آيتالله سيدهادي خسروشاهي
روزهايي كه در حال سپري ساختن آنيم، مصادف با سالروز ارتحال بزرگ مرجع جهان تشيع مرحوم حضرت آيتالله العظمي سيد ابوالقاسم خويي است. از اين رو مقال ذيل را كه در تبيين كارنامه مبارزاتي آن بزرگوار از سوي استاد ارجمند آيتالله سيدهادي خسروشاهي به رشته تحرير درآمده به شما تقديم ميداريم.
از آن دوران كه ملت ايران به رهبري روحانيون بزرگ و مراجع بيدار خود و در رأس آنها امام خميني بهمنظور در هم شكستن رژيم منحوس پهلوي و خاتمه دادن به نابسامانيهاي اوضاع ايران قيام كردند و سرانجام موفق به تأسيس جمهوري اسلامي در ايران شدند، عمدتاً علما و مراجع بزرگ نجف پشتيبان اين نهضت بودند. اعلاميهها، تلگرافها، اطلاعيهها و نامههايي كه از آنها در اين باره صادر شده و در زمره اسناد و مدارك اين نهضت هستند، همه حكايت از اين دارد كه مراجع نجف در رأس آنها آيتالله العظمي سيد محسن حكيم و آيتالله العظمي سيد ابوالقاسم خويي در تمام مراحل نهضت حضور فعال داشتند.
كساني كه سني از آنها گذشته است، ميدانند نهضت روحانيون ايران در دو مرحله انجام گرفت: مرحله اول كه مدت آن دو ماه و مربوط به ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود و مرحله دوم كه از ماجراي رفراندوم بهمن 1341 آغاز گشت. ما در اين مقال و در بازخواني نقش سياسي آيتالله خويي، اين دو مرحله را مبناي بررسي خويش در اين باره قرار دادهايم.
آيتالله خويي در مرحله آغازين نهضت اسلامي
در آن روزگار در قانون اساسي، متمم آن، نظامنامههاي انجمنهاي ايالتي و ولايتي و قانون انتخابات مجلسين، سه امر مهم در شرايط انتخابكننده و انتخابشونده مراعات شده بود:
1ـ بايد متدين به دين حنيف اسلام باشند و به فساد عقيده نداشته باشند.
2ـ بايد هنگام سوگند به «قرآن مجيد» قسم بخورند.
3ـ طبق اين قانون طایفه نسوان از انتخاب كردن و انتخاب شدن محرومند.
مطبوعات كشور روز 16 مهرماه سال 1341 اعلام كردند دولت اسدالله علم لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي جديد را تصويب كرده است و متن آن را انتشار دادند. در متن مصوب قيد اسلام از شرايط انتخابكنندگان و انتخابشوندگان حذف و بهجاي سوگند به قرآن به كتاب آسماني قيد شده بود و به زنان حق رأي داده بودند. دلايل رژيم در تغيير و تبديل قانون، اولاً زورآزمايي با روحانيت و هواخواهان مذهب بود كه آنها را براي هميشه كنار بگذارند و ديگر مجبور به محافظهكاري در برابر مراجع ديني نباشند و اين زمان، مقطع مناسبي براي آن تشخيص داده شده بود. ثانياً با برداشتن مذهب رسمي و سوگند به قرآن، به گروههاي صاحب نفوذ غيرمعتقد به قرآن و اسلام كه عملاً سياست كشور را در دست داشتند، فرصت دهد تا موجوديت خود را كاملاً علني كنند و ثالثاً آخرين مانعي كه در راه پيوستگي كامل به غرب است، از بين برداشته شود.
