کد خبر: 879212
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
معرفي كتاب «صبرانه» زندگينامه داستاني شهيد غلامرضا معيني كربكندي
جمع‌آوري و نگارش زندگينامه شهدا در قالب كتاب، امروز به عنوان يكي از گونه‌هاي برتر نوشتاري در حوزه دفاع مقدس مطرح است.
 غلامحسين بهبودي
جمع‌آوري و نگارش زندگينامه شهدا در قالب كتاب، امروز به عنوان يكي از گونه‌هاي برتر نوشتاري در حوزه دفاع مقدس مطرح است. حال زندگينامه را مي‌توان صرفاً به شكل خاطره بيان كرد يا اينكه در قالب داستان پيش روي خواننده قرار داد. كتاب «صبرانه» كه توسط انتشارات انجمن پيشكسوتان سپاس منتشر شده است، به زندگينامه شهيد غلامرضا معيني كربكندي در قالب داستان مي‌پردازد كه با هم مروري به داشته‌هاي اين كتاب مي‌اندازيم.
راوي اصلي «صبرانه» همسر شهيد كربكندي است كه ماجراي زندگي او و همسر شهيدش را به شكل يك داستان زيبا پيش رو داريم. آزاده جعفري، نويسنده كتاب سعي كرده است تا ماجراي اين زندگي عاشقانه را از زمان خواستگاري غلامرضا از فاطمه سادات آغاز كند و رفته رفته خواننده را با باقي ماجرا آشنا سازد.
غلامرضا معيني كربكندي از رزمندگان دفاع مقدس بود كه اصالتي اصفهاني داشت اما سال 1338 در تهران متولد شد و در سال 78 نيز بر اثر عوارض مجروحيت‌هاي دوران دفاع مقدس به شهادت رسيد. او در سال 55 با همسرش فاطمه سادات وصلت كرد و زندگي عاشقانه اين زوج در روزهاي حضور غلامرضا در جبهه و همينطور دوران سخت جانبازي‌اش ادامه يافت و در تمام اين سال‌ها، همسر شهيد عاشقانه در كنار غلامرضا ماند. همين سازگاري، صبوري و «صبرانه» وي نيز دستمايه داستاني عاشقانه شده است.
خود نويسنده نيز در مقدمه كتابش مي‌نويسد: «عشق حسي است غريب، ملموس و قابل ستايش آنگاه كه آدمي را به خداوند بي‌همتا مي‌رساند. در اين وادي عاشق پيش از آنكه پرواز كند، بال مي‌گشايد. جان مي‌گيرد، پيش از آنكه بميرد.»
البته كتاب صبرانه تنها برگرفته از روايت‌هاي همسر شهيد نيست. بلكه نويسنده سعي كرده با همرزمان شهيد كربكندي نيز مصاحبه‌هايي انجام دهد. شهيد غلامرضا معيني كربكندي جزو نيروهاي اطلاعات- عمليات بود و به همين دليل نگارش زندگينامه او آنطور كه نويسنده‌اش عنوان مي‌كند با سختي‌هايي رو به رو بوده است. هرچند از نكات اطلاعاتي آن چنان در اين كتاب خبري نيست و بيشتر با زندگي شخصي و خانوادگي شهيد رو به رو هستيم. روايت‌ها غالباً از جانب همسر شهيد است. نويسنده در جايي از راوي سوم شخص استفاده كرده و در بخشي ديگر راوي اول شخص مي‌شود.
«چهره دلنشين پسر بچه دوران كودكي‌ام در ذهنم تداعي شد. در كودكي رضا را ديده بودم. پسري مهربان و صبور كه با كوچ پدر و مادرش از ده به تهران، چند سال پيش مادربزرگش ماند تا رفيق روزهاي تنهايي‌اش باشد. چند باري او را در حال بازي با بچه‌ها در حياط بزرگ كنار خانه ديده بودم...»
كتاب روايتي تاريخي دارد. به ترتيب زندگي شهيد كربكندي را دنبال مي‌كند و مقاطع انقلاب، دفاع مقدس، بعد از جنگ و... را پي مي‌گيرد. در اين رهگذر نيز به احوالات خانوادگي شهيد مي‌پردازد: «چشمان رضا از خوشحالي برق زد. به فاطمه نگاه كرد. باورش نمي‌شد پدر شده است. از خوشحالي در پوست خودش نمي‌گنجيد. گونه‌هاي فاطمه سرخ شد.»
شايد نقطه قوت كتاب صبرانه كه همان روايت زندگي عاشقانه شهيد كربكندي و همسرش باشد نقطه ضعف اين كتاب نيز به شمار رود. خواننده سردرگم مي‌ماند كه اگر قرار است با روايت زندگي مشترك شهيد آن هم با روايت همسرش آشنا شود، پس چرا عنوان كتاب زندگينامه داستاني شهيد كربكندي است. در حالي كه بخش اعظم كتاب به زندگي مشترك او پرداخته و از مقطع جنگ و حضور شهيد در جبهه چيز زيادي عايدمان نمي‌شود.
البته شايد دليل نپرداختن به مسائل كاري و رزمي شهيد كربكندي به خاطر عضويت وي در وزارت اطلاعات باشد. در كتاب ذكر مي‌شود كه شهيد با تشكيل وزارتخانه به جمع سربازان گمنام امام زمان(عج) ملحق مي‌شود. سپس به ناگاه روايت داستاني كتاب پايان مي‌پذيرد و با سرفصلي به نام قاب خاطره رو به رو مي‌شويم. اينجاست كه گذري كوتاه به زندگي جهادي شهيد از روايات همرزمانش صورت مي‌گيرد: «جمعه 23 بهمن 1364- آمل، هوا تازه روشن شده بود. حسن سالاري با نام سازماني احمد هيئت و رضا معيني با نام سازماني جعفر محمدي براي شناسايي چند تن از اعضاي گروهك منافقين عازم ميدان پست شدند.»
در پايان كتاب نيز باز با روايت‌هاي همسر شهيد لحظات عروج ملكوتي غلامرضا معيني كربكندي را مي‌خوانيم. او به دليل جا‌به‌جايي تركش درون كتفش و فشاري كه به قلب و ريه‌هايش مي‌آورد به شهادت رسيد: «مادر و خواهرهاي رضا گريان به خانه عزيزشان آمده بودند تا در كنار يتيم‌هاي رضا باشند. من بي‌تفاوت به همه رفت و آمدها وضو گرفتم و سجاده‌ام را پايين تخت رضا پهن كردم. نماز خواندم و گريستم. دختر كوچكم، اكرم رو‌به‌رويم زانو زد و گفت: مامان گريه نكن. چرا همه دارن گريه مي‌كنن؟ مگه نگفتي بابا امشب بمونه شفا مي‌گيره؟ او را در آغوش كشيدم و بلند گريستم.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار