حسين ميرزايي برادر شهيد رضا ميرزايي را پيش رو داريد.

آقا رضا برادر بزرگ‌تر شما بود؟
بله؛ رضا 23 ساله و بچه ارشد خانواده بود. ما سه خواهر و چهار برادر هستيم كه از خانواده ما حسين زودتر از همه و در سن 16 سالگي براي كار به ايران آمد. حدود هفت سالي مي‌شد كه زندگي در ايران را انتخاب كرده بود. من هم كه پسر دوم خانواده هستم در افغانستان ازدواج كردم و از سال 1395 همراه همسرم مقيم ايران شده‌ايم. بقيه خانواده ما هنوز در افغانستان زندگي مي‌كنند.
شهيد هم مثل شما متأهل بود؟
نه؛ حسين با آنكه سنش از من بيشتر بود ولي هنوز ازدواج نكرده بودند.
پس برادرتان تنهايي در ايران چه كار مي‌كردند؟
متأسفانه ما پدرمان را از دست داده بوديم نداشتيم. براي همين برادرم براي كار و كمك خرج خانواده به ايران آمده بود و تنهايي در شهر كرج كار بنايي مي‌كرد تا خرج ما را دربياورد. حسين اخلاق خوبي داشت و بسيار مذهبي و عاشق اهل بيت(ع) بود. من هميشه به او مي‌گفتم تو كه داري كار مي‌كني و زحمتكش هم هستي همسري هم براي خودت اختيار كن. مي‌گفت زن و بچه‌هاي سوري را كه مي‌بينم اينطور از آوارگي زجر مي‌كشند نمي‌توانم به ازدواج خودم فكر كنم. در رفاقت و برادري هرچه با هم داشتيم در طبق اخلاص گذاشته بوديم. من و تويي در كار نبود. فكر مي‌كنم همچون برادري در دنيا كم پيدا مي‌شود كه اينطور صادقانه با برادرش رفتار كند. هرچه داشتيم از يكديگرجدا نبود و با هم بهره مي‌برديم.
چطور شد تصميم گرفت رزمنده مدافع حرم بشود؟
قبل از آنكه من و همسرم به ايران بياييم برادرم حسين يك بار به سوريه اعزام شده بود. البته ما از اين مسئله بي‌خبر بوديم و فكر مي‌كرديم كه او در ايران مشغول كار است. وقتي برادرم از سوريه به خانه ما آمدند حدود يك ماهي ماندند و با توجه به اوضاع سوريه گفتند دوست دارم براي بار دوم باز به آنجا اعزام شوم. نتوانستيم در مقابل حرفش مخالفتي كنيم. فقط موقع خداحافظي از يكديگر كه نيم ساعت به پروازش مانده بود با ما تماس گرفت و گفت برادر من دارم مي‌روم.
در مدتي كه شهيد در سوريه بود با هم ارتباط داشتيد؟
بله چندين مرتبه با من تماس گرفت و حتي به طور شفاهي وصيت كرد كه در جنگ هيچ چيز مشخص نيست، شما هر لحظه آمادگي تحويل گرفتن پيكر من را داشته باشيد. حتي خود شهيد به من گفته بود با مبلغي كه كنار گذاشتم پيكرم را در امامزاده بي‌بي هاجر در حسن‌آباد قم خاكسپاري كنيد كه اجرا نشد.
چه مدت در جبهه مقاومت بودند؟
حدود دو ماهي از اعزام دومش در جبهه سوريه مي‌گذشت كه يك روز حسين در خرداد 1396 تماس گرفت و گفت منطقه‌اي كه هستيم را شيميايي زده‌اند. اگر اتفاقي افتاد و من شهيد شدم پيگير جنازه‌ام باش.
بر اثر عوارض شيميايي به شهادت رسيد؟
راستش من نتوانستم از نحوه شهادتش اطلاعاتي بگيرم. ولي وقتي پيكرش را تحويل گرفتم ديدم كه گلوله كلاشينكف به ناحيه ران و پشت شانه‌اش اصابت كرده و بر اثر همين جراحت به شهادت رسيده است. قبل از شنيدن خبر شهادتش در عالم خواب ديدم كه برادرم گل سرخي با همان لباس‌هاي نظامي بر تن دارد و دارد براي خودش مي‌گردد. بعد خبر شهادتش را به من دادند. تمام كار دفن پيكر حسين را خودم به تنهايي انجام دادم. برادرم 23 ماه خرداد 1396 در حلب سوريه به شهادت رسيد. من در دامداري روستاي طاهرآباد بومهن كار مي‌كنم و همان جا هم محل زندگي‌ام است. ماه رمضان سال 1396 همرزمانش با گوشي‌ام كه در دست همسرم بود تماس گرفته بودند و گفته بودند كه حسين مجروح شده است، زودتر برادرش پيگيري كند. وقتي كه خودم دوباره تماس گرفتم متوجه شدم كه حسين شهيد شده است. ولي پيكرش ماه بعد در 16 تيرماه به ايران برگشت. متأسفانه هيچ وقت مسئولان به ما پاسخگو نبودند كه علت تأخير آمدن پيكر برادرم به خاطر چه بود.