آنگاه كه اين خبر به نجف اشرف ميرسد و زعماي بزرگ آن مركز علمي از موضوع تصويبنامه نامشروع باخبر ميشوند، اقدامات جدي آنان نيز در مواجهه با اين مصوبه آغاز ميشود. مراجع نجف به ويژه آيات سيدمحسن حكيم و سيدابوالقاسم خويي نجف بعد از درخواست توضيحات لازم از علماي ايران، تلگرافهايي به آيتالله بهبهاني مخابره ميكنند. متن تلگراف آيتالله خويي بدين شرح است:
«حضرت آيتالله آقاي بهبهاني دامت بركاته ـ تهران
تصويبنامه اخير دولت مخالف شرع انور و قانون اساسي است، لذا استنكار شديد خود و حوزه علميه نجف اشرف را بدين وسيله اطلاع ميدهم. مستدعي است مراتب را به اعليحضرت ابلاغ فرماييد تا بر حسب اقداماتي كه در مورد حمايت از دين مبين اسلام فرمودهاند، امر به الغاي اين تصويبنامه اصرار فرماييد.»
در آن دوره، زعماي حوزه علميه قم كه در متن ماجرا قرار گرفته بودند، تصميم گرفتند با ارسال نامهها و تلگرافهاي مكرر براي شخص شاه و دولت، مراتب انزجار خود و مردم مسلمان ايران را اعلام كنند و لغو تصويبنامه مزبور را خواستار شوند. مراجع نجف نيز در اين امر از آنها تبعيت و مرحوم آيتالله خويي تلگراف زير را در اين باره به شخص شاه مخابره كردند:
«تهران ـ اعليحضرت همايون شاهنشاهي ـ تلگراف اعليحضرت حاكي از پشتيباني از شعائر و قوانين مقدسه اسلام و اصل و موجب خوشوقتي شد. صدور بعضي از قوانين كه تقليد بيگانگان در آنها آشكار و مخالف قوانين اسلام و قانون اساسي است، از نظر اكثريت قريب به اتفاق ملت ايران فاقد ارزش است. تحولاتي كه در بعضي از ممالك واقع شده است، همچنان كه اعليحضرت اشاره فرمودهايد، قابل انكار نيست ولي نظر اعليحضرت را به نتايج آن تحولات نسبت به افراد معطوف ميداريم. اطلاع وسيع اعليحضرت مقتضي است كه از ملاحظه تاريخ اسلامي نتيجه بگيرند. در پرتو دين مقدس اسلام با شرايط زمان و مكان هر گونه اصلاحي را ميتوان انجام داد زيرا دين اسلام از عدالت پشتيباني و با فساد مبارزه ميكند و بر اساس همين قوانين حكومت بزرگ اسلامي به وجود آمده و از ملاحظه تاريخ جهان استنتاج شده است كه عظمت و ترقي مملكت به اخلاق فاضله و عدالت اجتماعي بستگي دارد و در تاريخ حاضر هم ديده ميشود بعضي از كشورهايي كه مقتدر بوده با انحراف و پيروي از مقاصد راه سقوط را پيمودهاند و از انجام هر عملي عاجزند. اميد است شخص اول مملكت از مقدسات اسلامي كه از يك كشور مسلمان وديعه دارند نهايت درجه نگاهداري و آرامش قلوب مسلمانان را تأمين كنند.»
در اين مرحله از نهضت، علما و مراجع پيروزي بزرگي به دست آوردند و شاه و دربار را ناگزير از عقبنشيني ساختند.
آيتالله خويي در مرحله دوم نهضت اسلامي
نهضت روحانيون و مراجع شيعه در قم، مشهد و نجف و شكست دولت، موجب شد گروههاي مختلف مردم بهخصوص قشر تحصيلكرده و دانشگاهي، گرايش خاصي به روحانيت و حوزه علميه قم پيدا كنند. پس از نهضت نخستين، مراجع كاملاً مراقب اوضاع بودند و صريحاً ميگفتند:«اين آرامش را بايد موقتي دانست و در انتظار عكسالعمل حادتري بود.» طولي نكشيد در ديماه همان سال، نخستين زمزمههاي «رفراندوم» و بازي «انقلاب شاه و مردم» به گوش رسيد كه در رأس آن «اصلاحات ارضي» و ايفاي نقشههاي پنهاني استعمار امريكا قرار داشت. بالاخره شاه در انجام مأموريت خود، روز 19 ديماه 1341 طرح خود را اعلام داشت و به عنوان پادشاه كشور و رئيس قواي سهگانه، اصولي را به آراي عمومي گذاشت و اين اصول بعدها به لوايح ششگانه معروف شد. هر چند شاه به اين شش اصل اكتفا نكرد و در سالهاي بعد چند اصل ديگر به آن افزود تا آنكه تعداد اصلها به 19 رسيد! از آن روي كه برخي از اين لوايح برخلاف شرع بود، مبارزه با روحانيت با حمايت مردم با شدت بيشتري بار دوم شروع شد. علماي تراز اول و مراجع بزرگ رفراندوم را تحريم و اعلاميههايي را در اين باره صادر كردند. تلگرافي نيز از نجف اشرف از طرف حضرت آيتالله خويي به تهران مخابره شد.
شاه كه خود را در مقابل شور و احساسات مذهبي مردم ناتوان ديد، دست به جنايات جنونآميزي زد و سقوط خود را نزديكتر ساخت. يكي از اين جنايات كه باعث رسوايي هر چه بيشتر او گشت، حمله وحشيانه به مدرسه فيضيه قم و كشتار طلاب علوم ديني بود. وقتي خبر عمل وحشيانه عوامل رژيم شاه به عراق رسيد، موجب تأثر مراجع اين حوزه به ويژه حضرت آيتالله خويي گشت. در آن دوره جمعي از علماي ايران در نامهاي به آيتالله خويي فاجعه دردناك مدرسه فيضيه و آنچه را كه در ايران و حكومت شاه بر علما، مراجع تقليد و حوزههاي علميه رفته بود به تفصيل شرح دادند تا از طريق عراق و نجف اشرف و توسط مراجع عاليقدر آن حوزه به گوش جهانيان برسد. در بخشي از آن نامه آمده است:«در ابتداي سال نوروز در شهادت امام صادق(ع) به يك دسته اوباش مأموريت داده بودند در برابر ديدگان هزار نفر مردمي كه از اطراف و اكناف براي زيارت حضرت معصومه(س) و استماع و موعظه گرد آمده بودند، به دانشگاه امام زمان(عج) حمله كنند و شاگردان امام صادق(ع) را مضروب و مجروح سازند. آنها حجرات طلاب را غارت و مدرسه فيضيه را خراب كردند و درها و پنجرهها را شكستند و كتب طلاب را از حجرات بيرون ريختند. طلاب بيگناه را مضروب و مجروح ساختند و نفراتي از طلاب را از طبقه فوقاني به صحن مدرسه پرتاب كردند و عجيب اينكه طلاب دست و پا شكسته را برخلاف اصول انسانيت از بيمارستان بيرون كردند».
آيتالله خويي در پاسخ به همين نامه به علماي اعلام ايران نوشت:
«مسئول هر حادثه شخص شاه و هيئت دولت خواهد بود. در اول آبان از شاه خواستار شديم از پشتيباني قوانين شوم و ضداسلام خودداري كند والا علماي اعلام و مسلمانان جهان در دفاع از مقدسات اسلامي كوتاهي نخواهند كرد. از قرار معلوم ايشان بر پشتيباني خود باقي ماند و از اهانت به مقدسات دين دست بردار نيست. خصوصاً حادثه مؤلمه قم قلوب ما و عموم مسلمانان را جريحهدار كرده است لذا بدين وسيله اعلام ميداريم چنانچه از اين گونه قوانين رفع يد نشود، به آخرين وظيفه ديني خود عمل خواهيم كرد و مسئول هر حادثهاي شخص شاه و هيئت دولت خواهد بود.»
حضرت آيتالله خويي از آن پس نيز نهضت روحانيون و انقلاب اسلامي ايران را گام به گام همراهي و در هر شرايطي با مراجع ايرا ن تشريك مساعي ميكرد و در طول اين جنبش از هر گونه كمك و مساعدت دريغ نميورزيد. اعلاميهها، بيانيهها، تلگرافها و نامههايي كه در طول انقلاب از ايشان صادر شده است، حكايت از اين موضع انقلابي وي دارد. به عنوان نمونه تلگراف زير هنگامي كه امام خميني و ساير آيات در بازداشت بودند، از طرف آيتالله خويي خطاب به نخستوزير وقت امير عباس هويدا صادر شده است:
«ما مكرراً از باب ارشاد و نصيحت به دولتهاي سابق تذكر داديم كه مدت فشار و تعدي محدود و عاقبت آن تاريك است، زيرا شما بر ملتي حكومت ميكنيد كه مسلمان و معتقد به قرآن است و براي قانوني كه مخالف اسلام باشد ارزش قائل نيست. بايستي عواطف و مقدسات شخصيت آنها را در نظر گرفت و از جريحهدار ساختن قلوب و پيمودن راهي كه بر خلاف رأي قاطع ملت مسلمان است، خودداري كنيد. انتظار ميرود با برطرف ساختن نفوذ صهيونيست و الغاي قوانين مخالف شريعت اسلام و ارجاع حضرت آيتالله خميني عالم روحانيت و قلوب مسلمانان جهان را مسرور سازيد.»
آيتالله خويي در اين تلگراف نكته مهمي را مورد اشاره قرار داده و تمام اين توطئهها را از نفوذ صهيونيست دانسته است.
در روز 29 تير 42، اكثر روحانيون و افرادي كه در قيام15 خرداد دستگير و زنداني شده بودند، آزاد شدند ولي امام خميني، آيتالله قمي و آيتالله محلاتي همچنان در بازداشت بهسر ميبردند. اجتماع مراجع و علما در تهران و فشار افكار عمومي، شاه را ناگزير ساخت تا در روز 12 مرداد، آيات عظام نامبرده را نيز آزاد و به منزلي در قلهك انتقال دهد و پس از مدتي ممنوعالملاقات كند. در اين باره تلگراف زير از طرف آيتالله خويي به شخص شاه مخابره شد. در بخشي از اين تلگراف آمده است:
«پس از حوادث اسفانگيز اخيره كه قبلاً احتمال وقوع آن اعلام شد و بيم آن ميرفت، بشارت آزادي حضرات آياتالله آقايان خميني، قمي و محلاتي و علما و وعاظ محترم رسيد. اين مطالب را طليعه حل مشكلات تلقي كرديم. متأسفانه معلوم شد آزادي حضرات آيات چند ساعتي بيش نبوده است، به علاوه چند نفر از مؤمنين در اين حادثه به اعدام و جمعي ديگر به حبس محكوم شدهاند. انتظار ميرود با آزادي مطلق حضرات دامت بركاتهم و تحقق مقاصد مشروعه آنان و عموم علماي اعلام و صرفنظر از اعدام و حبس شاق مؤمنين نگراني اينجانب و عموم ملت ايران و مسلمانان جهان برطرف شود.»
ممكن است عدهاي مواضع انقلابي حضرت آيتالله خويي را منحصر به دوران اوليه نهضت اسلامي و سالهاي 43- 41 بدانند، اما اعلاميهاي كه در آستانه اوج گرفتن انقلاب و پس از15 سال از آغاز نهضت اسلامي از سوي ايشان صادر شد، نمايانگر تداوم ديدگاههاي انقلابي آن بزرگوار است. در بخشي از اين اعلاميه آمده است:
«حوادث اخير موجب تأثر عميق اينجانب شد. با تألمات شديد روحي در اواخر عمر ناظر صحنههاي اسفانگيز آن هستيم.
ما در گرفتاريها، مصائب و حوادث دلخراش مبارزه ملت عليه استبداد براي به دست آوردن حقوق و برطرف ساختن ظلم خود را شريك ميدانيم. سوء سياست دولتهاي سابق، پيروي از مرام استبداد، اهمال اراده ملي، اسقاط شخصيت روحانيت، زير پا نهادن مقدسات ديني و مقررات مذهبي، پيروي از رفتارهاي ضدانساني،ضد اخلاقي و ضد اسلامي، عدمالتزام به قانون اساسي و هيچگونه قانون ديگر، تمام اين اعمال نتايجي را به وجود آورده است كه آثار شوم و اسفانگيز آن تمام كشور را فرا گرفته است. ما در گذشته عواقب وخيم اين نوع سياست را به زمامداران گوشزد كرديم. هم مراجع و هم علما در اين باره نهايت جديت را اعمال كردند، ولي متأسفانه از قبل زمامداران كمترين توجهي به آن نكردند. دولتهاي ضد ملي برخلاف اصول شرعي و اخلاقي و برخلاف نص صريح قانون اساسي دشمنان دين و ملت، فرقه ضاله بهايي و يهود و ديگر عمال بيگانگان و كساني را كه به هيچوجه رابطه ديني ميان آنان و ملت ايران يافت نميشد، در مراكز حساس دولتي گماردند... اينجانب در اين مدت مكرراً به زمامداران لزوم اصلاح وضع و رسيدگي به حال مردم و خاتمه دادن به فساد اداري و اجتماعي و آموزشي و غيره را گوشزد كردم، ولي متأسفانه نتيجهاي نگرفتيم... از ملت ميخواهيم با شجاعت قدم بردارند، ولي با حفظ كامل موازين شرع و در تمام مراحل از علماي اعلام و قاطبه مراجع معظم تقليد تبعيت و پيروي كنند و در خلال مبارزه با ظلم و فساد مجالي براي مغرضين و سوءاستفادهكنندگان باز نكنند.»
از اين بيانيه موضع آشتيناپذيري حضرت آيتالله خويي در مبارزه با رژيمهاي طاغوتي روشن ميشود. هم از اين رو است كه حضرت آيتالله خامنهاي رهبرمعظم انقلاب(حفظه الله) در پيام تسليت خويش به مناسبت درگذشت آن بزرگوار آوردهاند:
« بزرگوار يكي از نخستين كساني بود كه پس از شروع نهضت اسلامي به رهبري امام خميني ـ رضوانالله تعالي عليهـ حوزه علميه نجف را به اهميت حوادث ايران متوجه ساخت و سعي و كوشش ارجمند در همراهي با شركت عظيم روحانيت و مردم در ايران مبذول كرد. در نهضت خونين عراق در رمضان سال 1411ﻫ..ق قطب اصلي نهضت و مركز صدور حكم قيام اسلامي گشت. به همين جهت پس از سركوب شدن اين نهضت بهوسيله رژيم خونخوار بعثي، اين كهنمرد دانشمند مورد آزار، شكنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثي قرار گرفت و در معرض خطر جدي واقع شد و پس از آن به فضل الهي از خطر نجات يافت و تا مدتها در شرايط سخت زير نظر مأموران بعثي قرار داشت.»
همچنين در قسمتي از پيام تسليت مجمع التقريب به مناسبت ارتحال حضرت آيتاللهالعظمي خويي درباره موضع انقلابي معظمله آمده است:
«... اين عالم بزرگوار در برابر حكومتهاي جور موضع ثابت و خللناپذير داشت و به همين جهت در سالهاي پاياني عمر خويش مورد شكنجه و آزار روحي قرار گرفت و سرانجام با قلبي آكنده از حزن و اندوه از اوضاع نابسامان مردم عراق و هتك حرمت و اسائه ادب به عتبات مقدسه معصومين و نيز ضرب و شتم، حبس و قتل علما و طلاب حوزههاي علميه عراق جان به جان آفرين تسليم كرد و در جوار رحمت واسعه خداوند منان جاي گرفت.»