ديشب ساعت 23 بچه شش سالهام آنقدر تب داشت كه گفت: «من را ببريد دكتر! آمپول هم زد طوري نيست!» با آنكه ميدانستم نتيجه اين ويزيت شدن بچه، يك شربت استامينوفن است، اما بچه را براي تعظيم به «مدرنيته» و اهميت دادن به قواعد كار و البته احساس خطري كه از اشاره خود بچه داشتم، به بيمارستان اطفال در انتهاي بلوار كشاورز بردم. براي سه ساعت بعد نوبت دادند! درمانگاهي كه عنوان «پيشرفتهترين بيمارستان كودكان خاورميانه» را يدك ميكشد، اما آنقدر بينظم و شلوغ است كه حتي پذيرش آن سيستم نوبتدهي ندارد و بيست، سي نفر پدر و مادر سر پا ايستادهاند و بچههاي مريض و تب كرده خود را در بغل گرفتهاند تا مسئول پذيرش آنها را يكييكي صدا كند!
از آنجا خارج شدم و به درمانگاهي متعلق به كودكان در خيابان طالقاني رفتم. پس از يك ساعت نوبت ما شد. پزشك در كمتر از 30 ثانيه تشخيص بيماري داد و با آنكه دفترچه بيمه را نشانش دادم، نسخه را آزاد نوشت و گفت: داروخانه اين درمانگاه دفترچه قبول نميكند. برگههاي دفترچه را حرام نكن!
او خود ميداند كه اين برگهها تمامشدني و حرامشدني نيست، اما وقت و توضيحاتي كه براي داروخانه صرف ميكند، بيشتر از توضيحاتي است كه براي سلامت بچه به من ميدهد.
از مسئول داروخانه ميپرسم، چرا دفترچه را قبول نميكنيد؟ هيچ توضيحي نميدهد. خانمي كه نوبتش جلوتر از من است، داروها را ميگيرد، اما وقتي ميشنود هزينه آن با دفترچه 52 هزار تومان شده است، اعتراض ميكند. مسئول داروخانه ميگويد اگر جاي ديگري هم برويد فقط 6 هزار تومان كمتر ميشود، اما آن خانم در نيمه شب با بچهاي تب كرده در بغل، دفترچه را پس ميگيرد و ميرود.
مردم در بيمارستانهاي اصلي پايتخت چنين وضعي دارند. آنها ميلياردر نيستند. 6هزار تومان هم براي آنها آنقدر هست كه بچه تب كرده را نيمهشب به جاي ديگري ببرند براي خريد داروي ارزانتر. يعني به رغم طرح تحول سلامت، مادران و پدران براي يك سرماخوردگي بچه خود در بيمارستانهاي اصلي پايتخت، يا در صف هستند يا مغموم از هزينه دارو؛ آن هم با دفترچه درماني در دست!