ساير اعضاي خانواده‌تان مثل مادر شهيد توانستند به تشييع پيكرش بيايند؟
با آنكه بارها و بارها به دفتر فاطميون و خود سپاه گفتيم ولي متأسفانه مادر شهيد نتوانست براي آخرين بار بيايد و چهره فرزندش را ببيند. حتي تا الان هم با توجه به اينكه بسيار پيگير قضيه هستم هنوز نتوانسته‌ام اجازه بگيرم كه بتوانم خانواده شهيد را براي زيارت قبر عزيزشان از افغانستان به ايران بياورم. مسئولان يك جواب درست به من نداده‌اند؛ آنها مي‌گويند برو از طريق بنياد شهيد مشهد اقدام كن و خود استان رضوي هم ما را به بنياد شهيد ري پاس مي‌دهد. بنده با هزينه خودم پيكر برادرم را در شهرستان رباط‌كريم در قطعه شهداي امامزاده عين و غين به خاك سپردم. حتي براي هزينه مراسمش از طرف بنياد كمكي به من نشد. فقط هزينه قبر را بنياد تقبل كرد.
مادرتان پيكر فرزندش را هم نديده است. او الان چه حس و حالي دارد؟
هرچه بگويم از دل مادر كم است. دلي پر از غم و اندوه و بي‌قراري و فراق از دوري زيارت قبر پسرش! دائم از اينكه نتوانسته قبر پسرش را ببيند از من گلايه دارد و آرزويش اين است كه براي يك بار هم كه شده بيايد ايران و قبر پسرش را زيارت كند. حتي در تشييع جنازه داداش گفتند عكس مي‌گيريم ولي هنوز عكسي به من نداده‌اند كه من براي تسكين دل مادر شهيد به كابل بفرستم.
فكر مي‌كنيد داداش حسين چه كاري كرده بود كه شهادت نصيبش شده است؟
پدر ما از قبل در افغانستان شهيد شده بود ولي داداش حسين آنقدر مهربان بود و فهم و درك بالايي نسبت به مشكلات خانواده داشت كه با همان سن كم به ايران آمد تا بتواند خانواده‌اش را در افغانستان مورد حمايت قرار دهد و به تنهايي خرج ادامه زندگي خانواده‌اش را ماهانه بپردازد و مادر خود را شاد كند. من كه همسر داشتم و نمي‌توانستم خرج اضافه در بياورم و در زندگي خود مانده بودم و واقعاً نمي‌توانستم به خانواده خود كمكي داشته باشم.
يادم مي‌آيد در دوران بچگي كه در افغانستان زندگي مي‌كرديم چون ما شيعه بوديم مادرم همه جور نذري از «حلواي سرخ» گرفته تا «ديگ پلو» مي‌پخت و به مردم مي‌داد و ما نزديك خانه خودمان باغي داشتيم كه وقتي با داداش براي آبياري مي‌رفتيم من مي‌ديدم داداش 20 دقيقه تا قبل از طلوع صبح قرآن خود را باز مي‌كند و قرائت مي‌كند.
چه گلايه‌اي از مسئولان داريد؟
با آنكه داداش حسين سرپرستي خانواده‌اش را در افغانستان به عهده داشت خيلي پيگير شديم كه هرچه زودتر اقدام كنند تا خانواده‌ام اينجا بيايند و مقيم ايران شوند. آنها كه جز من و داداش حسين كسي را ندارند. از طرف بنياد قول داده‌اند و گفته‌اند شماره پاسپورت و گذرنامه را بفرستيد اقدام مي‌كنيم كه از طريق ويزاي مجاني آنها بتوانند به ايران بيايند ولي تا الان با گذشت پنج ماه از شهادت برادرم كاري انجام نشده است. از موقعي كه برادرم شهيد شده است در حدود چند ميليوني از دوستان قرض گرفته‌ام و براي خرجي به كابل براي خانواده فرستاده‌ام ديگر چه كار كنم؟ برادران ديگرم كم و سن سال هستند و نمي‌توانند بروند سر كار كه كمك خرجي براي خانواده باشند. با آنكه داداش حسين بيمه بود ولي حتي حق و حقوق شهيد هنوز مشخص نشده است. من چندين مرتبه به دفتر لشكر فاطميون ري مراجعه كرده‌ام و به نتيجه نرسيده‌ام. من يك كارگر ساده هستم و نمي‌توانم مرتب از زير كار در بروم و از بومهن بيايم ري و به دنبال اين قضيه باشم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار