کد خبر: 879189
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۶
فرهنگ اغراق، پرورشگاه آدم‌هاي متوهم است
يك: وقتي ما دقيق حرف نمي‌زنيم چه اتفاقي مي‌افتد. شما وقتي دقيق حرف مي‌زنيد در واقع توصيف دقيقي را به كار برده‌ايد. مثلاً درباره ابعاد يك حجم دقيق حرف مي‌زنيد با متر و اندازه حرف مي‌زنيد و گزارش شما درباره ابعاد آن حجم دقيق است
  محمد مهر

يك: وقتي ما دقيق حرف نمي‌زنيم چه اتفاقي مي‌افتد. شما وقتي دقيق حرف مي‌زنيد در واقع توصيف دقيقي را به كار برده‌ايد. مثلاً درباره ابعاد يك حجم دقيق حرف مي‌زنيد با متر و اندازه حرف مي‌زنيد و گزارش شما درباره ابعاد آن حجم دقيق است. حتي اگر كسي يخچال را نديده باشد وقتي مي‌گوييد يخچال يك مكعب مستطيل است مثلاً به طول دو متر، عرض يك متر و پهناي يك متر آن وقت طرف مي‌تواند دست كم ابعاد اين وسيله را در ذهن مجسم كند اما وقتي توصيف دقيقي از ابعاد به كار نمي‌رود ذهن‌ها گرفتار و درگير مبالغه و اغراق مي‌شود. من مدت‌ها فكر مي‌كردم روباه خيلي بزرگ است، بعدها كه به چشم خودم روباه را ديدم پيش خودم گفتم يعني همين؟ اين همان روباهي است كه پنير كلاغ را دزديده بود. بار اول كه روباه را ديدم به من برخورد كه قرار نبود روباه تا اين حد كوچك باشد. چرا؟ به خاطر اينكه شما وقتي درباره قابليت‌هاي يك موجود حرف مي‌زنيد ناخودآگاه ابعاد آن را در ذهنتان هم مي‌سازيد و من قابليت هوش و مكر او را به جثه‌اش هم تعميم داده بودم.
دو: رواج روحيه اغراق مترادف با رواج روحيه چاپلوسي و تملق است. شما وقتي درباره عناوين و القاب كسي اغراق مي‌كني خواه ناخواه در دام چاپلوسي و تملق مي‌افتي. مثلاً مي‌داني كه فلاني موقعيتي دارد و تو درباره قابليت‌هاي او دست به اغراق مي‌زني. مثلاً اگر آن فرد در يك حوزه‌اي صاحبنظر است اما در حوزه‌هاي ديگر هيچ نمي‌داند يا دانش او درباره حوزه‌هاي ديگر هم‌رديف با دانش آدم‌هاي معمولي است دانش او در حوزه‌هاي ديگر را هم بالا مي‌بري و اينطور تصوير و تصور ايجاد مي‌كني كه او در چندين حوزه صاحبنظر و صاحب رأي است يا اينكه مثلاً اگر او از حيث دانش مديريتي يك مدير درجه سوم است به خاطر اينكه مثلاً به واسطه رانت و موقعيتي كه او دارد چيزي هم به تو برسد او را يك ستاره بزرگ مديريت معرفي مي‌كني و به اين ترتيب ما آدم‌ها را گرفتار مي‌كنيم.
سه: شايد ما كمتر از اين زاويه به موضوع پرداخته‌ايم كه وقتي اغراق مي‌كنيم آنكه تملق ما را مي‌شنود بيشتر قرباني مي‌شود. در واقع ما با اغراق افراد را دچار اوهام مي‌كنيم. شايد اولين چيزي كه آدم‌ها در اغراق درگيرش مي‌شوند حبابي شدن و توهم است و به اين ترتيب كساني كه صادقانه‌تر حرف مي‌زنند آدم‌هاي سرد و نق‌زن و نچسب معرفي مي‌شوند. فرض كنيد من يك خودروي سواري هستم و ديگران به من مي‌گويند تريلي، عادت كرده‌ام و آرام آرام خودم هم پذيرفته‌ام كه من يك تريلي هستم حال يكي مي‌آيد و مرا خودروي سواري صدا مي‌زند. اولين چيزي كه به ذهن من مي‌رسد اين است كه اين فرد مرا تحقير كرد. اندازه‌هاي مرا پايين آورد و به خاطر اينكه مرا كوچك جلوه دهد به من گفت سواري؛ بنابراين من در برابر زبان دقيق و توصيف‌هاي دقيق موضع خواهم گرفت و كينه آ‌نها را به دل مي‌گيرم و چنين افرادي را از دور و بر خودم به حاشيه خواهم راند.
حال تصور كنيد كه وقتي مديران يك جامعه درگير چنين آفتي شوند چه بلايي بر سر تصميم‌گيري‌هاي آنها خواهد آمد. آدم‌هايي كه نسبت‌ها را به درستي درك نمي‌كنند همه روابط را به هم مي‌ريزند. مثلاً يك مدير زيردستاني دارد كه در ارزيابي يك پروژه دقيق عمل نمي‌كنند. آنها به واسطه انگيزه‌هايي، كاري را شدني و كاري را ناشدني ارزيابي مي‌كنند در حالي كه كاملاً عكس آن حالت درست است و بدون آن كه داده‌هاي واضح و قابل استنادي داشته باشند درباره شدن يا نشدن يك پروژه اغراق مي‌كنند. مدير بالادستي هم چون عادت ندارد كه درباره داده‌ها كنكاش كند همان دستوري را صادر مي‌كند كه زير دستانش تلاش كرده‌اند او را به آن نقطه برسانند.
چهار: اغراق، انگيزه تلاش و طلب را در وجود انسان‌ها مي‌كشد و از بين مي‌برد. فرض كنيد كسي در يك رشته هنري استعداد دارد و از خود توانمندي نشان داده است اما اطرافيان او درباره استعداد او اغراق مي‌كنند و از لفظ‌هايي مثل نابغه و بي‌نظير و بي‌همتا استفاده مي‌كنند، آيا او انگيزه‌اي براي رشد استعداد خود خواهد داشت؟ اگر من احساس كنم كه آخر راه هستم آيا انگيزه‌اي براي راه رفتن خواهم داشت. اگر من حس كنم رسيده‌ام و آنچه مي‌خواستم در من محقق شده، شوقي براي آموختن و پيش رفتن خواهم داشت؟
پنج: نكته‌اي كه گاه والدين در تربيت فرزندان خود از آن غفلت مي‌كنند استفاده مكرر و نابجا از الفاظ تشويقي و اغراق درباره توانمندي‌هاي كودك و نوجوان آنهاست. درست است كه ما وظيفه داريم توانمندي‌ها و استعدادهاي فرزند خود را كشف كنيم و پرورش دهيم اما اين به معناي گرفتار كردن و پيچيدن آن كودك و نوجوان در الفاظ اغراق‌گونه نيست. گاهي پدر و مادرها تصور مي‌كنند كه كودك آنها يك نابغه است. چرا؟ به خاطر اينكه مثلاً ياد گرفته كه قاشق را خودش دستش بگيرد يا مثلاً ياد گرفته كه جملات بزرگ‌ترها را تقليد كند يا خاطره‌اي را به ياد بياورد در حالي كه اگر به منابع و سورس‌هاي علمي رجوع كنيد مي‌بينيد كه همه يا اكثر كودكان در آن سن به آن قابليت مي‌رسند اما برخي از والدين به خاطر نداشتن آگاهي و نخواندن و رجوع نكردن به منابع و متون راهنما تصور مي‌كنند كه كودك آنها يكي از نوابغ عالم است بنابراين باز كودك تصور مي‌كند كاري كه او انجام مي‌دهد يك كار خارق‌العاده و عظيم است؛ مثلاً غذا خوردن را نه يك وسيله براي رفع گرسنگي خود بلكه يك موهبت و يك هديه به والدين خود ارزيابي مي‌كند بنابراين مي‌تواند هر وقت كه دوست داشت اين هديه را به والدين خود بدهد يا ندهد.
شش: غول‌پيكرترين درختان اين دنيا از يك بذر كوچك بيرون جسته  و توانسته‌اند آن همه شاخ و برگ داشته باشند. حيرت‌انگيز و حتي باوركردني نيست كه آن درختي كه چندين نفر بايد دستان خود را در هم حلقه كنند تا بتوانند تنه‌اش را كامل بگيرند از يك بذر بسيار كوچك بيرون آمده است اما اين يك واقعيت عيني است. درختان به طرز حيرت‌آوري مي‌توانند رشد كنند و بزرگ شوند. ما انسان‌ها هم مي‌توانيم به اين رشد در درون خود برسيم اما نكته اينجاست كه ما زماني مي‌توانيم به اين درجه از رشد و آگاهي برسيم كه اول از همه آن حالت طلب در ما موج بزند. با آن حالت طلب و قانع نشدن است كه يك درخت رشد مي‌كند و بزرگ مي‌شود اما اگر آن حالت طلب در ما به ميرايي برود مسلماً رشد ما هم متوقف مي‌شود و آن حالتي است كه ما تصور كنيم رسيده‌ايم. وقتي مسافري راه مي‌افتد تا به مقصد برسد به محض اينكه به مقصد مي‌رسد راه رفتن و طي طريق را رها مي‌كند. اغراق، كاري كه با ما مي‌كند ايجاد اين شائبه است كه ما به مقصد رسيده‌ايم. مولانا تعبيري در اين باره دارد و مي‌گويد «آب كم جو تشنگي آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست»؛ اين يعني اگر كسي تشنگي‌اش را با اغراق‌ها فرو بنشاند به جست‌وجوي آب‌ها نخواهد رفت چون احساس كاذب سيري و سيرابي در او بالا خواهد گرفت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر