در خبرها خواندم كه كسي به دولت توصيه كرده است براي وزارت علوم، فردي را برگزيند كه بتواند به آزاديهاي سياسي در دانشگاهها احترام بيشتري بگذارد و از محدوديتها جلوگيري كند. بنده قصد مخالفت با آن مسئله و ورود در آن را ندارم، اما عرضم اين است كه دانشگاه، اول و آخرش، عرصه علم و دانش است. بحث مهمش، دانايي است كه روي سه پايه دانشجو، استاد و نظام آموزشي است. تجربه ما از دانشگاه در طول اين نزديك به90 سالي كه بر آن گذشته، اين است كه هيچگاه علم در دانشگاههاي ما جدي نبوده است، هيچگاه. اگر دانش از بيرون تزريق نميشد، اين دانشگاهها، علومشان، همان علوم قديمه بود. در طول اين 90 سال، مديران خوبي در رأس دانشگاهها بودهاند، اما ما در زمينه «علم» راه به جايي نبردهايم. بهترينها از دانشجويان و گاه اساتيد، از اين كشور رفتهاند و اين فقط يك اشكال از صدها اشكال ما در اداره امور دانشگاهي و علمي بوده است. فكر كرديم اگر دانشگاهها را توسعه بدهيم، مشكل حل ميشود. قطعاً فكر خطايي بود. صدها هزار دانشجو، كه غالبشان وقتي فارغالتحصيل ميشوند، كمترين دانش تخصصي در رشته خود ندارند و به كاري نميآيند. حالا صدها هزار فارغالتحصيل داريم كه البته چون دانشگاه رفتهاند، از ديسيپلين بهتري برخوردارند، اما نه براي آنها كار داريم و نه آنها دانش جدي براي كارسازي و تأثيرگذاري علمي در نظام جاري اقتصادي و فني كشور را دارند.
حالا ميخواهيم وزير انتخاب كنيم. لطفاً به اين مسئله فكر كنيم، به دانش كه بايد از اين دانشگاه بيرون بياید. بگذريم كه عدهاي هستند كه اصلاً باور به دانشگاه ندارند و آن را امري زايد ميدانند. عدهاي هستند كه ميخواهند علوم طبيعي را هم از قرآن و حديث و متون قديمه استخراج كنند. كساني دنبال آن هستند كه بگويند تمام آثار علمي غربي و فاسد است، گرچه خودشان در اين سي و اندي سال، چيزي توليد نكردهاند كه گرهاي بگشايد. قصدم اين بود كه ما وزيري براي وزارت علوم ميخواهيم سنگين و رنگين، به علم بينديشد. مدام به فكر اصلاح نظام آموزشي باشد. به نيروهاي خلاق ميدان بدهد. از خط و خط بازي در دانشگاه بپرهيزد.